فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✊چهارم آذر،روز مقاومت اندیمشک
۴آذر سال۶۵
۵۴جنگنده بعث عراق در طولانی ترین بمباران هوایی در طول جنگ ۱ساعت و ۴۵دقیقه اندیمشک را بمباران کردند!
در این بمباران ۳۰۰تن از هموطنمان شهید شدند
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
*🔴چهارم آذر سالروز بمباران شهرستان اندیمشک که طولانی ترین بمباران تاریخ در یک شهر میباشد و بیش از سیصد شهید و هفتصد مجروح بر جای گذاشت گرامیباد*
▪️بمباران اندیمشک در روز چهارم آذر سال ۱۳۶۵ توسط رژیم بعث و بدستور صدام جنایکار اتفاق افتاده است. در این حمله هوایی، شهر اندیمشک ، چهار ساعت به صورت مستمر بمباران شد.
این بمباران به عنوان طولانیترین بمباران یک شهر پس از جنگ جهانی دوم و یا طولانیترین بمباران تاریخ دفاع مقدس یاد میشود.
آنچه مسلم است اینکه این بمباران، طولانیترین و مرگبارترین حملهٔ هوایی نیروی هوایی عراق بعثی در طول جنگ هشت ساله بهشمار میرود.
*🔻جزئیات واقعه*
▪️صدام حسین خبیث از حمله در روز به اندیمشک و حمله مجدد در شب خبر داده بود. ۵۴ جنگنده و بمبافکن عراقی از ساعت ۱۱:۴۵ صبح روز چهارم آذرماه سال ۱۳۶۵ به مدت ۱۰۰ دقیقه شهر اندیمشک را زیر آتش خود قرار دادند. با کاهش تعداد هواپیماها، این حملات تا چهار ساعت ادامه یافتهاست.
اگرچه تعداد شهدا و زخمیها بهطور دقیق مشخص نبوده است اما برخی گزارشها حاکی از آن دارد که در این حادثه بیش از سیصد نفر از مردم بی گناه اندیمشک شهید و هفتصد نفر زخمی شدهاند.
در این حمله علاوه بر بمباران پایگاه چهارم شکاری و مناطق مسکونی، میدان راهآهن و ایستگاه راهآهن اندیمشک، بازار روز کالا و ترهبار، پادگان دوکوهه، دبیرستان شریعتی، سد و نیروگاه دز اندیمشک، رادار موشکی سد دز، پادگان سفینه النجاه، ایستگاه بالارود، اداره پست و مخابرات و بیمارستان شهید بهشتی بمباران شدهاند
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #قصه_شب| داستان زنی بهجامانده از بزرگترین حمله هوایی بعد از جنگ جهانی دوم
🔹طبق مستندات تاریخی، روز چهارم آذر سال ۱۳۶۵، ۵۲ فروند هواپیمای بعثی عراق به مدت یک ساعت و ۴۰ دقیقه شهر اندیمشک را بمباران کردند. ۴۰۰ شهید و ۷۰۰ مجروح از زن و بچه و پیرو جوان روی دست شهر ماند.
🔹این حمله بعد از جنگ جهانی دوم ازنظر تعداد هواپیما و مدتزمان بمبافکنی در یک شهر، بزرگترین حمله هوایی محسوب میشود. بعثیها به دنبال انتقام از نیروهای ایرانی برای شکست در عملیات افتخارآفرین والفجر ۸ ، جنگ را به شهرها کشاندند.
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
#بارش_خون_در_اندیمشک!!
🌷آذر ماه سال ۱۳۶۵ هفت ساله بودم. آن سالها در منازل سازمانی هفت تپه سکونت داشتیم. یکی از خوشیهای ما سفر به اندیمشک بود. پدربزرگ و مادر بزرگ، آن روزها در کوی شهدا (محله ساختمان اندیمشک) زندگی میکردند. پدر هم هرگاه فراغتی مییافت، به اندیمشک میرفت تا جویای احوال پدر و مادر شود. در هر سفر یکی از ما سه برادر را همراه خود میبرد. آن روز قرعه به نام من افتاد. از ذوق و شوق دیدار پدربزرگ و مادر بزرگ سر از پا نمیشناختم. صبح زود از هفت تپه راهی اندیمشک شدیم. به ورودی شهر که رسیدیم تازه بمباران هوایی شروع شده بود، قیامتی بود. شهر از هجوم هواپیماها تاریک شده بود.
🌷تا آن زمان هواپیما را از نزدیک ندیده بودم، آنها در ارتفاع بسیار پایینی حرکت میکردند، بطوری که که گمان میکردم اگر بر روی سقف ماشین بایستم دستم به هواپیماها میخورد، سخت میشود باور کرد، اما یقین کنید اغراق نیست. پدر که پشت فرمان نشسته بود سرش را از پنجره بیرون کرده بود و به آسمان مینگریست. من، اما از شوق دیدن هواپیما سر از پا نمیشناختم، لحظهای چشمم به پدر افتاد که هراسان بود. در حرکت بودیم و محو تماشای رژه و جولان هواپیماها که ناگهان صدای ترمز آمد و ماشین از حرکت ایستاد. پیرزنی که در حال دویدن و طی کردن عرض خیابان بود به ماشین خورد و نقش بر زمین شد.
🌷در این لحظات ترس سراسر وجودم را گرفته بود، چسبیده بودم به صندلی که پدر با سرعت پیاده شد و پیرزن را روی صندلی عقب گذاشت. پیرزن ناله نمیکرد، فقط میگفت: «بچههایم، پسرانم رفتهاند ایستگاه راه آهن. آنجا را با خاک یکسان کردهاند. پدر گفت: «مادر جان باید برویم بیمارستان مطمئن شوم سالم هستید و صدمهای ندیدهاید.» پیرزن گفت: «روله (عزیزم) سالمم چیزی نشده، فقط بیرم میدان راه آهن.» پدر حرکت کرد به سمت بیمارستان کوچکی که نزدیکی میدان راه آهن بود. رسیدیم میدان راه آهن، دود بود و جوی خون، همه سراسیمه میدویدند. من اما، تماشاگری مات و مبهوت بودم از پشت شیشه ماشین نگاه میکردم.
🌷سیاهی آسفالت به سختی دیده میشد تا چشم کار میکرد سرخی خون بود. پدر و پیرزن دویدند سمت ایستگاه راه آهن. هنوز بمباران ادامه داشت هر لحظه صدای انفجاری میآمد. شیشه پنجره را پایین کشیدیم سربازی کشان کشان سمت ماشین آمد اما، قدش خیلی کوچک بود. کوچکتر از قد من، خوب نگاه کردم، متوجه شدم نیمی از بدنش نیست. پدر رسید و سرباز را روی دوشش گذاشت و سمت بیمارستان رفت. صدای پدر را از دور میشنیدم: «پیام بیرون نیا، بشین تو ماشین....» پدر لحظاتی بعد برگشت و سمت خانه پدربزرگ رفتیم.
🌷به سختی خانه را پیدا کردیم یکی در میان خانهها ویران شده بودند و خیابان شلوغ و هر کسی مجروحی به دوش داشت و پا برهنه به سمتی میدوید. گیج و منگ بودم تا به خودم آمدم هوا تاریک شده بود، پدر و عموها برای پدربزرگ خبر آوردند، که از هر خانواده چند نفر مجروح و چند نفر شهید شدهاند. عمو یک به یک برای پدربزرگ میگفت که خانههای کدامیک از فامیل و آشنایان ویران شده است. شب، اما خانه پدربزرگ شده بود....
راوی: پیام میکائیل
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 فیلمی از همان شهیدی که رهبر معظم انقلاب گفته بود👆
#امروز سالروز شهادت شهید_علی_چیت_سازیان :
کسی می تواند از سیم خاردارهای دشمن عبور کند که از سیم خاردارهای نفس خود عبور کرده باشد.
🌺سردار ملی و سرباز فداکار اسلام در روز چهارم آذر ۱۳۶۶ در حین انجام یک ماموریت گشت شناسایی به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
🌷قبل از او برادر دیگرش امیر چیت سازیان در راه دفاع از اسلام ناب محمدی به درجه رفیع شهادت رسیده بود.
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید | بیانات رهبر انقلاب درباره شهیدچیتسازیان پس از شعرخوانی آقای امیری اسفندقه
➕ راهکاری که یک شهید برای رسیدن به مقام شهادت به او گفت
🗓 شهادت #شهید_چیت_سازیان ۴ آذر ۱۳۶۶
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
*شهید علی چیت سازان با تشکیل لشکر ۳۲ انصار الحسین (علیه السلام) به عنوان فرمانده اطلاعات و عملیات این یگان برگزیده شد و در بیشتر عملیات هایی که از سوی رزمندگان اسلام برای مقابله با متجاوزان صورت می گرفت، شرکت کرد* .
🌷او ۶ بار از نواحی مختلف مجروح شد، اما هر بار با جدیتی بیشتر و عزمی راسخ تر به جبهه بر می گشت.
🌷 *شهید علی چیت سازان در عملیات کربلای ۴ و ۵ نیز به عنوان فرمانده محور عملیاتی لشکر انصارالحسین (علیه السلام) به مبارزه با دشمنان خدا پرداخت و رشادت ها از خود به یادگار گذاشت. هنوز جای جای خاک شلمچه حماسهها و رشادت های او را در دل خویش به یادگار دارد، حماسه هایی که تا همیشه تاریخ فراموش نخواهد شد* .
🌷سرانجام این سردار ملی و سرباز فداکار اسلام در روز چهارم آذر ۱۳۶۶ در حین انجام یک ماموریت گشت شناسایی به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
🌷 *قبل از او برادر دیگرش امیر چیت سازیان به درجه رفیع شهادت رسیده بود* .
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 نماهنگ | مروری بر زندگی شهید #چیت_سازیان
🌷 او که شرط عبور از سیمخاردار دشمن را عبور از سیمخاردار نفس میدانست
🗓 شهادت: ۴ آذر ۱۳۶۶
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
📌 صدام جوان غیور ریش خرمایی را عقرب زرد نام گذاشته بود
🔷️ تو همدان شاید کمتر کسی باشه که اسم «علی چیت سازیان» به گوشش نخورده باشه!فرمانده اطلاعات و عملیات لشکر انصار الحسین آنقدر به زبان عربی مسلط بود که تو دل دشمن نفوذ می کرد. اصن محال بود بره شناسایی و دست خالی برگرده!
◇ فرمانده قرارگاه نجف پرسید: «جوان ریش خرمایی کیه؟»
◇؟گفتیم: «مسئوول اطلاعات و عملیات، یه اعجوبه ایه توی کار اطلاعات.» و از او خواستم گزارش آخر رو بده.
◇ مقابل نقشه ایستاد و انگشت روی جاده ی زرباطیه به بدره گذاشت.و مفصل گفت: که فرمانده تیپ عراقی کی میاد و کی می ره و حتی اینکه تا کجا او نو با سواری می آرن و بقیه ی مسیر رو تا خط با جیپ و نفر بر فرماندهی .
◇ فرمانده قرارگاه باورش نمی شد که علی و بچه هاش ظرف یک ماه ، خطوط سه و چهار عراق را هم شناسایی کرده باشند! برا همین چیزا بود که صدام بهش لقب«عقرب زرد» رو داده بود!
📚زندگی به سبک شهدا، ص94-95
#شهید_علی_چیت_سازیان
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
شهیدآوینی4.mp3
2.33M
🎙 صوت خام شهید آوینی در برنامه «روایت فتح»
بدون آهنگ گذاری
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
🚩 یاد شهدای گردان مالک اشتر گرامی باد
🔶 عملیات نصر ۷ ، سردشت ،ارتفاعات دوپازا
۴ آذر ۱۳۴۷ --- سالروز تولد
🌷 شهید محمدرضا رحمتی کچویی
🔸 گروهان شهید بهشتی
🔸 شهادت ۱۵ مرداد ۱۳۶۶
🔸 مزار شهید: بهشت زهرا (س) ، قطعه ۲۹ ، ردیف ۱۳۳ ، ش ۹
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
33.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 مستند اندیمشک در آتش🔥🔥
بمناسبت ۴ آذر، طولانی ترین بمباران هوایی دنیا
دوران جنگ تحمیلی
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ببینید
⚪️ #آنسوی_معبر
📹 نماهنگی زیبا و دیدنی از دوران دفاع مقدس ...
🏴 در روز شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها، یادی کنیم از شهید والامقام علی چیتسازیان🌷
🎙همراه با بیاناتی شنیدنی و حکمت آموز از رهبر انقلاب:
🌱 حرکت جوانان ما در میدان جنگ ، حرکت خردمندانه و مدبّرانه بود . خردمندی و تدبیر داشتند ، دلیری و شجاعت داشتند ، فداکاری و عبادت هم داشتند. روز ، بهمعنای واقعی کلمه ، شیر غرّندهی میدان و شب بهمعنای واقعی کلمه ، زاهد و عابد و تضرّعکننده و عبادتگر ؛ ... ☀️شیران روز ، ...🌓 عابدان شب
🕊🕊چهارم آذر ۱۳۶۶ ؛ سالروز شهادت سردار رشید لشگر انصارالحسین(ع), شهید چیتسازیان
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
🌴 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی
.... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
#دهه۶۰
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
#نشر_مطالب_صدقه_جاریه_است
39.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سخنان عرفانی سردار شهید حسن انتظاری در مورد حال و هوای جبهه ها
🎙 بهمراه توجیه نیروها قبل از عملیات توسط شهید عباس رحمانی
🌱 رزمندگان اعزامی از استان یزد
دوران جنگ تحمیلی
💐 هفته بسیج گرامی باد
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
🌴 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی
.... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
#دهه۶۰
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
سرزمین نینوا یادش بخیر.mp3
977K
سرزمین نینوا یادش بخیر
کربلای جبهه ها یادش بخیر
🎙 حاج صادق آهنگران
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
” بسیج “
تنها تا آن روز پیروز است
که در یک دست بسیجی «قرآن»
و در دست دیگرش «سلاح» باشد.
امامخامنهای ۱۳۶۲/۹/۴
#رزمنده
#بسیجی
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
دفاع مقدس
یک فنجان کتاب☕📖 برشی از کتاب از چیزی نمیترسیدم زندگینامهی خودنوشت شهید قاسم سلیمانی قسمت یازدهم
یک فنجان کتاب☕📖
برشی از کتاب از چیزی نمیترسیدم
زندگینامهی خودنوشت شهید قاسم سلیمانی
قسمت دوازدهم:
حاج محمد گفت میتونی کار کنی و همین جا هم بخوابی و غذا بخوری. روزی پنج تومان به تو میدهم، اگر خوب کار کردی حقوقت را اضافه میکنم. برق از چشمانم پرید! از زیارت سید خوشنام پیرِ خوشنام تشکر کردم که مشکلم را حل کرد. حاج محمد مرا به محمد سپرد. او هم اهل جیرفت بود. محمد مرا داخل آشپزخانه برد، آشپز سفیدِ خیلی چاقی بود، نگاهی غضب آلود به من کرد، به تندی به محمد گفت این بچه را کجا آورده اید؟ مگر بچه بازی است؟ کارگر میخواهم نه بچه
دلم هُرّی ریخت پایین. همۀ رؤیایم را بر باد میدیدم مرد سفید گوشت که یوسفی نام داشت، مشغول دعوا با محمد بود که جوان دیگری آمد، با لهجه ای که برایم آشنا بود. گفت: چیه آقای یوسفی؟ یوسفی با تندی گفت این چیه آوردهند؟ قدش هم به دیگ نمیرسه، چطور میخواد من رو کمک کنه؟ جوان که برحسب اتفاق اسمش هم قاسم بود گفت: بچه کجایی؟
گفتم رابر
چشمانش درخشید گفت خودِ رابر؟
گفتم نه کَن مَلِک
قاسم خندهای کرد و گفت من بچه جوارانم.۱
از خوشحالی میخواستم گریه کنم! جواران ده نزدیک عشیرهمان بود که چندین دکان داشت و پدرم عموماً با آنها معامله میکرد. کرک.۱ و پشم و پنبه و کشک و روغن میداد و وسایل دیگر را میگرفت.
سؤال کرد پسرِ کی هستی؟
گفتم پسر مشدی حسن
پدرم را به خوبی میشناخت پدرم در جواران معروف بود
به آقای یوسفی گفت این همشهری من است. یوسفی را ساکت کرد.
قاسم مهمترین پشت گرمی من شد و هم حامی و مراقب من. وسایلم را از خانه عبدالله به هتل کَسری منتقل کردم و شروع به کار نمودم حالا شش ماه میشد کار میکردم دلم برای مادرم و خواهر و برادرانم لک میزد. یزدان پناه.۳ دامادی روحانی داشت. هر از چند گاهی آنجا میآمد برای درآمد بیشتر یک آبمیوه گیری هم خریدم و شروع کردم در پیاده رو آبمیوه گیری کردن.جمعهها با
احمد، تاجعَلی و علیخانی دور هم جمع میشدیم. مسافرانی که آنجا میآمدند با دیدن من و سنّ کمم متعجب میشدند. برخی اصرار داشتند داوطلبانه هزینه تحصیلم را بدهند.
۱. جواران یا مرجان روستایی خوش آب و هواست در ۱۲ کیلومتری شرق رابر
۲. کُرک پشمهای نرم و ریز گوسفند و بز و شتر است که هنگام شانه کردن بدنشان لای دندانههای شانه گیر میکند
۳. همان صاحب کار یعنی حاج محمد
ادامه دارد...
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
یک فنجان کتاب☕📖
برشی از کتاب از چیزی نمیترسیدم
زندگینامهی خودنوشت شهید قاسم سلیمانی
قسمت سیزدهم:
شب، آهسته پولهایم را شروع به شمردن کردم همه دوتومانی و تعداد زیادی هم دوریالی پنج ریالی و ده شاهی بود. سرجمع ۱۲۵۰ تومان. از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدم موفق شدم پس از پنج ماه هزار تومان برای پدرم پول بفرستم، شاید بزرگترین پیروزی و موفقیت من تا آن روز بود. بالاخره موفق شدم قرض پدرم را ادا کنم.
نُه ماه از آمدنم میگذشت، حالا دیگر آن نوجوان سیاه سوخته ضعیف نبودم. آبی در پوستم دویده بود و نشاط جوانی را در خودم احساس میکردم. به اتفاق تاجعَلی، کت و شلواری خریدم. رنگش کرم خیلی زیبا بود. مجموعه لباسها و کفش روی هم به صد
تومان نرسید. پیراهن قرمز قشنگی را دو تومان خریدم، خیلی دلتنگ مادرم بودم. شاید در طول این نه ماه دهها بار به یاد او گریه کرده بودم.
چمدانی پر از سوغاتی برای همه آنها خرید کردم و چهارتایی من احمد، تاجعَلی و علیخان با خرید بلیط از گاراژ آتوتاج، با ماشین مهدی پور، به سمت ده حرکت کردیم. حال خیلی خوشی داشتیم، برف سنگینی باریده بود همه جا سفیدپوش شده بود. یاد سال گذشته افتادم که برف تا زیر شکم گوسفندها بود و من بدون ترس از گرگها که در فصل زمستان در کمین گوسفندان بودند به جنگل بادامهای کوهی میرفتم. آن روزها یک چکمه لاستیکی پدرم برای زمستانم خریده بود. نزدیک بِزنجان.۱ ماشین خراب شد، مقداری پیاده رفتیم. بین راه، سوار جیپ پهلوان شدیم نزدیکیهای غروب به ده رسیدیم. همه هم سن و سالهای ما و حتی کوچکترها احمد پسر خداکَرم غلامعباس و علی محمدی به دیدن ما آمده بودند لباسهای نو و قشنگ و رنگ وروی سفید شده، همه را تشویق به شهر میکرد. مادرم با پدرم خیلی خوشحال بودند مادرم جوجه خروسی کشت و شام مفصلی را تدارک دید. سوغاتیها را بین همه تقسیم کردم. دو خواهرم که خیلی برایم عزیز بودند، برای هر کدام چیزی آورده بودم یک دستگاه دوربین لوبيتل.۲ هم خریده بودم با بچههای دهمان عکس گرفتم پدرم خیلی خوشحال بود تندتند از کارم سؤال میکرد، بابا کارت سخته؟ همکارات باهات خوبن؟ من هم جوابم مثبت بود.
۱. بِزِنجان شهری است کوهستانی و تاریخی در ۸ کیلومتری شهر بافت و ۱۵۱ کیلومتری کرمان
۲. لوبيتل نام دوربین عکاسی روسی از نوع رفلکس لنز دو قلو با دریچه بزرگ از بالا
ادامه دارد...
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
31.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 کلیپ // بمناسبت درگذشت
جانباز و رزمنده سرافراز دوران جنگ، کربلایی #احمدرضا_مهدوی ، عکاس ؛ تصویربردار فعال در ترویج جهاد و شهادت.
احیاگر حماسه های ۸سال دفاع مقدس
روحش شاد و یادش گرامی
aviny_60.mp3
142K
🔷 صوت زیبای شهید آوینی در مستند «روایت فتح»
🔸چرا ما از مرگ می ترسیم؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نوحه خاطرهانگیز
"یاران و انصارت.."
آهنگ سوزناکی از سالهای جبهه و جنگ که خیلیها با آن اشک ریختند و روحیه گرفتند و خاکریز فتح کردند.
گاهی یاد روزهای یکرنگی و سادگی میافتیم و یاد سربندهای یازهرا و یاحسین. یاد شبهای عملیات و لحظههای وداع سوزان یاران باصفا.
روزهایی که غنیمت بودند و دست نایافتنی.
🎙با نوای
حاج صادق آهنگران
آنان همه از تبار باران بودند
رفتند ولی ادامه دارند هنوز ...
📸 تهران- سال ۱۳۶۵
دانشآموزانِ نوجوان در بدرقهی
نیروهای اعزامی به مناطق جنگی
عکاس : یوسف گرامی
#قهرمانان_وطن
#اعزام_به_جبهه
#دفاع_مقدس