eitaa logo
دفاع مقدس
3.7هزار دنبال‌کننده
16هزار عکس
10.4هزار ویدیو
843 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ #دهه۶۰ #کپی_آزاد اینجاسخن ازمن ومانیست،سخن ازمردانیست که عاشورا رابازیافته،سراسر ازذکر«یالیتناکنامعک»لبریز بوده و بال دربال ملائک بسوی کربلارهسپارشدند بگذار اغیارهرگز درنیابندکه ما ازتماشای شهدا سیرنمی‌شویم
مشاهده در ایتا
دانلود
📆۲۷ تیر۱۳۶۷-سالروز پذیرش قطعنامه 598 از سوی ایران - پایان جنگ 🌴به برکت وجود همین جوانان بود که حتی یک وجب از خاک کشورمان کم نشد! ⁉️ ؟
📆 ۲۷ تیر ۱۳۶۷ - سالروز پذیرش رسمی قطعنامه 598 شورای امنیت از سوی جمهوری اسلامی ایران ا▫️▪️▫️▪️▫️ 💠 پیام حضرت امام در خصوص قعطنامه 598 درتاریخ 29 تیر 1367 : و اما در مورد قبول قطعنامه که حقیقتاً مسئله بسیار تلخ و ناگوارى براى همه و خصوصاً براى من بود، این است که من تا چند روز قبل معتقد به همان شیوه دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم و مصلحت نظام و کشور و انقلاب را در اجراى آن میدیدم؛ ولى به واسطه حوادث و عواملى که از ذکر آن فعلًا خوددارى میکنم، و به امید خداوند در آینده روشن خواهد شد و با توجه به نظر تمامى کارشناسان سیاسى و نظامى سطح بالاى کشور، که من به تعهد و دلسوزى و صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم. 📗منبع : صحیفه امام؛ ج 21، ص 92-95 ا▫️▪️▫️▪️▫️ 🔴 خاطره همسر امام خمینی از ختم جنگ: 🔹هنگامی که خبر پذیرش قطعنامه را شنیدم از آقا سؤال کردم چرا شما خودتان مسئولیت پذیرش قطعنامه را به عهده گرفتید؟ چرا پیشنهاد آقای هاشمی را که گفته بود اجازه بدهید من اعلام کنم و تبعات آن را بپذیرم، شما قبول نکردید؟ 🔸آقا به من پاسخ داد: یعنی من قهرمان شوم و دیگری قربانی؟! خانم! از خدا بخواه این آخر عمری در چنین جهنمی نیفتم! ا🔹🔸🔹🔸🔹 ➖ تلخ‌ترین خاطره عمر امام به روایت مرحوم سید احمد خمینی: «شما روحیه امام را در نظر بگیرید چه روحیه عزیزی است، وقتی در معادلات به این نتیجه رسیدند که باید (قطعنامه ) را قبول کنند گفتند: من جام زهر قطعنامه را می نوشم. من کنار امام بودم، امام مرتب مشتشان را می زدند روی پایشان، برای اینکه تلویزیون ما داشت رزمندگان را نشان می داد، صحنه های جنگ را نشان می داد؛ اما امام با آن روحیه آمده بودند (قطعنامه ) را قبول کرده بودند.و در آن نامه ای که امام نوشته بودند فرمودند: خانواده شهدا، خانواده اسراء، من تا به حال جنگیدم و در جنگ عقیده ام این بود که به نفع شماست؛ امروز این عقیده را ندارم و قطعنامه 598 را قبول می کنم
📅 نگاهی به مطبوعات - 28 تیر 1367 در روز ۲۷ تیر ۱۳۶۷ به دنبال پذیرش از سوی ، رسماً به پایان رسید
⌛️ ۲۷ تیر - سالگرد قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت ملی از سوی جمهوری اسلامی ایران : را هم که امام قبول کرد، به خاطر این فشارها نبود. قبول قطعنامه از طرف امام، به خاطر فهرست مشکلاتی بود که مسؤولین آن روزِ امورِ اقتصادی کشورْ مقابلِ روىِ او گذاشتند و نشان دادند که کشور نمیکِشد و نمیتواند جنگ را با این همه هزینه، ادامه دهد. امام مجبور شد و قطعنامه را پذیرفت. ✔️پذیرش قطعنامه، به خاطر ترس نبود؛ به خاطر هجوم دشمن نبود؛ به خاطر تهدید امریکا نبود؛ به خاطر این نبود که امریکا ممکن است در امر جنگ دخالت کند. چون امریکا، قبل از آن هم در امر جنگ دخالت میکرد. وانگهی؛ اگر همه دنیا در امر جنگ دخالت میکردند، امام رضوان‌اللَّه علیه، کسی نبود که رو برگرداند. بر نمیگشت! آن، یک مسأله داخلی بود؛ مسأله دیگری بود. 🍃در تمام عمر ده ساله حیات مبارک امام رضوان اللَّه تعالی علیه، پس از پیروزی انقلاب، یک لحظه اتّفاق نیفتاد که او به خاطر سنگینىِ بارِ تهدیدِ دشمن، در هر بُعدی از ابعاد، دچار تردید شود. این، یعنی همان برخورداری از روحیه حسینی. ✍️بیانات رهبر انقلاب در مراسم هفتمین سالگرد رحلت (رحمه‌الله) ۷۵.۰۳.۱۴
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
📆۲۷ تیر۱۳۶۷-سالروز پذیرش قطعنامه 598 🔶 خاطرۀ دردناک و تکان دهندۀ «حاج سعید قاسمی» از ماجراهای پس از
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📆۲۷تیر۱۳۶۷-سالروز پذیرش قطعنامه 598 📹 ناگفته‌های قطعنامه 598 ...و پایان جنگ به روایت محمدجواد لاریجانی، محمداسماعیل کوثری، هاشمی‌رفسنجانی، محسن رضایی، حسن روحانی و حسین‌علایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
من به ملکه ی مرگ حمله می کنم تا او را در آغوش بگیرم و او از من فرار می کند. بالاترین لذت، لذت مرگ و قربانی شدن برای خدا است. شهید مصطفی چمران
۲۵ تیرماه ۶۷🌷 سالگرد شهادت مسعود ملا- مداح و دلاور گردان عمار 👆📷 شهید مسعود ملا در کنار رزمنده مخلص و عارف، شهید سید احمد پلارک 🌷مسعود ملا از عجایب و نوادر دفاع مقدس بود و الگویی برای رزمندگان گردان 🌴 این شهید بزرگوار در فرازی از وصیت نامه نورانی خود نوشته است: ✍️ پروردگارا از او میخواهم جراحت، اسارت و شهادت را روزی ام کنی و نگذاری شرمنده مولایم سیدالشهدا شوم 🔹...در تنگه ابوغریب، گردان عمار با تیپ زرهی عراق درگیر شد گروهان مسعود ملا محاصره شد. در اینجا نیروهایش را عقب فرستاد و خودش با تعدادی از بچه ها ماندند وسط عراقی ها و نبرد تن به تن آغاز شد در این بین، عراقی ها او را به رگبار بسته و پهلو و سینه اش را شکافتند او در حالیکه بشدت زخمی بود، به اسارت دشمن در آمد. در اینجا صدامیان دستهای او را بسته و پشت خودروی نفربر و در حالیکه وی زنده بود و فریاد یازینب، یازینب بر لب داشت بر زمین کشاندند ...و پس از آن، آرزوی دیگرش محقق شد ⭕️...این بار سربازان دشمن در حالیکه او فریاد یا حسین یا حسین سر می داد، دوره اش کرده و سپس سر او را به مانند مولایش از قفا جدا کردند😭 👇👇👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽به یاد تشنه لب ابو قریب شهید مسعود ملا مداح با صفای گردان عمار گروهان شهید باهنر لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) شهادت: تیر ماه ۶۷ محاصره تنگه ابو قریب صَلی اَللهُ عَلیکْ یا اباعبدلله (ع)
دفاع مقدس
۲۵ تیرماه ۶۷🌷 سالگرد شهادت مسعود ملا- مداح و دلاور گردان عمار 👆📷 شهید مسعود ملا در کنار رزمنده مخل
💥 "حماسه تنگه ابوقریب" توسط رزمندگان گردان عمار لشگر محمد رسول الله (ص), شیر مردان 👈 بچه های تهران در سال 67 می باشد 👐شادی روح شهدائی که در آن روز👈 با گرمای 50 درجه تشنه و گشنه شهید و دست بسته توسط دشمن به خاک سپرده شدند👈 بخوانید فاتحه مع الصلوات 💥...وقتی از تنگه خارج می‌شدیم یک قسمتی از آن منطقه به شکل دشت می‌شود, دیدیم کنار جاده یک جایی دست‌ خورده است, یعنی زمین دست کاری شده بود. انگار لودری با بیلش خاکها را در جای دیگری ریخته بود. آثار نم و رطوبت هم دیده می شد. بچه‌ها با بیل و کلنگ به جان این زمین افتادند. قدری که کندیم پیکر شهدا را پیدا کردیم. شهدا را با سیم تلفن 👈 که سیم‌های محکمی بود بسته بودند.بعثی ها شهدای گردان عمار را 👈 همانند شهدای غواص با سیم تلفن های فولادی بسته بودند و روی آنها خاک ریخته بودند😰 💥دقیقاً به اولین پیکر که برخورد کردیم برخی تیر خورده بودند و این که دست اینها را ببندند در صورتی که کشته شده باشند دلیلی نداشت. می‌توان استنباط کرد بعضاً اینها زنده بودند.😰 اولین جنازه را که بیرون کشیدیم دیدیم دست آنها بسته است و سیم را دنبال کردیم و دیدیم به یکی دیگر بسته است. از این قسمت حدود 14 پیکر پیدا شد و همه به هم متصل بودند. با بیل مکانیکی خاک را کنار زده بودند و چاله‌ای کنده بودند و روی شهدا خاک ریخته بودند.😭 استراتژی عراقی‌ها این بود که اسیر بگیرند ولی چرا این کار را کردند، این که کشته بودند👈 حالا چرا دفن کردند؟ چرا به این شکل دفن کردند؟ 👈می‌توانستند بعثی ها شهدا را رها کنند و بروند. ولی این جنایتی بود که عراقی‌ها در آنجا مرتکب شدند و دلیلش پایداری و پایمردی👈 شیر مردان گردان عمار بود که جانانه توانسته بودند😰 در جنگی نابرابر, جلوی یک لشگر زرهی ایستادگی کنند و....💪 راوی: سردار محمد شریفی, جانشین گردان عمار
شهید_مسعود_ملا_نسیمی_جان_فضا_می (3).mp3
3.63M
📢 صوت | مناجات و مداحی شهید حاج مسعود ملا 🌿 نسیمی جان فزا می آید… 💕 بوی کربُ بلا می آید... 🌴 رزمندگان گردان عمار - لشگر محمد رسول الله (ص)- دوران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 مداحی ذاکر دلسوخته و عاشورایی، شهید مسعود ملا 👆🎥 فیلم مربوط به عملیات بیت المقدس دو // ۲۵ دی ماه ۱۳۶۶ 🌴 دوران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ | به یاد مداح عارف و دلسوخته شهید مسعود ملا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⏳ زمان جنگ — اردوگاه کوزران 👆🎥 | جمع شهدا ، جانبازان و رزمنده های گردان عمار - لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) به یاد شهیدان: مسعود ملا — علیرضا افتخاری پور — بهمن عباسی و ... 🌴 دوران
🌷🌷شهیدان : عبدالکریم و عبدالرحیم دزفولی
دفاع مقدس
🌷🌷شهیدان : عبدالکریم و عبدالرحیم دزفولی
۲۶ تیرماه ۶۱ -- سالروز شهادت عبدالکریم دزفولی // عملیات رمضان ▫️🚩▫️🚩▫️🚩▫️🚩▫️ 👇 ⚪️ ‌ پاهای استوار عبدالکریم ▫️ صدها شهید آورده بودند تهران. بردوش مردم خداجوی تشییع شده و در سالن معراج شهدا جای گرفته بودند. سالن پر بود از تابوت‌های پیچیده در پرچم سه‌رنگ جمهوری اسلامی. میان آنها می‌گشتم بلکه آشنایان را پیدا کنم. رفتم به آن‌سمت که شهدای استان خوزستان را چیده بودند. رفتم تا ببینم از "علی کریم‌زاده" خبری هست یا نه. ناگهان چشمم افتاد به اسمی آشنا که اصلا در فکرش نبودم. شهید "عبدالکریم دزفولی" ، اندیمشک. جاخوردم. نام پدرش را که از بچه‌های معراج پرسیدم، درست بود. برادرِ رحمان بود که در عملیات رمضان، تابستان سال 61 در شلمچه مفقودالاثر شده بود. اصرار لازم نبود. تا از بچه‌های معراج درخواست کردم، اجازه دادند تابوت را بازکنم. تابوت را که بالای همه بود، آوردیم پایین. هیچ احساس خاصی نداشتم، ولی در درونم کسی می‌گفت اتفاق جالبی خواهد افتاد. درِ تابوت باز شد. خودم بندهای کفن را بازکردم، مات ماندم. سری در بدن نبود ولی صحنه‌ای دیدم که جای تعجب داشت. هر دو پای شهید از زانو به پایین داخل جوراب کلفت و ساق بلندی مانده بودند. پای چپ داخل جوراب اسکلت شده بود. پای راست را که برداشتم، یکی از بچه‌ها گفت: - احتمالا گل‌ولای منطقه داخل جورابش رفته که این‌طور سنگین شده ... سنگین‌تر از پای استخوانی بود. از پای چپ هم سنگین‌تر. جوراب را که از زانو پایین کشیدم، متوجه شدم پا سالم است. همه به دورم جمع شدند. جوراب آبی رنگ را که کاملا به پا چسبیده بود، به‌کمک قیچی پاره کردیم. پا از زیر زانو به‌پایین سالم مانده بود. پوست و موها بود ولی کمی خشک شده بودند. پاشنه‌ی پا، همچنان محکم بود. انگشت‌ها و ناخن‌ها کاملا سالم بودند. از همه جالب‌تر، این بود محلی که انگشت کوچک پای راست قرار داشت، جوراب کمی پاره شده بود و به‌واسطه‌ی همین سوراخ، انگشت کوچک اسکلت شده بود ولی بقیه‌ی انگشت‌ها هیچ آسیبی ندیده بودند. همه متعجب بودند که چه شده. پس از چهارده سال، از تمام بدن عبدالکریم، تعدادی استخوان با دوپا بازآمدند که از آن میان پای راست کاملا سالم مانده بود. همان قدمی که آن را "بسم‌الله" گویان در مسیر حق جلو گذاشته بود. — عکاس: حمید داودآبادی 🌷 شهید "عبدالکریم دزفولی" متولد: 8 آذر 1345 شهادت 26 تیر 1361 عملیات رمضان در شرق بصره. رجعت پیکر: 2/8/1375 مزار: گل‌زار شهدای اندیمشک 📚 نقل از کتاب: تفحص ✍️ نوشته: حمید داودآبادی کانال دفاع مقدس 👇👇
🌷🌷شهیدان : عبدالکریم و عبدالرحیم دزفولی ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ 💠 پاهای استوار عبدالکریم
شهادت پدر در تاسوعا همه ساله، روز تاسوعا، برای دوست عزیز و هنرمندم ابوالفضل همراه که از فیلم سینمایی اخراجیها افتخار آشنایی و دوستی با او را دارم، حال دیگری دارد. بعید میدونم هیچ‌کدامتان بدانید: پدر و برادر بزرگترِ آقا ابوالفضل همراه از آن دلاورمردان غیرتمندی هستند که در طول هشت سال دفاع مقدس ، جان شیرین خود را فدای دین و کشور کردند. صبح تاسوعا ۶ اردیبهشت ۱۳۷۸ دلاورمرد نیشابوری غلامعلی همراه، پس از سالها زیستن، سوختن، ساختن و تحمل اثرات زهرآلود گازهای شیمیایی، جلوی چشم خانواده، جان به جان آفرین تسلیم کرد و به فرزند شهیدش سعید، پیوست. سعید همراه، شاد و شیرین و شادمان، در اوج جوانی و غرور، از خیلی چیزها گذشت،‌ مردانه در برابر دشمنانی که به خاک وطن چشم ناپاک داشتند، سینه سپر کرد و روز ۲۰ تیر ۱۳۶۴ در جزیره مجنون، به معشوق خویش پیوست. اتفاقا خیابانی در میدان هفت تیر تهران به نام شهید سعید همراه است. آقا ابوالفضل همراه آنقدر با مرام و معرفت است که هیچگاه نخواست پدر و برادر شهیدش را نردبان ترقی خود کند، یا مثل حضرات مکلّف، هر جا احساس وظیفه! کرد، پشت آنها سنگر بگیرد یا از عکس‌های آنان، نان به آیندگان نسل خویش برساند! این دو شهید عزیز غلامعلی و سعید، گمنام و بی هیچ ادعا، در گلزار شهدای شهر نیشایور در کنار دیگر شهدای دلاورمرد آن سامان خفته اند و در قلب ۸۵ میلیون ایرانی جاودانه اند. دمت گرم آقا ابوالفضل همراه ببخشید که جسارت کردم، و این راز سر به مُهر تو را افشا کردم. دلم‌ نیامد سر خَم نکرده، به خود و عزیزان شهیدت ادای احترام نکنم. حمید داودآبادی خاک پای خانواده شهدا شام غریبان ۱۴۰۳
سلام بر حسین (ع) و سلام بر فرزندانِ عاشورا در هر زمان و مکان ...
خواهری بی‌تابی می‌کرد می‌گفت: می‌خواهم صورت برادرم را ببوسم اجازه نمی دادند..! یکی گفت: خواهرش است مگر چه اشکالی دارد؟ بگذارید برادرش را ببوسد! گفتند: شما اصرار نکنید نمی‌شود این شهید سر ندارد .... (ع)
در بارگاه قدس که جای ملال نیست سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است... ▫️🚩▫️🚩▫️🚩▫️ خیمه ها محاصره ست، تیغ هاست بر گلو دشنه هاست پشت سر، نیزه هاست پیش رو روی خاک پیکری ست، روی نیزه ها سری ست قصه را شنیده ایم بند بند، مو به مو قصه را شنیده ایم، قصد راه کرده ایم شرح ماجرا بس است لب ببند قصه گو! نیست، نیست نخل زار، پشت رقص این غبار نیزه زار دشمن است، دشمن است روبرو در مسیر مردها صف کشیده دردها زخم ها نفس نفس، زهرها سبوسبو عده ای ولی هنوز گرم بازی خودند یا خزیده در سکوت یا اسیر های و هو شاهراه ما بلاست، راه شاه کربلاست جز به خون نمی کنند عاشقان او وضو عاقبت برای او، پیش چشم های او غرق خون شدن مرا آرزوست آرزو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 صدای ماندگار شهید سردار همدانی: حسین جان از ما راضی شو ...
🌹 خاکریز خاطرات (چرا به کمک امام نمی‌روید؟) روز عاشورا بود. اجرای تعزیه بود. من و مادرم هم رفتیم. نمایش رسید به صحنه‌ای که امام حسین(علیه‌السلام)، پسر شش ماهه‌اش، حضرت علی‌اصغر را روی دست‌های خود بلند کرد و حرمله لعنت الله علیه به گلوی علی‌اصغر تیر می‌زند... خیلی تحت‌ تأثیر این صحنه قرار گرفتم. گویی خودم را در کربلا و شاهد تیر خوردن علی‌اصغر(علیه‌السلام) می‌دیدم. حتی احساس می‌کردم خون علی‌اصغر(ع) در دستان بازیگر امام حسین جمع شده است و از آن می‌چکد. بی‌اختیار بلند جیغ می‌کشیدم. با تکان‌های مادرم به خودم آمدم. مادرم می‌گفت: چه خبره...چرا این کار می‌کنی...چرا آن‌قدر جیغ می‌کشی و گریه می‌کنی!؟ با گریه و زاری گفتم: می‌خواهند امام حسین(ع) را شهید کنند، چرا هیچ‌کس به امام حسین(ع) کمک نمی‌کند! چند نفری که کنار ما نشسته بودند خنده‌شان گرفت و گفتند: دختر این نمایش است. اما من مرتب این کلام را با گریه تکرار می‌کردم و می‌گفتم: نه، نمایش نیست، مگر شما خونی که از دستان امام حسین می‌چکد را نمی‌بینید، چرا به کمکش نمی‌روید؟ مادرم گفت: اصلاً خودت اگر پسر داشتی، حاضر بودی برای کمک امام حسین بفرستی کشته بشوند؟ با هق‌هق گریه گفتم: ها، بله که می‌فرستم! خانم‌هایی که اطراف ما بودند، شاید از شیرین‌زبانی کودکانه‌ام می‌خندیدند. آنها خندیدند، اما من بعد از تمام‌شدن تعزیه، حتی در مسیر خانه اشک چشمانم بند نیامد. 🎤 راوی: مرحومه سیده طاهره صفوی (مادر شهیدان سجادیان) 🌷نثار ارواح مطهر شهیدان "سید عبدالرضا و سید عبدالرسول سجادیان" و "والدین آسمانی‌شان" صلوات