eitaa logo
دفاع مقدس
3.7هزار دنبال‌کننده
15.4هزار عکس
10هزار ویدیو
833 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی و حال و هوای رزمندگان جبهه ها #دهه۶۰ #کپی_آزاد 〰〰〰 اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر «یا لیتنا کنا معک» لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
📆 تیر ماه ۱۳۶۱ - بازجویی افسران عراقی از اسیران دربند ایرانی – عملیات رمضان
🔹خاطره‌ای از زین‌العابدین شادینیان، شهید عملیات رمضان 🌷حال و هوای جبهه که به مشامش می‌ رسید، همه دلبستگی‌ ها را فراموش می‌ کرد؛ فراموش که نه، برای لحظاتی خود را در جبهه تصور می‌ کرد؛ آنگونه که هیچ چیز حتی حضورِ همسرش هم او را از آن فضا جدا نمی‌ کرد؛ همان چیزی که خاطرات به جا مانده از او ثابت می‌ کند. 🌷همسر و فرزندانش حتی فرزندی که هنوز چشم به جهان نگشوده بود را به خداوندش سپرد و راهی مأموریت شد؛ رزمنده‌ای که به خانه برگشته بود تا جراحت دست و صورتش بهبود یابد، این بار بدون خداحافظی راهی جبهه می‌ شود تا محبت همسر و فرزند؛ دلش را اسیر نکند؛ به همین خاطر بود که در منطقه جنگی و از پشت تلفن حلالیت طلبید. 🌷او همان زین‌العابدین شادینیان، فرزند امامقلی‌ست؛ آخرین روز تیرماه در سال ۱۳۶۱ در بود که به جمع شهدا پیوست و اکنون یکی از گلهای گلستان شهدای اصفهان است؛ شلمچه خاطراتش را خوب به یاد دارد؛ اما حالا خاطره اى را که همسرش از او به یاد دارد بیان می‌ کند: 🌷"پسر کوچکم را بغل کرده بودم و برای خریدن کفش به بازار رفتم؛ زین‌العابدین را روزنامه به دست در حال مطالعه وقایع جنگ در گوشه ‌ای از بازار دیدم؛ کنارش ایستادم و گفتم: آقا این پارچه‌ ها متری چند؟ متوجه ما نشد؛ همانطور که سرش پایین بود گفت: از فروشنده بپرسید؛ آنقدر غرق در حال و هوای جبهه بود که گویی نه همسری دارد و نه فرزندانی؛ به حالش غبطه خوردم. 🌷در وصیت ‌نامه ‌اش نوشته بود به فرزندانم بگویید پدرتان تا زمانی که زنده بود در کسب و کار خودش راه عدالت را پیمود و در میدان جنگ مردانه جان به جان آفرین تسلیم کرد. 🌷....و این آخرین جملاتی بود که او بر روی کاغذ برایمان نگاشت تا خاطره ‌اش جاوید بماند و ما جاماندگان از قافله عشق تا قیامت در حسرت لحظه لحظه‌ های شعورش باقی بمانیم". 📚 كتاب "با اين ستارگان" نوشته حسين حميدى
📆 شب ۲۳ تیرماه ۱۳۶۱ - دعا و توسل رزمندگان قبل از آغاز عملیات رمضان
📄 فراری از وصیت نامه بسیجی ۱۶ ساله، شهید سید هاشم رحیمی: ✍ «مادران و خواهران، شما راهی در پیش بگیرید که دنباله رو شهیدان باشد و وظیفه شما است که کوبنده تر از خون شهیدان می باشد پس بر شما واجب است که این امر الهی را اجرا کنید. شما جهادی بزرگتر از این جهاد دارید و آن است، بکنید که امر پیغمبر اکرم«ص» است. بچه های خود را زیر سایه ی الله بزرگ کنید.... 🕊🕊 شهادت: / شرق بصره -- ۲۲ تیرماه ۶۱ -- عملیات رمضان ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
دل می‌بَرد ز اهل زمین اشک های تـو ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از ناله‌ی یتیم حسن زیر سُمّ اسب راز وفا و عزت و غیرت به ما رسید ... 🎥 نوحه‌خوانی حاج‌صادق آهنگران در میان رزمندگان دفاع مقدس [ لحظه‌ای فرما درنگ ای امیر قافله تا به تو ملحق شویم....]
کتاب-شهدای-نوجوانان-135-ص-1-1.pdf
29M
« » 🌷سلام خدمت دوستان و سروران گرامی: بمناسبت فرارسیدن روز ششم محرم و بزرگداشت حضرت قاسم بن حسن(ع) کتاب تالیف 👈 که نسخه pdf آن آماده شده جهت مطالعه و نشر در فضای مجازی، خدمت شما سروران گرامی تقدیم میگردد 👌 با نشر دوباره این کتاب در کانال و گروه های دیگر، ما را در راه بازسازی معنوی و نشر اهداف و آرمانهای امام خمینی، شهدا و انقلاب اسلامی یاری فرمائید. ارادتمند: ناصر کاوه
🚩زندگینامه: سعید جان‌ بزرگی:👆 🌹 سعید جان‌بزرگی در 12 اسفندماه سال 1344 در شهرری دیده به جهان گشود. وی درس و مدرسه را همانند کودکان همسال خود در سن 7 سالگی آغاز کرد و در 15 سالگی شوق حضور در میدان دفاع از کشور، او را به جبهه کشاند. 🌹 سعید جان‌بزرگی در سال 1362 به عضویت سپاه پاسداران درآمد و در واحد تبلیغات جنگ مشغول به خدمت شد. او در سال 1363 در عملیات «بدر» بر اثر استنشاق گازهای شیمیایی مجروح شد و چند ماه بعد و پس از کسب بهبودی نسبی، به جبهه باز گشت. 🌹 جان‌بزرگی در عملیات کربلای 5 گلوله‌ای از کنار سرش عبور کرد و او به طور معجزه‌آسایی زنده ماند. وی در عملیات والفجر 10 در منطقه حلبچه شرکت کرد و در روز بیست و هفتم اسفند ماه 1366 در حالی که در زیر بمباران شیمیایی در شهر مشغول عکس‌برداری از وقابع و فجایع روی داده بود، خود نیز تحت تاثیر همان گازهای شیمیایی قرار گرفت. 🌹 عکس‌های سعید جان بزرگی از حلبچه، یکی از تلخ‌ترین تصویرهای جنایات جنگی است.😢 جان‌بزرگی از لحظات اولیه بمباران شیمیایی حلبچه عکس‌های بی نظیری گرفت و خودش هم شیمیایی شد.او در خاطراتش می‌نویسد: 📣 "با خودم می‌گفتم، لحظات ثبت شده توسط دوربین من باعث خواهد شد تا مردم دور دست در مورد مردانی که سال‌های جوانی‌شان را دستخوش شعله‌های نبرد سنگین زرهی کرده‌اند، بیندیشند و به این باور رسیدم که آدم‌های درون قاب تصویر من هرگز نخواهند مرد و من به آنان عمر جاودان خواهم بخشید." 🌹 سعید جان‌بزرگی بعد از اتمام جنگ، تحصیلات خود را ادامه داد و در سال 1375 ضمن کسب عنوان دانشجوی نمونه سال، در رشته عکاسی فارغ التحصیل شد. در این دوران سه مرتبه به زیارت بیت‌الله الحرام و یک مرتبه به کربلای معلی ‌مشرف گردید. او در سال 1371 با دوشیزه‌ای پارسا ازدواج کرد و صاحب 2 فرزند شد. 🌹 سعید جان‌بزرگی روز به روز ضعیف‌تر و رنجورتر می‌شد و اثرات مخرب گازهای شیمیایی، آشکار شده بود.سرانجام بعد از چهار مرتبه عمل جراحی در روز. 22 تیرماه سال 1381 در حالی که معاونت فرهنگی لشگر 27 محمدرسول (ص) را بر عهده داشت در بیمارستان شهید مصطفی خمینی، دار فانی را وداع گفت و با ذکر یا ابوالفضل العباس (ع) به دیدار معشوق خویش شتافت. پیکر پاک شهید سعید جان‌بزرگی در قطعه 29 بهشت زهرا (س) به خاک سپرده شد.🌹 📚 کتاب: ✍️
°•{عکاس جنـــــگ 🍃🌹}•° ❤️ ⇩↯⇩ ◽️جانبزرگی انسانی بود كه می‌خواست با تمامی وجودش تلاش كند تا اقدامات خوبی انجام دهد و تمام توان خودش را به مرحله ظهور برساند. ◽️اين اواخر كه عوارض شيميايی‌اش ظاهر شده بود دكترها او را از مسافرت منع كرده و دستور استراحت داده بودند ولی حاج‌سعيد وقتی از موضوع سفر به دوكوهه مطلع شد با وجود مشكلات جسمی فراوان، خود را به دو كوهه رساند و در آنجا با عشق و علاقه‌ای وصف ناشدنی عكس‌هایی ماندگار و هنری از لحظات حضور آقا در دو كوهه گرفت كه بسياری از آن عكس‌ها هنوز هم در گوشه و كنار لشگر مراكز فرهنگی، تصويرگر خود حكايت می‌كنند. ◽️جان‌بزرگی در حالی که در زیر بمباران شیمیایی در شهر حلبچه مشغول عکس‌برداری از وقایع و فجایع روی داده بود، خود نیز تحت تأثیر همان گازهای شیمیایی قرار گرفت و سرانجام در روز بیست و دوم تیرماه سال ۱۳۸۱ به فیض شهادت نائل آمد.
📷 تلخ‌ترین عکس از جنایت حلبچه 🔹روزهای پایانی اسفند ماه سال ۱۳۶۶ شهر حلبچه عراق که در جریان عملیات والفجر ۱۰ آزاد شده بود، با دستور مستقیم صدام و با گازهای مختلف سمی، مورد حمله شیمیایی قرار گرفت. 🔹در جریان این حمله جنایتکارانه هزاران نفر از مردم این شهر بدون آنکه فرصتی برای فرار پیدا کنند، به شهادت رسیدند. 🔹شهید سعید جان بزرگی عکاس ستاد تبلیغات جنگ قاب های تلخ اما ماندگاری را از این جنایت تاریخی ثبت کرده است و خود نیز تحت تاثیر مواد شیمیایی استفاده شده در حلبچه در سال ۱۳۸۱ جمع یاران شهیدش پیوست. 🔹در عکس بالا که برای اولین بار از آرشیو خبرگزاری ایرنا منتشر می شود، مرحوم ذبیح الله بخشی معروف به حاجی بخشی به همراه دیگر رزمندگان در حال فعالیت برای دفن شهدای پرشمار این جنایت هستند.
طلایی تریـن شاتِ عکاس دفاع‌مقدس « شهادت » بود . . .
رفیق ‌؛ اینارو نگاه کن چه چسبیدن به دنیا ..!
ا🇮🇷 فکه، ۲۲ تیرماه ۱۳۶۷ - سالروز شهادت "حاج ناصر اربابیان"، جانشین گردان تخریب لشگر ۱۰ حضرت سیدالشهدا علیه السلام 🌱 از شاگردان حاج عبدالله نوریان عارف بزرگ گردان تخریب لشگر ده 🔹جمله عرفانی شهید اربابیان که بر روی سنگ مزارش نوشته اند: « هیچ بدنی در مقابل آنچه روح، اراده آن را می کند، ناتوان نیست به امید اینکه در تمام احوال مراقبت از نماز خود بکنیم الحقیر ناصر اربابیان » 🌷 شهید اربابیان در اواخر تیرماه ۶۷ در منطقه عمومی فکه با اصابت تیر دشمن بعثی به سینه اش مجروح شد و به اسارت دشمن در آمد. سالها از سرنوشت این فرمانده عزیز خبری نبود و به عنوان مفقود الاثر شناخته میشد بعد از مبادله اسرا در مرداد ماه ۱۳۶۹ احتمال به شهادت رسیدن ایشان توسط دشمن قوت گرفت. تا اینکه در سال ۱۳۸۰ پیکر مطهر این سردار عزیز به میهن بازگشت - روحش شاد 💠 مزار باصفای شهید ناصر اربابیان در گلزار شهدای بهشت زهرای (س) تهران قطعه ۲۹، ردیف ۱۸، شماره ۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیچیده‌ای شبیهِ معما... شبیهِ شعر هِی فکر می‌کنم ،که چه معنا کنم تو را؟ به یاد سردار شهید حاج ناصر اربابیان جانشین دلاور گردان تخریب لشکر ۱۰ حضرت سید الشهدا (ع) شهادت: ۲۲ تیرماه ۱۳۶۷ ،فکه
🌴 سردار تخریبچی شهید حاج ناصر اربابیان شهادت: ۲۲ تیرماه ۶۷ حوالی ساعت ده صبح به پیشنهاد شهید حاج ناصر اربابیان قرار شد خود ایشان و یکی از برادران به نزدیکی های محل استقرار دشمن بروند و اطلاعاتی کسب کنند، فکر کنم ابتدا برادر قاسم خانی و شهید اربابیان قرار شد بروند که ظاهراً برادر قاسم خانی کمی مشکل و مریضی داشتند و برادر مجتبی کوهی مقدم ترک موتوری که شهید حاج ناصر اربابیان روشن کرده بود نشست و این دو برادر برای گشت زنی و جمع آوری اطلاعات به نزدیکی دشمن رفتند. خیلی زمان گذشت و این دو همرزممان برنگشتند و همه ی ما دل توی دلمان نبود. هر کدام از دوستان از این دیرکرد تحلیلی داشت و کماکان منتظر بودیم.یک مقدار هم فکر و احساس این که دشمن بعد از توقف شب گذشته مجدد شروع به حرکت به جلو کرده و این دو همرزم به دست آن ها اسیر یا شهید شده اند قوت گرفته بود و هر لحظه انتظار رویارویی با دشمن را داشتیم و به ضرس قاطع یقین داشتیم همگی در این دفاع نابرابر شهید خواهیم شد. الاایحال حدود عصر بود که برادر مجتبی کوهی مقدم خسته و خاک آلود به تنهایی و بدون حاج ناصر و با پای پیاده به مقر الوارثین برگشتند و همه ی ما او را حلقه کردیم و هر کسی سوالی می کرد. حاج مجید گفت : کمی صبر داشته باشید، یک مقدار آب بیاورید برادر مجتبی بخورد، کلمن را از آب گرم منبعی که برای سرویس های بهداشتی داشتیم پر کردیم و آوردیم و داخل یک لیوان ساندیسی آب ریختیم تا برادر مجتبی گلویی تازه کند، بعد از نوشیدن آب، کل ماجرا را برایمان تعریف کرد و گفت : داشتیم با احتیاط و کنکاش تو جاده به سمت سایت می رفتیم، سایت را هم رد کردیم، کمی جلوتر سمت چپ جاده دو نفر را دیدیم که آچار به دست بودند، فکر کردیم برادران ارتشی هستند ولی کمی که جلوتر رفتیم با چند نفر دیگر مواجه شدیم که متوجه شدیم عراقی ها هستند و سریع دور زدیم که برگردیم با اون دو نفر روبرو شدیم و تازه متوجه شدیم اسلحه هم دارند و شروع به تیراندازی کردند و حاج ناصر یک آخ گفت و با موتور زمین خوردیم و من هم لا به لای تپه ماهورها شروع به فرار کردم و از آن موقع الان رسیدم مقر، ازش سوال کردیم پس حاج ناصر چی شد؟ گفت : مجروح شد و به دست عراقی ها افتاد و من چون فرار کردم چیز دیگه ای متوجه نشدم ✍️ راوی: رزمنده سعید گلشن
42.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | مسابقه دو - تخریبچی های لشگر10 به مناسبت ولادت امام مجتبی(ع)-ماه رمضان سال 66 جنوب-جاده فکه از دوراهی سایت تا مقر 🌺 یاد شهدایی که از ما سبقت گرفتند شهید حاج ناصر اربابیان شهید محمد بابالو شهید داود ابراهیمی شهید حسن جدی شهید سید مهدی تقوی شهید ابوالفضل رضایی
علی اصغر (ع) .4.mp3
15.2M
| در رثای شهادت حضرت علی اصغر(ع) 🎤 حاج صادق آهنگران: ✍️ شعر: حاج حبیب الله معلمی
کویتی‌پور_خواهم_امشب_خون_زِ_چَشمِ.mp3
9.2M
📢 صوت | 🌸خواهم امشب خون زِ چَشمِ تَر بِگريم 🍀با حسين، فرزندِ پيغمبر بِگريم 🌼با نوایِ تشنۀ بی شیرِ عطشان 🌿با دمِ نای علی اصغر بگریم
🌴 عزاداری رزمندگان گردان حضرت علی‌اصغر لشکر۱۰حضرت‌سیدالشهداء(ع) شوش دانیال - سال ۱۳۶۴
ای غنچه ی نشکفته ی مادر.mp3
5.93M
📢 | روضه و نوحه‌سرایی در رثای شهادت حضرت علی اصغر(ع) 🎤 با نوای حاج صادق آهنگران: 🌱 ای غنچه ی نشکفته ی مادر 🌿 بی شیر علی اصغر ✍️ شاعر: 🌓 شب هفتم محرم — متعلق به شش ماه امام حسین، حضرت علی اصغر عليه السلام 🌷 دوران ----------------------------------------------- 🌴 کانال "دفاع مقدس"
به یاد "شهید محمدتقی غیور انزله" نشسته بود کنار ساحل با خودش زمزمه می‌کرد و اشک می‌ریخت. پرسیدم: چی می خونی؟ التماس دعا. گفت: روضه حضرت علی‌اصغر (ع)، چون مثل ایشون شهید خواهم شد! باورم نشد. چون اولین بارش بود که به منطقه اعزام شده بود و اصلا قرار نبود خط مقدم ببرندش و اینجا خط سوم بود و اثری از تیر و ترکش جنگ در آن نبود. جزئیات‌ونحوه شهادتش را هم تعریف کرد من هم ناباورانه راهی عملیات شدم. از عملیات که برگشتم شهید شده بود!! تیر هم خورده بود به گلویش مثل علی اصغر (ع)..!! راوی: برادر خرسند کتاب: خط عاشقی۱ ،حسین کاجی انتشارات حماسه یاران
عمه زینب ذوالجناح بی سوار می آید شب عاشورای 1368 مسجد جزایری اهواز.mp3
15.1M
🎙نوای صادق آهنگران: علی را در غدیر خُم نبی بگرفت روی دست ولی من روی دست خود علی اصغر آوردم علی انگشتر خود را به سائل داد اما من برای ساربان انگشت با انگشتر آوردم الهی بهر قربانی به درگاهت سر آوردم نه تنها سر برایت بلکه از سر بهتر آوردم شاعر محمدحسن فرحبخشیان(ژولیده نیشابوری) عمه زینب عمه زینب ذوالجناح بی سوار می آید زمان: شب عاشورای 1368 مکان:مسجد جزایری اهواز
دفاع مقدس
#محرم_1368 🎙نوای صادق آهنگران: علی را در غدیر خُم نبی بگرفت روی دست ولی من روی دست خود علی اصغر آ
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذالک اللهم العصابه التی جاهدت الحسین و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله اللهم العنهم جمیعا السلام علیک یا اباعبدالله - السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم. السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین الهی بهر قربانی به درگاهت سر آوردم نه تنها سر برایت بلکه از سر بهتر آوردم پی ابقای قد قامت به ظهر روز عاشورا برای گفتن الله اکبر اکبر آوردم برای(پی) آزادی نسل جوان از بند استعمار برادر زاده ای چون قاسم فرخ فر آوردم برای اینکه قرآنت نگردد پایمال خصم به زیر سُم مرکب ها الهی پیکر آوردم (خدایا) اگر با کشتن من دین تو جاوید می گردد برای خنجر شمر ستمگر حنجر آوردم (یا زهرا) شب عاشوراست شب عاشورا بیا بریم کنار خیمه ی حسین بنشینیم امشب محفل باصفایی دارند عاشقان حسین یاران حسین. شور و شوقی دارند امشب. خود رو مجسم کنیم دراین شب کنار خیمه های حسین. علی را در غدیر خُم نبی بگرفت روی دست ولی من روی دست خود علی اصغر آوردم علی انگشتر خود را به سائل داد اما من برای ساربان انگشت با انگشتر آوردم خیلیا امشب دعا دارن بعضیا التماس دعا دارن خدا رو به امشب قَسَم بدیم به سوز دل زینب قسم بدیم حاجت ها برآورده بشه شب عاشورا شب جانگداز و جانسوزیست. برای ساربان انگشت با انگشتر آوردم این بیت آخر. رو خوب گوش کن برای آنکه همدردی کنم با مادرم زهرا برای خوردن سیلی سه ساله دختر آوردم عظم الله اجورکم. شب عاشورا بیا مقایسه ای کنیم برادرم خواهرم امشب رو با فردا شب. امشب اهل خیام چگونه شب رو سپری می کنند؟ فردا شب چگونه سپری می کنند؟ در خیمه امشب جمعند یاران حسین زینب کنار حسین است بچه ها کودکان. ابالفضل است علی اکبر است. قاسم است. محفل باصفایی دارند امشب ولی فردا شب چگونه است؟ امشب کنار یکدیگر نشسته اند فرزندان فاطمه امشب جمعشون جمعه ولی فردا در بیابان فردا شب در بیابان بچه سرگردان و پریشانند مقایسه کن امشبو با فردا شب خودش مصیبتیه ها امشب خیمه ها برپاست ولی فردا شب آتش خیام به آسمان می رود.امشب صدای خواندن قرآن به گوش می رسد. ابالفضل رو فرستاد فرزند زهرا امشب رو مهلتی بگیر ابالفضل. تا جنگ رو به فردا کارزار رو به فردا بیندازند چون امشب می خوام مناجات کنیم. خدا می داند تلاوت قرآن رو دوست دارم. استغفارو دوست دارم دعا و ذکر رو دوست دارم. امشب رو مبادا بی تلاوت قرآن سپری کنی. امشب رو مبادا بی استغفار سپری کنی گناهان خودت رو در نظر بگیر شب عاشورا توبه کن امشب. امشب جمع کودکان در خواب نازند امشب بچه ها آرام می خوابند چون ابالفضل نگهبان خیمه هاست. ولی فردا زیر خارها باید پیداشون کنی زینب. زینب باید به دنبال کودکان بگردی زیر خارها پیداشون کنی .نقل کردند امشب این دختر سه ساله گوشواره بر گوش داره ولی فردا شب با گوشواره رو از گوش این دختر سه ساله می برند. امشب عباس است ولی فردا عباس کجاست کنار نهر علقمه بدون دست با بدن خون آلود عجب شبیه امشب شهدا رو یاد کن نام شهدا رو بر زبان جاری کن یاد فردا کن. فردا روز عاشوراست در هوای گرم خوزستان در هوای گرم اهواز برادرم خواهرم بیرون بیا پاها رو برهنه کن بگو حسین حسین حسین حسین به سر و سینه بزن خدا رو قَسَم بده از ما راضی باشد عاقبتمون به خیر باشد به حق آن ساعتی گریه کن به حق آن ساعتی که ذوالجناح بی صاحب آمد سکینه آمده بیرون صدا زد عمه جان بیا اسب بابا آمده ولی بابا رو همراه ندار.د.همه ی اهل خیام بیرون آمدند به دور ذوالجناح حلقه زدند هر کس صحبتی با این زبان بسته دارد..سکینه می گوید بابایم کجاست؟ چرا زینت واژگون گشته؟ چرا یالت خونین گشته؟بابایم کجاست بگو از کجا از فراز تو بر زمین افتاد؟ یکی پاهای اسب رو گرفته نقل کرده اند اسب سر به زیر دارد با سُم خود می زند بر روی زمین. سُم می کوبد بر روی زمین. با زبان بی زبانی خواست با طفلان بگوید مه نمی آید جدا کردند از پیکر سرش را برگشت به طرف قتلگاه یعنی ای اهل خیام ای خانواده ی شهدا بیایید به دنبال من تا نشانتان دهم فرزند فاطمه کجاست؟ اسب م ی رفت زینب و کودکان و زن ها و بچه ها به دنبال اسب می دویدند اونقدر عجله دارد زینب که می دود به دنبال ذوالجناح کودکان به جا می مانند بر می گردد کودکی رو بغل می کند باز می دود. تا می رسند به کنار گودال قتلگاه عجب صحنه ی جانگدازیست می بینند شمربن ذوالجوشن بر روی سینه ی فرزند فاطمه نشسته. یا الله شب عاشوراست. دیدند شمر بر روی سینه ی فرزند فاطمه نشسته آن دم بریدم من از حسین دل این زبانحال زینبه آن دم بریدم من از حسین دل کامد به میدان شمر سیه دل او می دوید و من می دویدم او سوی مقتل من رو به قاتل
« شهادت » ؛ أحلی‌ مِن‌َ العَسَل بود برایتان این است کلاس درس کربلا ...