دفاع مقدس
▫️ خاطره ای از شهید ابراهیم هادی🌷
💠 معجزه اذان
یکی از بچه ها جلو آمد و گفت:حاجی ابراهیم را زدن! تیر خورده تو گردن ابراهیم! پرسیدم چطور ابراهیم را زدند.
کمی مکث کرد و گفت:برای نحوه حمله به تپه به هیچ نتیجه ای نرسیدیم. همان موقع ابراهیم جلو رفت.
رو به سمت دشمن با صدای بلند اذان صبح را گفت!با تعجب دیدیم صدای تیراندازی عراقی ها قطع شده.
آخر اذان بود که گلوله ای شلیک شد و به گردن او اصابت کرد! از این حرکت بچه گانه او تعجب کردم.
یعنی چرا این کار رو کرد!؟ساعتی بعد علت کار او را فهمیدم.زمانی که هجده نفر از نیروهای عراقی سمت ما آمدند و خودشان را تسلیم کردند!
یکی از آنها فرمانده بود.او را بازجویی کردم.می گفت:ما همگی شیعه و از تیپ احتیاط بصره هستیم.
بعد مکثی کرد و با حالت خاصی ادامه داد:به ما گفته بودند ایرانی ها مجوس و آتش پرست هستند!گفته بودند بخاطر اسلام به ایران حمله می کنیم.اما وقتی موذن شما اذان گفت بدن ما به لرزه درآمد! یکباره به یاد کربلا افتادیم!!
برای همین دوستان هم فکر خودم را جمع کردم و با آنها صحبت کردم.
آنها با من آمدند.بقیه نیروها را هم به عقب فرستادم.الان تپه خالی است.ماجرای عجیبی بود.
اما به هر حال اسرای عراقی را تحویل دادیم.عملیات ما در آن محور به اهداف خود دست یافت و به پایان رسید.
از این ماجرا پنج سال گذشت.زمستان سال 65 و در اوج عملیات کربلای پنج بودیم.
رزمنده ای جلو آمد و با لهجه عربی از من پرسید:حاجی شما تو عملیات مطلع الفجر نبودید؟ گفتم: بله،چطور مگه!گفت:آن هجده اسیر را به یاد دارید؟!با تعجب گفتم:بله!او خندید و ادامه داد:من یکی از آنها هستم! وقتی چهره متعجب مرا دید ادامه داد:ما با ضمانت آیت الله حکیم به جبهه آمدیم تا با دشمن بعثی بجنگیم.
این برخورد غیر منتظره برایم جالب بود.گفتم بعد از عملیات می آیم و شما را خواهم دید. آن رزمنده نام خود و دوستانش و نام گردانشان را روی کاغذ نوشت و به من داد.
بعد از عملیات به طور اتفاقی آن کاغذ را دیدم.به مقر لشگر بدر رفتم. اسم و مشخصات آنها را به مسئول پرسنلی دادم.
چند دقیقه بعد برگشت. با ناراحتی گفت: گردانی که اسمش اینجا نوشته شده منحل شده! پرسیدم: چرا! گفت: آنها جلوی سنگین ترین پاتک دشمن را در شلمچه گرفتند.
حماسه آنها خیلی عجیب بود.کسی از گردان آنها زنده برنگشت! بعد ادامه داد: این اسامی که روی این برگه است همه جزء شهدا هستند. جنازه های آنها هم ماند.
آنها جز شهدای مفقود و بی نشان هستند. نمی دانستم چه بگویم. آمدم بیرون.گوشه ای نشستم.
با خودم گفتم: ابراهیم، یک اذان گفت، یک تپه آزاد شد. یک عملیات پیروز شد.هجده نفر هم از جهنم به سوی بهشت راهی شدند.عجب آدمی بود این ابراهیم....
@DefaeMoqaddas
🔰 فرازی از وصیت نامه شهید؛
سلام مرا خدمت حضرت امام برسانيد به پدر و مادرم سلامم را ابلاغ كنيد و طلب مغفرت برايم نمائيد.
هيچ زمانى نتوانستم فرزندى خوب براى آنان باشم نه خوب بلكه بدتر از بد بودم اما اميد است كه خدا عفو نمايد.
در رابطه با نماز و روزه خدمت مادرم مطالبى عرض كردم كه متذكر مى شويد هر زمانيكه سعادت شهادت نصيب حقير سراپا تقصير گرديد انشاءالله اگر ذكر و صحبتى از من به ميان آمد بايد صحبت در مورد شهيد مظلوممان بهشتى شود و ذكر مصائبش كنند همانطور كه حضرت امام فرمود ما حتى امانت هم نيستيم و در اين گفتن امانت نفسانيت وجود دارد.
اميد آن دارم كه در راه خدا قطعه قطعه شوم و چيز ى از اين فقس باقى نماند.
طلبه شهید احسان حدائق🌷
شهادت: ۱۳۶۱/۳/۲ ، خونين شهر
ﺍﻧﺘﻘﺎﻝ ﻗﻬﺮﻣﺎﻧﺎﻥ ﺷﻬﯿﺪ
ﺳﻠﯿﻤﺎﻧﯿﻪ ﻣﺎﻭﻭﺕ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻋﻤﻠﯿﺎﺗﯽ ﺑﯿﺖ ﺍﻟﻤﻘﺪﺱ دو؛ زمستان ۶۶
🌴 دوران #دفاع_مقدس
🆔 @DefaeMoqaddas ✔️JOIN
✅ کانال "دفاع مقدس"
هدایت شده از دفاع مقدس
۱۷ مرداد مصادف است با :
🔸شهادت مجید جاننثار، حسن شیرانی (۱۳۶۰ ه.ش)
🔹شهادت محمد انصاری دماوندی، سید محمد حسننژاد (۱۳۶۱ ه.ش)
🔸شهادت سبحان حیدری، بیژن پورجعفرآبادی (۱۳۶۲ ه.ش)
🔹شهادت حمید سراج (۱۳۶۳ ه.ش)
🔸شهادت رضا زمانیان، هادی محمدزاده، انوشیروان امیرخانلو، سیدابراهیم میرباقری (۱۳۶۴ ه.ش)
🔹شهادت عبدالله اسلامی (۱۳۶۵ ه.ش)
🔸شهادت علی اصغر شیرسلیمیان، محمد لازمی سخویدی (۱۳۶۶ ه.ش)
🔹شهادت غلامرضا پهنابی، محمدجلیل همتی، سید اسماعیل موسوی (۱۳۶۷ ه.ش)
🔸شهادت علی بمان کارگران حاجیآبادی (۱۳۶۹ ه.ش)
🔹شهادت مهدی خاطری (۱۳۷۰ ه.ش)
🔸شهادت محمد ناصر ناصری، رشید پاریاو فلاح، شهادت ۸ دیپلمات جمهوری اسلامی ایران در افغانستان توسط گروهک طالبان، شهادت خبرنگار محمود صارمی (۱۳۷۷ ه.ش)
🔹شهادت عبدالحمید عاشق ابوالفضل یزدی (۱۳۸۲ ه.ش)
🔸شهادت واحد یوسفزاده، ناصر ثریا، ابوالفضل پاشاپور، مجتبی صالح شعبانی (۱۳۹۰ ه.ش)
هدایت شده از دفاع مقدس
کارت خبرنگاری #شهید_حسن_باقری(افشردی)
۱۷ مرداد #روز_خبرنگار
ا▫️▫️▪️🔹▪️▫️▫️
#نابغه_خبرنگار که #فرمانده جنگ شد
شهید #غلامحسین_افشردی معروف به #حسن_باقری از خبرنگارانی بود که با خلاقیت بالا و بروز توانایی های خود اطلاعات سپاه را در دوران دفاع مقدس بنیان گذاشته و توانست با نبوغ و تخصص خبری یکی از نابغه های هشت ساله جنگ تحمیلی شود.
@DefaeMoqaddas
روز خبرنگار
بر غربب ترین و قریب ترین
مظلومترین ومحرومترین
قدیمی ترین و نادیده ترین
عاشقترین و عاقلترین
خالصترین و عالمترین
بی نامترین و بی ادعاترین
خبرنگار و حماسه آفرین دفاع مقدس و نهضت جهانی اسلام
که حتی در بین دوستان و همکارانش در خبرگزاری ایرنا (پارس)
به عمد ناشناخته و گمنام گشته
شهید سرافراز کاظم اخوان
تهنیت باد
🗓 ۱۸ مرداد ۱۳۹۷ - مصادف است با :
🔸شهادت علی اصغر پاریزی خبر (۱۳۶۰ ه.ش)
🔹شهادت ناصر علوانی، احمد عارفی (۱۳۶۱ ه.ش)
🔸شهادت محمدرضا فرزانگان، یوسف براهنیفر، سید اکبر سیدرضائی خورمیزی (۱۳۶۲ ه.ش)
🔹شهادت مهدی سعادتآبادی (۱۳۶۶ ه.ش)
🔸اجرای عملیات فتح ۹ در منطقه عملیاتی خورمال از استان سلیمانیه عراق – شمال کردستان (۱۳۶۶ ه.ش)
🔹شهادت غلامرضا عزیزینژاد (۱۳۷۲ ه.ش)
🔸شهادت مدافع حرم محسن حججی (۱۳۹۶ ه.ش)
سه سال بعد زمان فارغ التحصیل شدنش از پایگاه "ریس" بود. بابایی آخرین نفری از افراد آن دوره بود که باید پروندهاش به امضای فرمانده پایگاه میرسید. بخاطر مذهبی بودنش، در این مدت کلی علیهاش تبلیغ شده بود. وقتی عباس برای تأیید مدرکش به اتاق کلنل باکستر رئیس دانشکده رفت، او انگار تمایلی نداشت مدرک عباس را تأیید کند و میخواست از دادن گواهینامه خلبانی به او امتناع کند. مثلاً در پروندهاش درج شده بود: پپسی نمیخورد چون اعتقاد دارد کارخانه اش برای اسرائیلیها است. با هم دورهای هایی که مشروب میخورند معاشرت ندارد. نماز میخواند و.... درست زمانی که کلنل حکم رد صلاحیت بابایی را میخواست زیر پروندهاش مرقوم کند کسی از بیرون صدایش زد. چون وقت نماز هم بود عباس بابایی همان موقع نماز اول وقتش را ادا میکند تا رئیس برگردد. کلنل که برگشت و عباس را در حالت نماز دید دلیل این کارش را از او پرسید. عباس بابایی هم تمام و کمال در مورد عقایدش توضیح داد. کلنل باکستر رئیس دانشکده چند لحظه به صورت عباس نگاه میاندازد و بعد لبخندی میزند و حکم تأیید گواهی نامهاش را امضا میکند
هم بچه های مسجد سپهسالار تعریف میکنن، هم همرزمهاش تو پادگان امام حسین و لشکر ۲۷ میگن همیشه آخر هیئت دستش رو میذاشت رو پهلوش و
روضه ی حضرت زهرا (س) میخوند.
عجیب حضرت زهرایی بود
برادر منصور اسدی همرزمش تعریف میکنه سه ساعت قبل از شهادتش
اومد داخل سنگر، نیمه شب بود
گفت اسدی بچه ها رو بیدار کن
خانوم حضرت زهرا (س) اینجاست
داره نگاهشون میکنه بگو ادب کنن...بعدش رفت و یه گوشه مشغول راز و نیاز شد.
یدالله که بعد از سه سال حضور تو جبهه هنوز وصیت نامه ننوشته بود شروع کرد زیر نور کم فانوس به نوشتن وصیت نامه.
اول سحر با قایق عازم شدیم یدالله شروع کرد تو قایق از حضرت زهرا (س) خوندن.
رمز عملیات یازهرا (س) بود.
یدالله که مسئول تخریب بود برای گرفتن دستور و بازکردن معبر باید خودش رو میرسوند به حاج قاسم سلیمانی که اون روز فرمانده محور عملیات بود
از قایق پیاده شد داشت میرفت سمت سنگر حاج قاسم...
یه خمپاره اومد
همه جا ریخت بهم به خودمون اومدیم دیدیم یدالله غرق خون به سجده افتاده...دستش رو پهلوشه و داره ذکر میگه.
دفاع مقدس
سه سال بعد زمان فارغ التحصیل شدنش از پایگاه "ریس" بود. بابایی آخرین نفری از افراد آن دوره بود که بای
🌹 اینفوگرافیک | شهید عباس بابایی