خوابیدن رویِ سنگ و خاک ،
با تـــــــو
خواب پُر زِ آرامـش ،
با مــــــن
#شب_بخیر
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
💠 بخیر میشود این صبحهای دلتنگی
ببین که روشنم از یاد خوب لبخندت
#صبح_بخیر
#مردان_بی_ادعا
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
9.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زنان زینبی
پرستاران جنگ
دوران جنگ تحمیلی
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
🕊 فرشته بیگناه
▫️ به مناسبت #روز_پرستار
شهیده فوزیه شیردل،
در نوجوانی وارد بهداری شد
و بمدت ۲ تا ۳ سال خدمت کرد
او به یکی از بیمارستانهای پاوه منتقل شد،
پیرو خط امام بود
و آشکارا این را اعلام میکرد.
در روز ۲۵مرداد۱۳۵۸ در سن ۲۰سالگی در جریان
حمله گروهک ضد انقلاب دموکرات
و در حالیکه درگروه شهید چمران
و در همان بیمارستان یاریرسان بود،
هنگام کمک به سوار شدن مجروحان به هلیکوپتر،
مورد اصابت گلوله قرار گرفت
و پس از ۱۶ساعت تحمل درد،
هلیکوپتری که پیکر ایشان و چند تن دیگر را حمل میکرد،
مورد حملهی ضدانقلاب قرار گرفت و سقوط کرد
و فوزیه و چندین نفر دیگه به شهادت رسیدند...
شهید چمران
در وصف شهیده فوزیه شیردل:
《دختر پرستاری که پهلویش هدف گلوله دشمن قرار گرفته بود
خون، لباس سفیدش را گلگون کرده بود،
۱۶ساعت مانده بود
و خون از بدنش میرفت
و پاسداران هم که کاری از دستشان بر نمیآمد گریه میکردند.
این فرشته بیگناه،
ساعاتی بعد در میان شیون
و زاری بچهها جان به جان آفرین تسلیم کرد.》
🌱 زنی که به انسانها زندگی میبخشید و از نفسانیات و خودخواهی ها آزاد بود
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
دفاع مقدس
🕊 فرشته بیگناه ▫️ به مناسبت #روز_پرستار شهیده فوزیه شیردل، در نوجوانی وارد بهداری شد و بمدت ۲ ت
گویا نامش را معنی کرده بود..!
پرستار شیردلی بود که در #پاوه
آشکارا اعلام میکرد:
💠 پیرو امام و خط امام هستم.
#شهیده_فوزیه_شیردل🦋
دختری که دل شیر داشت، ... آنزمان که همه از ناجوانمردی و حملههای وحشیانه دموڪراتها و ضد انقلاب میترسیدند او با صراحت لهجه علاقه خود را با امام ابراز می کرد.
عڪس ایشان را در اتاقش زده بود. دیگران میگفتنـد: "فوزیـه ! اگر ضد انقلابها بو ببرنـد ڪہ این عڪس را بہ دیوار اتاقت زدهای حساب همهمـان را میرسند "میخندید و میگفت: " ضد انقلاب هیـچ غلطے نمیتوانـد بڪند."
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
💠 ((انتقام آن دختر پرستار را میگیرم))
_ در همان روزها (آستانه عمليات بيت المقدس) و در منطقه مشغول صرف ناهار بوديم که ناگهان يکي از((بچه هاي تکاور نيروي دريايي ارتش)) با حالتي پريشان و آشفته وارد شد، خيیییلي بغض کرده بود و در نهايت نتوانست مانع گريه کردن خود شود.
وقتي دليل اين حالت را از وي جويا شديم، اين تکاور که به سختي حرف مي زد، گفت:
_(( همين الان از خرمشهر مي آيم، ساعاتي قبل صحنه هايي ديدم که بسيار تکان دهنده و وحشتناک بود و برايم به کابوسي تبديل شده است. ))
تکاور گفت:
_((در خرمشهر وقتي بعثي ها حمله کردند، من خود را درون يک تانکر خالي از آب پنهان نمودم، تانکر هم به حدي گلوله خورده بود که سوراخ سوراخ شده بود....
وقتي از يکي از اين سوراخها بيرون را نگاه مي کردم، ديدم بعثي ها يک دختر پرستار را به اسارت در آورده اند. آنها بعد از آزار و اذيت بسيار به اين دختر معصوم، در نهايت تير خلاصي به سر او زدند و دخترک پرپر شد.))
_در همين لحظه سرلشکر شهيد " عباس دوران " بسيااااااااار متاثر و ناراااااااحت شده بود، از جاي برخاست و گفت:
_(( زود باشيد بچه ها، الان موقعش است که يک ضربه حسابي به اين نامردها بزنيم و حق آن دختر معصوم را بگيريم. ))
وقتي با "عباس" به پرواز درآمديم ، نزديکي هاي جزيره "مينو " چادرهاي بعثي ها را مشاهده کرديم و ديديم که افسرانشان روي صندلي نشسته بودند و ساير افراد آنها به صورت چهار رديفي ايستاده بودند و آشپزها مشغول دادن غذا به آنها بودند.
در اين هنگام به اتفاق شهيد دوران، آنها را به رگبار مسلسل بستيم و درست مانند يک سفره 100 متري که از فراز آسمان مشهود است، ديديم که همه آنها قلع و قمع و بر زمين پهن شدند....
در اين هنگام ديدم که دماغ هواپيماي شهيد دوران چپ و راست مي شود، احساس کردم که هواپيماي وي آسيب ديده اما موضوع اين نبود بلکه اين هم رزم من چنان خشمگين و برآشفته شده بود که چپ و راست مي رفت و بعثي ها را درو مي کرد.
در اين هنگام شهيد " دوران " فرياد مي زد :
((انتقام آن دختر پرستار را مي گيرم...))
(راوی: امیر سرتیپ خلبان کیومرث حیدریان)
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
🔰روایت شیخ حسین انصاریان از مجاهدتهای پزشکان و پرستاران در جبههها جنگ
🔹شیخ حسین انصاریان در بخشی از کتاب خاطرات خود با اشاره به مجاهدتهای کادر درمان در جنگ تحمیلی میگوید: یک بار در منطقهای از جبهه، پرسنل بهداری و دکترها مدت مأموریتشان در حال پایان بود. این در حالی بود که قرار بود در آیندهای نزدیک، در آنجا عملیاتی صورت بگیرد و در آن موقعیت حساس نیروی کافی نیز برای جایگزینی نبود...
🔹از من خواستند تا برای آنها سخنرانی کنم. من سخنان خود را با این مطلب آغاز کردم که در اصل، کلمه «طبيب»، نام پروردگار است و در روایات و مناجات نیز این نام برای خداوند زیاد آمده است؛ و ادامه دادم که دانش شما جلوه دانش پروردگار است. سپس قضیهای بدین شرح نقل کردم: «مرحوم آیتالله حاج آقا حسین قمی (که قبل از مرحوم آیتالله العظمی بروجردی مرجع تقلید بودند) در بیمارستان بستری شده بود. یکی - دو نفر طبیب و پرستار در طول شب بالای سر ایشان بیدار ماندند. فردا صبح برای نشان دادن اجر و ثواب کار آنها آیتالله قمی گفته بود: من حاضرم ۶۰- ۷۰ سال ثواب عمر خود را با همین ثواب شبی که شما بالای سر مریضی مسلمان به سر بردید، معاوضه کنم.
🔹بعد از جلسه وقتی به سنگر آمدم پس از دقایقی سرپرست آنان (پرستاران و پزشکان) آمد و گفت: «حاج آقا ما بسیار از مجلس شما بهره بردیم و بچهها چنان تشویق شدهاند که همگی خواستار تمدید ماموریت شدهاند.»
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
💠 رزمندگان در حال انتقال پیکر یکی از مجروحین عملیات هستند.
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
دستهای مهربان پرستاران در مداوای مجروحین جنگ
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
📷 مجاهدتهای پرستاران در دوران دفاع مقدس از دریچه لنز دوربین
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
🔖برگی از ایثارگری پرستاران در دوران دفاع مقدس
📍امدادگری که ماسک خود را به مجروحین داد
🔹روایت جهادگری پرستاران و امدادگران در دوران دفاع مقدس به خوبی به نقش این قشر پرتلاش در برهههای حساس میپردازد. آمنه وهابزاده از جمله بانوان امدادگری است که در خاطرات خود در همین رابطه میگوید: «آن زمان در عملیات والفجر 1 که در منطقه فکه انجام شد امدادگر بودم. چند ساعتی از اذان صبح گذشته بود و من در چادر امدادی پانسمان پای یکی از مجروحان را تعویض میکردم که هواپیماهای بعثی منطقه را بمباران کردند.
🔹پس از بمباران به سرعت از چادر بیرون آمده و به عمق منطقه بمباران شده رفتم تا مجروحين را نجات دهم. بوی سیر «گاز خردل شیمیایی» در همه منطقه پخش شده بود، به سرعت ماسکم را زدم، ولی وقتی به چادر برگشتم دیدم آن جانبازی که داشتم مداوایش میکردم ماسک ندارد. برای همین ماسکم را برداشتم و به صورت آن مجروح زدم.
🔹صورتم و چشمانم خیلی میسوخت و بدنم شروع به خارش کرد و دستانم تاول زد. به طوری که تاولهای روی صورتم آویزان شده بود، آنقدر که بیهوش شدم. از آنجا مرا به بیمارستان صحرایی و پس از آن به بیمارستان اهواز منتقل کردند. یادم هست که آن جانباز در بیمارستان صحرایی فریاد میزد این خواهر جان مرا نجات داد.»
✅ کانال "دفاع مقدس"
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس