eitaa logo
دفاع مقدس
3.7هزار دنبال‌کننده
16هزار عکس
10.4هزار ویدیو
843 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ #دهه۶۰ #کپی_آزاد اینجاسخن ازمن ومانیست،سخن ازمردانیست که عاشورا رابازیافته،سراسر ازذکر«یالیتناکنامعک»لبریز بوده و بال دربال ملائک بسوی کربلارهسپارشدند بگذار اغیارهرگز درنیابندکه ما ازتماشای شهدا سیرنمی‌شویم
مشاهده در ایتا
دانلود
” بسیج “ تنها تا آن روز پیروز است که در یک دست بسیجی «قرآن» و در دست دیگرش «سلاح» باشد. امام‌خامنه‌ای ۱۳۶۲/۹/۴ ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ ▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ مرجع‌نشرآثارشـ‌هدا و دفاع‌مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دفاع مقدس
یک فنجان کتاب☕📖 برشی از کتاب از چیزی نمی‌ترسیدم زندگی‌نامه‌ی خودنوشت شهید قاسم سلیمانی قسمت یازدهم
یک فنجان کتاب☕📖 برشی از کتاب از چیزی نمی‌ترسیدم زندگی‌نامه‌ی خودنوشت شهید قاسم سلیمانی قسمت دوازدهم: حاج محمد گفت میتونی کار کنی و همین جا هم بخوابی و غذا بخوری. روزی پنج تومان به تو میدهم، اگر خوب کار کردی حقوقت را اضافه میکنم. برق از چشمانم پرید! از زیارت سید خوشنام پیرِ خوشنام تشکر کردم که مشکلم را حل کرد. حاج محمد مرا به محمد سپرد. او هم اهل جیرفت بود. محمد مرا داخل آشپزخانه برد، آشپز سفیدِ خیلی چاقی بود، نگاهی غضب آلود به من کرد، به تندی به محمد گفت این بچه را کجا آورده اید؟ مگر بچه بازی است؟ کارگر میخواهم نه بچه دلم هُرّی ریخت پایین. همۀ رؤیایم را بر باد میدیدم مرد سفید گوشت که یوسفی نام داشت، مشغول دعوا با محمد بود که جوان دیگری آمد، با لهجه ای که برایم آشنا بود. گفت: چیه آقای یوسفی؟ یوسفی با تندی گفت این چیه آورده‌ند؟ قدش هم به دیگ نمیرسه، چطور میخواد من رو کمک کنه؟ جوان که برحسب اتفاق اسمش هم قاسم بود گفت: بچه کجایی؟ گفتم رابر چشمانش درخشید گفت خودِ رابر؟ گفتم نه کَن مَلِک قاسم خنده‌ای کرد و گفت من بچه جوارانم.۱ از خوشحالی میخواستم گریه کنم! جواران ده نزدیک عشیره‌مان بود که چندین دکان داشت و پدرم عموماً با آنها معامله میکرد. کرک.۱ و پشم و پنبه و کشک و روغن میداد و وسایل دیگر را میگرفت. سؤال کرد پسرِ کی هستی؟ گفتم پسر مشدی حسن پدرم را به خوبی میشناخت پدرم در جواران معروف بود به آقای یوسفی گفت این همشهری من است. یوسفی را ساکت کرد. قاسم مهمترین پشت گرمی من شد و هم حامی و مراقب من. وسایلم را از خانه عبدالله به هتل کَسری منتقل کردم و شروع به کار نمودم حالا شش ماه میشد کار میکردم دلم برای مادرم و خواهر و برادرانم لک میزد. یزدان پناه.۳ دامادی روحانی داشت. هر از چند گاهی آنجا می‌آمد برای درآمد بیشتر یک آبمیوه گیری هم خریدم و شروع کردم در پیاده رو آبمیوه گیری کردن.جمعه‌ها با احمد، تاجعَلی و علیخانی دور هم جمع میشدیم. مسافرانی که آنجا می‌آمدند با دیدن من و سنّ کمم متعجب می‌شدند. برخی اصرار داشتند داوطلبانه هزینه تحصیلم را بدهند. ۱. جواران یا مرجان روستایی خوش آب و هواست در ۱۲ کیلومتری شرق رابر ۲. کُرک پشمهای نرم و ریز گوسفند و بز و شتر است که هنگام شانه کردن بدنشان لای دندانه‌های شانه گیر میکند ۳. همان صاحب کار یعنی حاج محمد ادامه دارد... ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ ▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ مرجع‌نشرآثارشـ‌هدا و دفاع‌مقدس
یک فنجان کتاب☕📖 برشی از کتاب از چیزی نمی‌ترسیدم زندگی‌نامه‌ی خودنوشت شهید قاسم سلیمانی قسمت سیزدهم: شب، آهسته پولهایم را شروع به شمردن کردم همه دوتومانی و تعداد زیادی هم دوریالی پنج ریالی و ده شاهی بود. سرجمع ۱۲۵۰ تومان. از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدم موفق شدم پس از پنج ماه هزار تومان برای پدرم پول بفرستم، شاید بزرگترین پیروزی و موفقیت من تا آن روز بود. بالاخره موفق شدم قرض پدرم را ادا کنم. نُه ماه از آمدنم میگذشت، حالا دیگر آن نوجوان سیاه سوخته ضعیف نبودم. آبی در پوستم دویده بود و نشاط جوانی را در خودم احساس میکردم. به اتفاق تاجعَلی، کت و شلواری خریدم. رنگش کرم خیلی زیبا بود. مجموعه لباسها و کفش روی هم به صد تومان نرسید. پیراهن قرمز قشنگی را دو تومان خریدم، خیلی دلتنگ مادرم بودم. شاید در طول این نه ماه ده‌ها بار به یاد او گریه کرده بودم. چمدانی پر از سوغاتی برای همه آنها خرید کردم و چهارتایی من احمد، تاجعَلی و علیخان با خرید بلیط از گاراژ آتوتاج، با ماشین مهدی پور، به سمت ده حرکت کردیم. حال خیلی خوشی داشتیم، برف سنگینی باریده بود همه جا سفیدپوش شده بود. یاد سال گذشته افتادم که برف تا زیر شکم گوسفندها بود و من بدون ترس از گرگ‌ها که در فصل زمستان در کمین گوسفندان بودند به جنگل بادام‌های کوهی میرفتم. آن روزها یک چکمه لاستیکی پدرم برای زمستانم خریده بود. نزدیک بِزنجان.۱ ماشین خراب شد، مقداری پیاده رفتیم. بین راه، سوار جیپ پهلوان شدیم نزدیکی‌های غروب به ده رسیدیم. همه هم سن و سالهای ما و حتی کوچکترها احمد پسر خداکَرم غلامعباس و علی محمدی به دیدن ما آمده بودند لباس‌های نو و قشنگ و رنگ وروی سفید شده، همه را تشویق به شهر میکرد. مادرم با پدرم خیلی خوشحال بودند مادرم جوجه خروسی کشت و شام مفصلی را تدارک دید. سوغاتی‌ها را بین همه تقسیم کردم. دو خواهرم که خیلی برایم عزیز بودند، برای هر کدام چیزی آورده بودم یک دستگاه دوربین لوبيتل.۲ هم خریده بودم با بچه‌های ده‌مان عکس گرفتم پدرم خیلی خوشحال بود تندتند از کارم سؤال میکرد، بابا کارت سخته؟ همکارات باهات خوبن؟ من هم جوابم مثبت بود. ۱. بِزِنجان شهری است کوهستانی و تاریخی در ۸ کیلومتری شهر بافت و ۱۵۱ کیلومتری کرمان ۲. لوبيتل نام دوربین عکاسی روسی از نوع رفلکس لنز دو قلو با دریچه بزرگ از بالا ادامه دارد... ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ ▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ مرجع‌نشرآثارشـ‌هدا و دفاع‌مقدس
31.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 کلیپ // بمناسبت درگذشت جانباز و رزمنده سرافراز دوران جنگ، کربلایی ، عکاس ؛ تصویربردار فعال در ترویج جهاد و شهادت. احیاگر حماسه های ۸سال دفاع مقدس روحش شاد و یادش گرامی
aviny_60.mp3
142K
🔷 صوت زیبای شهید آوینی در مستند «روایت فتح» 🔸چرا ما از مرگ می ترسیم؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نوحه خاطره‌انگیز "یاران و انصارت.." آهنگ سوزناکی از سال‌های جبهه و جنگ که خیلی‌ها با آن اشک ریختند و روحیه گرفتند و خاکریز فتح کردند. گاهی یاد روزهای یک‌رنگی و سادگی می‌افتیم و یاد سربندهای یازهرا و یاحسین. یاد شب‌های عملیات و لحظه‌های وداع سوزان یاران باصفا. روزهایی که غنیمت بودند و دست نایافتنی. 🎙با نوای حاج صادق آهنگران
🌷شهدا به ما یاد دادند : لحظات شادی خدا را ستایش کن لحظات سختی خدا را جستجو کن لحظات آرامش خدا را مناجات کن لحظات دردآور به خدا اعتماد کن و در تمام لحظات خدا را شُکر کن 📸 شهید جاویدالاثر احمد غیازه گروهان‌روح‌الله ، گردان مالک‌اشتر لشکر۲۷ محمد رسول‌الله ﷺ شهادت: مرداد۱۳۶۷ عملیات مرصاد      
آنان همه از تبار باران بودند رفتند ولی ادامه دارند هنوز ... 📸 تهران- سال ۱۳۶۵ دانش‌آموزانِ نوجوان در بدرقه‌‌ی نیروهای اعزامی به مناطق جنگی عکاس : یوسف گرامی
حاشا که بسیجی میدان را خالی کند...
ما مجهز به سلاح الله‌ اکبریم! این حقیقت چهرهٔ مصمم اوست و پیروزی از آن کسانی‌ است که خدا را برگزیدند ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به قول یکی از بسیجیان خوش ذوق: بی رنگی رنگ بسیجی‌هاست! مراقب باش رنگی نشوی... ▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌸🌼☘️ بسیج لشکر مخلص خداست💕 💠 آغاز ا🌾🌱🌾🌱🌾🌱 🌴 ۵ آذر ۱۳۵۸ - سالروز تشکیل بسیج مستضعفین به فرمان امام خمینی (ره) و روز بسیج ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas 📡 کانال "دفاع مقدس" 🕊🕊
🌸🌼☘️بسیج لشکر مخلص خداست💕 (۵آذر-روزبسیج) 🌴 دوران -عملیات کربلای۴ 📷 در این عکس یادگاری ۶۴ نفر دیده می‌شوند 💠 زمانی که جنگ به پایان رسید فقط ۳۲ تن از آنها زنده مانده بودند ▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
ياد آن بوسه كه هنگام وداع  بر لبم شعله حسرت افروخت .... وداع و بوسه‌ حاج اصغر صادق‌نژاد بر گونه‌ی شهید عقیل مولایی🌷 🌿 پنجم آذرماه سالروز تشکیل بسیج مستضعفین 💐 ▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴 یک شیعه‌ی تمام عیار مثل حضرت علی(ع) در۶۳سالگی عروج کرد مثل حضرت زهرا(س) شبانه دفن شد مثل امام حسین(ع) دنیا را با رفتنش تکان داد مثل حضرت اباالفضل(ع) دستش جدا شد مثل حضرت علی اکبر(ع) اربااربا شد مثل حضرت قاسم(ع) خودش را فدای ملت کرد ▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴 در وصف 🎥 فیلم / شعرخوانی استاد در مراسم بدرقه رزمندگان عازم به جبهه -- دوران جنگ تحمیلی 🎙یا علی باز از خدا دستی به همراه بسیج جاودان کن در جهان این جلوه و جاه بسیج یا علی خون حسینت کِی رود از یادها گو ببیند زینب این غوغای خونخواه بسیج تا علمدارش گشاید بال شاهین علم می‌دهد فرمان حسینت کو بُوَد شاه بسیج اشک و خون می‌بارد از آفاق آذربایجان خود به مژگان رفته آذربایجان راه بسیج می‌زداید دود آه خیمه‌های سوخته خیمه و خرگاه زد در کربلا آه بسیج کوردل بودند اهل کوفه و بیعت شِکن قوم سلمان است این قوم دل آگاه بسیج ... 🇮🇷 شاعر ملک سخن، استاد شهریار دوران 🌴 بمناسبت ۵ آذر ۱۳۵۸ - سالروز تشکیل بسیج مستضعفین به فرمان امام خمینی (ره) ▪️ ایتا کانال دفاع مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌗 شب شهادت بی بی دوعالم، خاتون دوسرا،. حضرت زهرا (س) تسلیت باد 🎞👆 / مجلس روضه و عزاداری رزمندگان اسلام را در حضور امام امت 🏴 در ایام شهادت جده بزرگوارش حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها حسینیه جماران دهه شصت دوران ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ 🌴 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی .... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها ▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
26.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌴 یا فاطمه الزهرا (س) 📽 فیلم / تصاویری از جبهه های جنگ بهمراه نوحه حماسی : ...آماده ی پیکارم ، یا فاطمه الزهرا ، یا فاطمه الزهرا مهدی تو را یارم ، یا فاطمه الزهرا ، یا فاطمه الزهرا با لشگریان نور هم سنگر و هم گامم سرباز سپاه عشق رزمنده ی اسلامم بنوشته به طومار یاران حسین نامم فرزند تو سالارم ، یا فاطمه الزهرا ، یا فاطمه الزهرا با خیل سرافرازان هم رازم و هم دوشم دنیای فریبنده گردیده فراموشم در راه رضای حق می رزمم و می کوشم حاضر پی ایثارم ، حاضر پی ایثارم.... دوران دفاع مقدس ▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴 📽 فیلم / تصاویری از جبهه های جنگ و شهدای والامقام در دوران دفاع مقدس 🎙 همراه با گفتاری از : ☀️ ما همه افق های معنوی انسانیت را در شهدا تجربه کردیم . ما ایثار را دیدیم که چگونه تمثل می یابد. عشق را هم ، امید را هم ، زهد را هم ، شجاعت را هم ، کرامت را هم ، عزت را هم ، شوق را هم و همه آنچه را که دیگران جز در مقام لفظ نشنیده اند،ما به چشم دیده ایم. ما دیدیم که چگونه کرامات انسانی در عرصه مبارزه به فعلیت می رسند . ما معنای جهاد اصغر و اکبر را درک کردیم . آنچه را که عرفای دلسوخته حتی بر سردار نیافتند ، ما در شب های عملیات آزمودیم . ما فرشتگان را دیدیم که چه سان عروج و نزول دارند . ما عرش را دیدیم . ما زمزمه جویبارهای بهشت را شنیدیم . از مائده های بهشتی تناول کردیم و بر سرسفره حضرت ابراهیم نشستیم . ما در رکاب امام حسین ( ع ) جنگیدیم . ما بی وفایی کوفیان را جبران کردیم. ▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
و از خداوند می‌خواهم مرا با بسیجیانم محشور فرماید ... " روح‌الله خمینی‌ (ره) " ▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یادگار دوست !💕 ▫️من دوستی داشتم،درچشمانش ذکرخدا میگفتم. من دوستی داشتم،بالبخندش خدارا نشانم میداد. من دوستی داشتم،مرا بیشتر ازخودم دوست داشت. من دوستی داشتم،خدارا بیشتر ازمن دوست داشت. من دوستی داشتم،من را فقط برای خدا دوست داشت. من دوستی داشتم،اشک زلال چشمانش را میچشیدم. من دوستی داشتم،رفت برای من نان بیاورد،شهیدشد. من دوستی داشتم،جلوی چشمانم سوخت تا ذوب شد. من دوستی داشتم،در سه راه مرگ،زیرلبان من جان داد. من دوستی داشتم،"الم یعلم بان الله یری"را به من آموخت. من دوستی داشتم،معصومانه درچشمان من خیره شد و جان داد. من دوستی داشتم،باصدای اذان،اشک ازدیدگانش جاری میشد. من دوستی داشتم،گناه هم میکرد،به دست منافقین،بیگناه شهید شد. من دوستی داشتم،خیلی گناه میکرد،جبهه آمد خوب شد ودیگر برنگشت. من دوستی داشتم،نمازشب رایادش دادم،امروز پشت سر خود خدا سجده میکند. من دوستی داشتم،قرآن خواندن رایادش دادم،به آن عمل کرد ورفت پیش صاحب قرآن. من دوستی دارم،بی حجابی زن را ازبی غیرتی شوهرش میدانست، امروز خیلی بی غیرت است! من دوستی دارم،میگفت:"اگر روزی،به هردلیلی،نظام جمهوری اسلامی مرا شلاق بزند،بر آن شلاق بوسه خواهم زد".به جرم جاسوسی دستگیر شد. من دوستی دارم،به بهای عربده کشی و قمه کشی درجمع دانشجویان،ماشین شاسی بلند زیرپایش است. من دوستی دارم،به همه گیر میداد وهمه را بد میدانست، امروز به دامن غرب گریخت. من دوستی دارم،نماینده مجلس بود،هرچه گفتمش نپذیرفت،به آمریکا پناهنده شد. من دوستی دارم،باهم جبهه بودیم،ملبس که شد فاسدشد. من دوستی دارم،باهم در سه راه مرگ شلمچه بودیم،کارگردان شد،میلیاردر شد. من دوستی دارم،درجبهه لحظه ای بدون او برایم معنا نداشت،در جهاداکبر بازنده شد.حالم ازدیدنش به هم میخورد. من دوستی دارم،زیرآتش جنگ باهم عقد اخوت بستیم،امروز از دوستی اش بیزارم. من دوستی دارم،خیلی گدا بود،میلیاردر شد،ز خدا بی خبر شد. من دوستی دارم،نماز اول وقتش ترک نمیشد،هزاران میلیارد تومان اختلاس کرد،به آمریکا پناهنده شد. من دوستی دارم،خیلی دوستش داشتم،امروز بزرگترین قاچاقچی است و حکم غیابی اعدام دارد. من دوستی دارم،بالای منبر،خوش سخن میگوید، درجمع خودمانی راحت غیبت میکند. من دوستی دارم،ازبس جبهه بود،درس خواند و دکتر شد. من دوستی دارم،درجنگ تخریبچی بود،امروز رئیس بیمارستان است. من دوستی دارم،ازگردن قطع نخاع است،ازمن شاکرتر است. من دوستی دارم،درنوجوانی گناه را یادمن داد، امروز خیلی خوب است. من دوستی دارم،فقط خدا میداند چقدرعاشقش هستم و چه لذتی از داشتنش دارم! من دوستی دارم،استادم است،ازخدا خواستم ازعمر من بکاهد و بر عمر او بیفزاید. من دوستی دارم،خیلی ازمن برتر و بالاتر است،خاک پایش هستم ومحتاج نگاه خندانش. (حمید داودآبادی)