eitaa logo
دفاع مقدس
3.7هزار دنبال‌کننده
15.9هزار عکس
10.4هزار ویدیو
843 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی و حال و هوای رزمندگان جبهه ها #دهه۶۰ #کپی_آزاد 〰〰〰 اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر «یا لیتنا کنا معک» لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🔅 شورای همکاری خلیج فارس که در ۱۳۵۹ ش. به بهانه همکاری‌های اقتصادی، سیاسی و نظامی ۶ کشور عضو ـ امارات متحده عربی، بحرین، قطر، کویت، عربستان سعودی و عمان ـ به وجود آمد، عملاً کانونی برای گردآوری دلارهای نفتی منطقه و انتقال آن به بغداد برای تقویت بنیه نظامی عراق شده بود. هنگامی که جنگ به پایان رسید، تنها مطالبات نقدی ۶ کشور عضو این شورا از عراق، از مرز ۸۰ میلیارد دلار گذشته بود. این غیر از میلیاردها دلار نفتی بود که دولت‌های منطقه به ویژه کویت و عربستان از پالایشگاهها و پایانه‌های خود به حساب عراق به شرکتها و کمپانی‌های نفتی غرب فروخته بودند. شیخ نشینهای عرب منطقه به مدت یک دهه به مثابه دولت‌های دست نشانده بغداد عمل می‌کردند. عراقیها دائماً از آنها متوقع بودند و برای جنگ و اقدامات نظامی خود بر سر آنان منت می‌گذاشتند و رژیم‌های عرب نیز سپاسگزار بعثی‌ها، دلارهای نفتی‌شان را برای حاکمان بغداد ارسال می‌کردند؛ همان حاکمانی که دو سال بعد از پایان جنگ تحمیلی‌شان بر ایران، در حمله جدید خود به کویت و عربستان تلافی حمایتهایشان را کردند!. به همین دلیل، هنگامی که در تابستان ۱۳۶۹ ش.، صدام، طرح حمله
هدایت شده از عکس‌هاے زیرخاکے
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم قدیمی از حرم امام رضا(ع) ⏳ 🆔 @Axe_zirkhakii ✔️JOIN 📸به کانال "عکسهاے زیرخاکے" بپیوندید📽
رزمندگان تیپ ۵۹ مسلم ابن عقیل (ع) از راست ؛ محسن غلامی ، روحانی تبلیغات …….، کیومرث پرواره 🌷عکس یادگاری یاد باد آن روزگاران، یاد باد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایتی از تشرف حاج قاسم به داخل ضریح امام رضا علیه‌السلام
✅ به روایت سردار مرتضی قربانی فرمانده لشگر25 پیک آمد و دیدم که نامه‌ای از آقا محسن، فرمانده کل سپاه آورده‌اند به همراه بسته‌ای که پرچم حرم علی‌بن موسی الرضا(ع) در آن بود. وقتی من در سنگرم پرچم را باز کردم، همان نصرت الهی که خدا به مومنانش وعده داده را به چشمم دیدم. یعنی خدا می‌خواست تا لحظات آخر ما را امتحان کند. آتش بی‌هنگام دشمن در همان لحظه شروع عملیات همه همان آزمایش الهی بود. به هر حال من نامه برادر محسن را باز کردم و دیدم که برایم نوشته که شما فردا این پرچم را بر بلندترین مناره مسجد در فاو به اهتزاز در بیاورید. حوالی ساعت 9 یا 10 صبح بود که من گفتم بچه‌ها پرچم علی‌بن موسی الرضا(ع) را آوردند و پرچم را بر بلندترین مناره شهر فاو که گلدسته‌ای فیروزه‌ای رنگ بود در مسجد شیعیان نصب کردیم
صادق_آهنگران_روضه_و_مرثیه‌خوانی.mp3
11.45M
🌴دوران 📢 صوت| حاج 🌻 ای دل ببین بانگ و عزایِ غُربتِ کیست 🌷 ماتم زده زهرا کنارِ تربتِ کیست ┄──┄──┄──ا ‌➖به مناسبت ‌شهادت ‌امام ‌رضا(ع)
مهران قبل از عملیات کربلای یک یاد و خاطره دلاوران لشکر ۱۰ حضرت سید الشهدا (ع) شهید والامقام مرتضی کاشیها شهید والامقام صمد یکتا جانباز حاج محمود صبور جانباز حاج مهدی قندیل حمید تقی زاده آقا ذوالنور محسن سوهانی احمد آقای صبا برادر آرین
🔸 از شهید بابایی پرسیدند: عباس جـان چه خبر؟ چه کار میکنی؟ گفت به نگهبانی دل مشغولیم که غیر از خدا کسی وارد نشود.
تا به حال دیده اید: یک بسیجی در یک بیل جا شود؟! ۱۵ مهر ۱۳۶۱ بمباران منطقه سومار همه اندام بدن یک بسیجی در یک بیل! من از همان روز تا الان - یعنی حدود چهل سال - فکر اینم که اون عزیز رو از روی چی شناسایی کردند؟! و هنگامی که پدر و مادرش درخواست کردند روی فرزندشان را بهشون نشون بدن، چه فاجعه ای پیش آمده؟! تا حالا فکر میکردم: اربا اربا یعنی چی؟! قربونت برم آقا چی کشیدی وقتی علی اکبرت رو جلوت اربا اربا کردند! و از اون شدیدتر وقتی خواهرت زینب بهت‌ گفت: میخوام روی علی اکبرم رو ببینم! واسه همین بود وقتی بالای بدن پسرت رسیدی، دست به کمر گرفتی و گفتی: علی جان، بعد از تو اوف بر دنیا همچین که هزار و چهارصد ساله آدم ‌و عالم‌ دارند صدات رو میشنوند!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماووت، عملیات کربلای ۱۰ سال ۱۳۶۶ 🎥"وقتی صدای دلنشین نوحه‌ی سعید در فضای سبز آوارگی ما می‌پیچد، ناگهان وجود حقیقی ما سر از حجاب غفلت‌ها، خستگی‌ها و دلمردگی‌ها بر می‌دارد و بار دیگر در می‌یابیم كه آواره‌ی كوی حسین هستیم،..... آواره‌ی كوی حسین." شهید سید مرتضی آوینی
مادر شهدا با مادرمقامات چقدر فرق دارند؟! 1/1/ 1391 مادر و همسر شهیدان ولی زاده، به رحمت ایزدی پیوست. خانم "زینالی" همسر شهید "حاج بابا ولی زاده" بود که سال ۶۱ در عملیات رمضان به شهادت رسید. این مادر صبور و فداکار پس از همسر، سه فرزند دیگرش امیر، اصغر و اکبر ولی زاده را نیز در دفاع از اسلام و انقلاب اسلامی تقدیم کرد. امیر ولی زاده سال ۶۳ در عملیات بدر، اصغر ولی زاده سال ۶۵ در عملیات کربلای ۵ و جانباز اکبر ولی زاده سال ۶۹ حین ماموریت به شهادت رسیدند." هیچ رئیس و مسئول و ... برای درگذشت این مادر بی ادعا، پیام تسلیت نداد. هیچ ستاد تبلیغاتی برای این مادر قهرمان عزای عمومی اعلام نکرد! هیچ سردار و دکتر و نماینده وکیل و وزیری هم در تشییع و تدفین و ختم این مادر شرکت نکرد! بزرگراه نیایش که خیلی است، حتی یک کوچه ۲ متری هم به نامش نکردند! ولی مادرزن فلان رئیس که می میرد پسر فلان رئیس که خودکشی می کند مادر فلان مقام که جان می بازد دختر فلان مدیر که خود را از ساختمان به پایین‌پرت می کند و .... سایتهای خبری و روزنامه ها پر می شوند از پیام تسلیت. آن هم از بودجه بیت المال. پاچه خواران برای حضور در مجلس ختم ام الزوجه، ابوالزوجه یا فرزند نااهل مدیر، از آقادوربینی هم جلو می زنند. پیامکهای مراسم تدفین در فلان شهر و ختم های نوبتی در مساجد مختلف، گوشی ها را خفه کرده. آنچنان پیام دادند که فکر کردم مادر همه شان بوده! فقط می توان به توصیه پیامبر اسلام (ص) عمل کرد: "به روی چاپلوسان خاک بپاشید" وگرنه اینها که در صف اول عرض تسلیت به شما ایستاده اند، فردا توقع های آنچنانی دارند! مسلمان باشید و پیرو پیامبر، نه شیفته عرض ادب پاچه خواران و چاپلوسان دنیاپرست. حمید داودآبادی
تــو رفته ای که بی من تنها سفر کنی .. من مانده ام که بی تــو شــب ها سحــر کنم ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 سخنرانی سردار سرلشکر شهید حسین همدانی برای اولین بار منتشر شد؛ شکست دشمن از استقامت ما؛ تاریخ سند صوتی: عملیات کربلای۲ ,۱۳۶۵/۶/۸ محل سند: ارتفاع کرو در اردوگاه تیپ ۱۰۵ قدس ا▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️ 🔹شانزدهم مهرماه، ششمین سالروز شهادت حبیب حرم ، سردار شهید حاج حسین همدانی را گرامی میداریم.
📗کتاب « ویرانی دروازه شرقی » نوشته : سرلشگر وفیق السامرایی عراقی
دفاع مقدس
📗کتاب « ویرانی دروازه شرقی » نوشته : سرلشگر وفیق السامرایی عراقی
ویرانی دروازه شرقی.pdf
15.22M
📗کتاب « ویرانی دروازه شرقی » نوشته : سرلشگر وفیق السامرایی ۶۰۴ صفحه
🔺واکنش فرزند شهید همت به خبر مرگ بنی صدر 🔹محمدمهدی همت: خبر مرگ ‎بنی صدر را که شنیدم یاد این سخن پدر عزیزم ‎شهید حاج محمد ابراهیم همت افتادم: "زمان بازرگان به ما بر چسب چریک زدند، زمان بنی صدر هم برچسب منافق! الان هم برچسب خشک مقدسی و تحجر. هر قدمی که در راه خدا و بندگان مستضعف او برداشتیم، برچسب بارانمان کردند... حالا روزی ده برچسب دشت می‌کنیم، اما بسیجیان دلسرد نباشید؛ حاشا که بچه ‎بسیجی میدان را خالی کند" پ‌ن: بله عزیزان این ماییم که انتخاب می‌کنیم کجای ‎تاریخ می‌ایستیم...
چه کردی با خودت مَرد؟! * چه کردی با خودت حمید؟! - هیچی، مگه چیکار کردم؟ * بگو چیکار مونده که نکردی! - ای بابا فقط مونده بود تو هم گیر بدی! * گیر؟ چه گیری؟ - همین که به هیکلم گیر دادی. خب 40 سال از اون روزها گذشته، نباید بزرگ شده باشم؟ * بزرگ چرا، ولی تو فقط گُنده شدی. - تو رو خدا مصطفی تو دیگه بهم تیکه ننداز. * قرارمون رو که یادت نرفته؟ - کدام قرار؟ آخه یکی دوتا که نبودند. * نه. اون قرار اصلی. - کدومش؟ * همون که قول دادی مثل همون روزها بمونی. - خب مگه نموندم. * من نمی‌دونم. خودت باید بگی. - من که هنوز اسم تو بیاد می‌سوزم و اشکم در میاد. * ولی قرارمون این نبود. - کدام؟ * این‌که اون‌قدر عوض بشی که نشناسمت. - نشناسی؟ پس الان داری با کی حرف می‌زنی؟ * خیلی فکر کردم تا شناختمت. - جدی می‌گی؟ یعنی تو، مصطفی، من رو نشناختی. * باور کن نه. - آخه چرا؟ * از بس عوض شدی. - هیچی دیگه یه جوری می‌گی عوض شدم که کم مونده بگی عوضی شدم! * شاید! - دمت گرم. تو هم؟ * مگه قرار نبود هرگناه و بدی که مرتکب شدیم، جلوی همدیگه بگیم تا دفعۀ بعد تکرار نشه. - بله. * ولی تو اصلا من رو یادت رفت. - نه اصلا این‌جوری نیست. همون عکسی رو که باهم رفتیم انداختیم، توی اتاقم آویزون کردم تا همیشه جلوی چشمم باشه. * عکس من؟ - توقع داری عکس کی باشه؟ * به این زودی یادت رفت؟ - چی رو؟ * اَلَم یَعلَم بِاَن الله یَری. - نه یادم نرفته. همیشه و همه جا وقتی می‌خوام از تو خاطره بگم، این آیۀ قشنگ رو تکرار می‌کنم. * قشنگ؟ فقط تکرار می‌کنی؟ - پس چیکار کنم؟ * عکس من رو بالای سرت گذاشتی که چی بشه؟ - که همیشه یاد تو باشم. تا یادم نره چشمای تو مراقب اعمال و رفتارم هست. * چشم‌های من؟ پس خدا چی می‌شه؟ - آخه ... * به این زودی یادت رفت من نه بهشت دارم بهت بدم، نه جهنم که از اون بترسونمت؟ - به این زودی که تو می‌گی، چهل ساله. * تو بگو صد سال. مگه کلام خدا قدیمی می‌شه؟ - نه ولی ... * ولی چی؟ اون موقع‌ها هم بهت می‌گفتم، همۀ رفاقت و دوستی ما برای این بود و هست که یادمون نره خدا، با معرفت و محبتش هوای ما رو داره. - بله یادمه. پس اگه گناه کنیم، از معرفت به‌دوره. چون دوستی مثل خدا داریم. * بله دقیقا. - حالا می‌گی چیکار کنم؟ * الحمدلله سخت بود، ولی قیافت رو شناختم. - یعنی هنوز امیدی بهم هست؟ * چرا که نباشه. چهل سال به‌یاد من و برای من سوختی و ساختی، از این به‌بعد برای خودِ خدا زندگی کن. - خب قبلا هم که برای خودش بوده. * حمید جون، جلوی من بازی درنیار. یادت نره من مصطفی هستم. - آره به‌خدا، راست می‌گی. * زود باش. - چیکار کنم؟ * من دست‌هام رو گرفتم جلوی صورتت. شروع کن. - یا خدا. نه مصطفی جون. یعنی تو بعد چهل سال اومدی که ... * گفتم که اون با خود خداست. - پس چی؟ * من می‌خوام همۀ عشق و معرفتی رو که به من داشتی، بریزی توی دست‌هام. - که چی بشه؟ * که بذارمشون به حسابت، بذارم برای وقتی که اومدی. تا تو خالص بشی و وقتی اومدی، به کارت بیاد. * راستی، شنیدم امروز به خودت قول دادی آماده بشی. - آره. خوبه هنوز حرف دلم رو می‌خونی. * از چشمات خوندم. - درست مثل همون روزها. راستی مصطفی، یه سوال. * بگو. - منم می‌تونم بیام. * چرا نتونی؟ - کِی؟ * هر وقت خودت بخوای. - یعنی ... * یعنی هروقت خودت آمادگی داشته باشی. خودت خودت رو بشناسی. به چشم خودت غریبه نیایی. - تو هنوز منتظرم هستی؟ * چرا منتظرت نباشم؟ بهت قول دادم و هنوز روی قولم هستم. - منم قول می‌دم روی قولم باشم. * بسم الله. پرت و پلا گویی با خودم، در آستانۀ چهل سالگی شهادت مصطفی کاظم‌زاده حمید داودآبادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 و او همچنان هست و ایستاده است تا ظهور حجت ان شاالله🇮🇷🇮🇷