eitaa logo
دفاع مقدس
3.6هزار دنبال‌کننده
15.3هزار عکس
10هزار ویدیو
833 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی و حال و هوای رزمندگان جبهه ها #دهه۶۰ #کپی_آزاد 〰〰〰 اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر «یا لیتنا کنا معک» لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | مکالمه بیسیم شهید مصطفی ردانی پور با شهید احمد کاظمی (فرمانده تیپ 8 نجف) در سنگر فرماندهی ⚪️ این فیلم مربوط به عملیات رمضان در تابستان ۱۳۶۱ می باشد، چون در حین مکالمه، به مثلثی های معروف اشاره می شود. ▫️ردانی پور در این تماس، نکاتی را به احمد کاظمی یادآور می شود و در طی آن به لهجه شیرین اصفهانی با او مزاحی هم می کند ... که خود در آن شرایط دشوار عملیات، تلطیف روحیه و بهجتی در دل نیروها ایجاد می کرد😊😊 🌴جاویدالاثر ردانی پور، فرمانده قرارگاه فتح سپاه و همکار سردار سرلشگر غلامعلی رشید، از فرماندهان اصلی قرارگاه خاتم الانبیا(ص) در عملیات رمضان طلبه و شاگرد آیت الله العظمی بهاءالدینی و بهجت، تا پیش از این در عملیات فتح المبین و بیت المقدس به عنوان جانشین شهید حسین خرازی (فرمانده تیپ 14 امام حسین-ع) شرکت داشت که در همین زمان برادرش به شهادت می رسد او یکسال بعد (تابستان ۱۳۶۲ و تنها دو هفته بعد از ازدواجش) در عملیات والفجر ۲ در منطقه حاج عمران آسمانی شد و پیکر مطهرش نیز هیچگاه به میهن باز نگشت کانال
۱۵ مرداد ۱۳۶۲ - سالروز شهادت سردار سرافراز جبهه ها، شاگرد آیت الله بهاء الدینی، بهجت و جانشین شهید خرازی و فرمانده قرارگاه فتح سپاه 🚩🌷🚩🌷🚩🌷🚩 هق هق گريه می‌كرد؛ نفسش بالا نمی‌آمد. تا آن روز بچه‌ها حاج حسين خرازی را آن طور نديده بودند. همه می‌دانستند كه سينة مصطفی ردانی پور مأمني بوده براي دلتنگی‌های حاج حسين. زمانی كه قلب حسين از آماج تير هجران ياران و دوستان شهيدش فشرده می‌شد، تنها آغوش مصطفی می‌توانست آرام بخش لحظه‌های سرد و سنگينش باشد. آن شب همه گريه می‌كردند. بچه‌ها ياد شب‌هايی افتاده بودند كه مصطفی برايشان دعا می‌خواند. هركس يك گوشه‌ای را گيرآورده بود، برايش زيارت عاشورا يا دعای توسل می‌خواند. ❣️حاج حسين بچه‌ها را فرستاد بروند جنازه‌ها را بياورند. سری اول صد و پانزده شهيد آوردند. مصطفي نبود. فردا صبح بيست و پنج شهيد ديگر آوردند باز هم نبود. منطقه دست عراقی‌ها بود. چند بار ديگر هم عمليات شد اما از او خبري نشد. جنگ هم كه تمام شد دوستانش رفتند دنبالش روی تپه‌های برهانی؛ توي همان شيار. همه جاي تپه را گشتند، نبود! سه نفر همراهش را پيدا كردند اما از خودش خبري نشد. مصطفی برنگشت كه نگشت. شهادت: 15 مرداد 1362، عمليات والفجر2 حاج عمران سمت: فرمانده قرارگاه فتح
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙صوت شهید ردانی پور🌷 عملیات والفجر مقدماتی ، لشکر ۱۴ امام حسین(ع) ،مکان ضبط: تیپ ۳ ،تاریخ: ۱۳۶۱/۱۱/۵ ۱۵ مرداد ۱۳۶۲ - سالروز شهادت مصطفی ردانی‌پور شاگرد آیت الله بهاء الدینی، بهجت و جانشین شهید خرازی و فرمانده قرارگاه فتح سپاه 💠خاطره دور زدن عراقى ها 🌷همه آماده شروع عملیات بودند، اما پشت یک میدان مین گیر افتاده و مانده بودند.جالب اینکه بچه‌ های شناسایی 3ماه تمام روی این معبر کار کرده بودند و همـه چیز شناسایی شده بود، اما معلوم نبود چرا آن شب همه چیز قفل شده بود 🌷او به حضرت زهرا(س) متوسل شد و لحظاتی بعد قرآن را بازکرد و به آیات آن نگاه کرد.پس از اینکه قرآن را بست گفت: از این معبر نمی‌ رویم،باید از معبر دست راستی،گرای باغ شماره هفت برویم و آنجا به دشمن بزنیم. بقدری با قدرت این حرف را زد، که حتی حاج حسین خرازی هم چون و چرایی نیاورد و روی حرف او حرف نزد 🌷گردان‌ ها از همان مسیری که او گفته بود، به طرف دشمن حمله کردند و ساعاتی بعد، منطقه مورد نظر فتح شد. بعداً در بررسی‌ ها، متوجه شدیم که با انتخاب مسیر، عراقیها را دور زده بودیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 شرح زندگانی 🌷شهید مصطفی ردانی پور🌷 📎 پیشنهاد دانلود ۱۵ مرداد ۱۳۶۲ - سالروز شهادت سردار سرافراز جبهه ها، 🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱 🔺سخنی از شهید ردانی پور : « راه روشن است و هیچ ابهامی در آن نیست چه جوری روشن شده است ؟ روغن این چراغ که این مسیر را روشن کرده است خون شهدا است و آن کسی که این چراغ را روشن کرده است و به این حرکت ها جهت داده است حضرت امام {ره} است که عصاره اسلام است » دوران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️انتشار به مناسبت سالگرد شهادت شهید ردانی پور آیت الله مصباح یزدی از شاگردشان می‌گویند: اگر در قیامت مرا به عنوان نوکر آقای ردانی پور حاضر کنند و بگویند به صدقه سر آقای ردانی‌پور تو را آمرزیدیم، افتخار خواهم کرد.
🌷 15 مرداد 1366 - سالروز شهادت رزمنده بسیجی علیرضا خان بابایی 🚩 از شهدای شهدای گروهان شهید بهشتی - گردان مالک اشتر - ل 27 🚩 عملیات نصر 7 ، ارتفاعات دوپازا دانشجوی دانشگاه امام صادق (ع) - رشته معارف اسلامی و تبليغ سال ورود به دانشگاه: ۱۳۶۴ 🚩مزار شهید : بهشت زهرا (س) ، قطعه 26 ، ردیف 81 ، شماره 51 فرازی از پیام شهید: حرف من و پيام من فقط يک کلام است، کلامی که اگر آويزه گوش قرار نگيرد، مانند چشمه جوشان همه گناهان از آن سرازير می گردد و آن کلام اين است که مراقب باشيد حب دنيا فريبتان ندهد. چرا که «حب الدنيا رأس کل خطيئه» چرا که امير المومنين عليه‌السلام می فرمايند:«مثل الدنيا مثل الحيه لين مسها قاتل سمها» دنيا مانند ماری است زهرناک، تماس با آن دلنشين و گوارا و اما سم آن بس ناگوار و مهلک. آشنايان ره عشق در اين بحر عميق غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده
دفاع مقدس
🌷 15 مرداد 1366 - سالروز شهادت رزمنده بسیجی علیرضا خان بابایی 🚩 از شهدای شهدای گروهان شهید بهشتی
به یاد بسیجی عارف "شهید علیرضا خان بابایی" دانشجوی دانشگاه حضرت امام صادق {ع} تهران شهادت= مرداد ۶۶ سردشت، عملیات نصر ۷ بخشی از وصیتنامه شهید علیرضا خان بابایی که چهار روز قبل از شهادتش نوشته است : « دوست نداشتم وصیتی بنویسم اما به حسب وظیفه و وجوب امر و جهت تشکر از زحمات بی دریغ پدر و مادر عزیز الان که چند ساعتی تا شروع عملیات بیشتر باقی نمانده در یکی از دهات نزدیک خط منتظر حرکت هستیم این چند خط را می نویسم : حرف من و پیام من فقط یک کلام است کلامی که اگر آویزه گوش قرار نگیرد مانند چشمه جوشان همه گناهان از آن سرازیر می گردد و آن کلام این است که مراقب باشید حبّ دنیا فریبتان ندهد چرا که حُبُّ الدنیا رَأسُ کلّ خطیئه چرا که امیرالمومنین{ع} می فرماید: مَثَلُ الدُّنيا مَثَلُ الحَيَّةِ لَيِّنٌ مَسُّها، قاتِلٌ سَمُّها دنیا مانند ماری است زهرناک تماس با آن دلنشین و گوارا و اما سمّ آن بس ناگوار و مهلک آشنایان ره عشق در این بحر عمیق غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده/ کلام دیگری ندارم و در این چند ساعت آخر از زحمات بی دریغ پدر و مادر عزیزم نهایت تشکر را می کنم و ان شاءاللّٰه اگر خداوند متعال در صحرای محشر اذنی به من دهد که از زیر این منّت به در آییم و ضمنا مقدار یک ماه نماز و روزه قضا دارم وعده دیدار ما و شما در روز حساب خدانگهدار دانی که سپیده دم خروس سحری از بهر چه می کند همی نوحه گری/ یعنی که نمودند در آیینه صبح کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری/ ۶۶/۵/۱۳ - علیرضا خان بابایی » مزار شهید علیرضا خان بابایی در گلزار شهدای بهشت زهرای{س} تهران قطعه ۲۶، ردیف ۸۱، شماره ۵۱ سلام و صلوات هدیه به شهدای دانشگاه حضرت امام صادق {علیه السلام} به خصوص شهید علیرضا خان بابایی و هدیه به روح پدر مرحومش {ره} و هدیه به روح مرحوم حضرت آیت اللّه مهدوی کنی {ره}- رئیس دانشگاه امام صادق(ع) که بسیاری از نیروهای جوان مومن را در این مرکز علمی برای آینده نظام اسلامی تربیت نمود الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِین
🚩 یاد شهدای گردان مالک اشتر گرامی باد 🔶 عملیات نصر ۷ ، سردشت ،ارتفاعات دوپازا ۴ آذر ۱۳۴۷ --- سالروز تولد 🌷 شهید محمدرضا رحمتی کچویی 🔸 گروهان شهید بهشتی 🔸 شهادت ۱۵ مرداد ۱۳۶۶ 🔸 مزار شهید: بهشت زهرا (س) ، قطعه ۲۹ ، ردیف ۱۳۳ ، ش ۹
۱۵ مرداد ۱۳۶۶ -- سالروز شهادت اسوه معرفت و شرف، خلبانِ شهید عباس بابایی 🚩🌷🚩🌷🚩🌷🚩 🌷ماجرای شنیدنی اطاعت شهید بابایی از سرباز پادگانش! 🔸یکی از همرزمان شهید بابایی می‌گوید: نگهبان درب فرودگاه اهواز از ورودش به داخل ممانعت کرد، او بدون اهانت به نگهبان برگشت و در آن گرمای سوزان حدود نیم ساعت روی جدول نشست. 🔹به بنده حقیر، مسئول وقت فرودگاه، اطلاع دادند "دم درب مهمان داری."! رفتم و با کمال تعجب شهید عباس بابایی را دیدم که راحت روی زمین نشسته، پس از سلام عرض کردم "جناب بابایی، چرا تو این گرما اینجا نشستی؟!" 🔹خیلی آرام و متواضع پاسخ داد "نگهبان بنده خدا گفت «هواپیما روی باند است و شما نمی‌توانی وارد شوی»، من هم منتظر ماندم، مانع پرواز نشوم". در صورتی که شهید بابایی فرمانده معاون عملیات وقت نهاجا بود، نه به نگهبان اهانت کرد و نه خواستار تنبیه او شد، بلکه از من خواست که نگهبان را مورد تشویق قرار دهم.
فرار از دست شیطان 📛 💠 خاطره ای از خلبان شهید عباس بابایی در دوران تحصیل در آمریكا و گذراندن دور آموزش خلبانی، روزی در بولتن خبری پایگاه «ریس» كه هر هفته منتشر می شد، مطلبی نوشته شده بود كه توجه همه را به خود جلب نمود!! ⚪️ مطلب این بود: دانشجو بابایی ساعت دو بعد از نیمه شب، می دود تا شیطان را از خودش دور كند!! من و بابایی هم‌اتاق بودیم. ماجرای خبر بولتن را از او پرسیدم. او گفت:ـچند شب پیش، بی خوابی به سرم زده بود. رفتم میدان چمن پایگاه و شروع كردم به دویدن. از قضا كلنل «باكستر»، فرمانده پایگاه با همسرش از میهمانی شبانه بر می گشتند. آنها با دیدن من شگفت زده شدند. كلنل ماشین را نگه داشت و مرا صدا زد. نزد او رفتم. او گفت: در این وقت شب برای چه می دوی؟ گفتم: خوابم نمی آمد خواستم كمی ورزش كنم تا خسته شوم. گویا توضیح من برای كلنل قانع كننده نبود. او اصرار كرد تا واقعیت را برایش بگویم. به او گفتم: مسایلی در اطراف من می گذرد، كه گاهی موجب می شود با هایش مرا به گناه بكشاند و در دین ما توصیه شده كه در چنین موقعی بدویم و یا دوش آب سرد بگیریم💦💦 آن دو با شنیدن حرف من، تا دقایقی می خندیدند، زیرا با ذهنیتی كه نسبت به مسایل جنسی داشتند نمی توانستند رفتار مرا درك كنند.» 🎤 (راوی: امیر اكبر صیاد بورانی) کانال