eitaa logo
دفاع مقدس
3.7هزار دنبال‌کننده
15.4هزار عکس
10هزار ویدیو
833 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی و حال و هوای رزمندگان جبهه ها #دهه۶۰ #کپی_آزاد 〰〰〰 اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر «یا لیتنا کنا معک» لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴 مسابقات قرآنی لشگر 10 سیدالشهداء (ع) 🌿 ماه مبارک رمضان - سال 1366 🌱 دوران دفاع مقدس 🎥 | تلاوت قرآن توسط شهید غلامرضا رمضانی 💠 👆👆 گروه دفاع مقدس https://chat.whatsapp.com/FsFSIl2fA822R21bpnzjxD ✅ پیج "دفاع مقدس"👇👇 https://www.instagram.com/defaemoqadas/
💠شرح زندگی بعضی از شهدا، حجت را بر خیلی ها تمام می‌کند. آنهایی که بهانه کافی برای نرفتن به جبهه داشتند و اگر هم لباس رزم نمی پوشیدند، در شهر و دیار خود،تمام قد درخدمت جنگ بودند، ولی اخلاصشان آنها را بسوی جبهه سوق میداد. اینان در هرجا که کار برای رضای خدا بود، نفر اول بودند👇 🌷شهید غلامرضا رمضانی فرزند روح الله، اسوه پایداری ازجوانان انقلابی ومتدین که در سال 1333 در روستای مهدی آباد اردهال بدنیا آمد. کارمند مخابرات بود، اما اهل خطر بود و زندگی خود را تماماً وقف انقلاب و امام کرده بود. بعد از جنگ، علیرغم آنکه دارای چهار فرزند بود و یکی از آنها بیماری سختی داشت، اما رفتن به جبهه را ترک نمیکرد و هربار با اصرار، مدیرانش را راضی می‌کرد و دوباره بسوی جبهه می شتافت 🔹. . . وی سرانجام درنیمه مرداد 1367 در جاده سنندج - بوکان در اطراف سد قشلاق در کمین ضد انقلاب افتاده و به اسارت در می آید. جنایتکاران، این بسیجی و سرباز انقلاب را تحت شدیدترین شکنجه ها قرار داده و با ضربات گلوله به شهادت می رسانندو پس از مدتی، پیکر بیجان او در کنار جاده سقز به بوکان پیدا می شود گروه دفاع مقدس https://chat.whatsapp.com/FsFSIl2fA822R21bpnzjxD ✅ پیج "دفاع مقدس"👇👇 https://www.instagram.com/defaemoqadas/
دفاع مقدس
💠شرح زندگی بعضی از شهدا، حجت را بر خیلی ها تمام می‌کند. آنهایی که بهانه کافی برای نرفتن به جبهه داشت
🌷 📄 بخش‌هایی از وصیت نامه شهید غلامرضا رمضانی👇👇 ✍️ ... و اما سخنی با همسر و فرزندانم : 🔹 همسرم؛ برای تو و نور دیدگانم از خداوند بزرگ سلامتی آرزو می‌کنم و امیدوارم که با توفیق الهی به وظایف شرعی خویش عمل و من عاصی را از دعای خیر فراموش نکنید. باری ابتدا، نظر به اینکه دلم برای شماها تنگ شده و نامه ای هم برایتان بعد از آمدن تا به حال نتوانستم بنویسم سلام و حال و احوال را با بچه‌ها می‌کنم و بعد با تو سخن به میان می آورم. 💕دختر مریض و معصومم زهرا، سلام، عزیز دلم، دختر خوبم امیدوارم به زودی زود حالت خوب و شفای کامل بگیری و اگر خدا خواست من از بالای سرت بروم که وسیله ای بیش نبودم. گرد یتیمی و تنهائی، ‌آن قلب کوچک و مریضت را نیاز دارد دخترم در شب عملیات و شب جمعه که امیدوارم سرنوشت اسلام روشن و تعیین شود، نه ترس از مردن دارم و نه آرزوی دیگر. اما دلم نمی آید که شما را بی سرپرست بگذارم. به خصوص تو را، چون علاقه زیاد به من داشتی و دلت نمی آمد با من خداحافظی کنی. اگر خدا خواست که آمدم ناراحتی شما هم رفع می شود. بابا جون با اینکه دلم نمی آید بالاجبار با تو خداحافظی می کنم و از دور روی ماهت را می بوسم، خدا نگهدارت. ❤️ پسر عزیزم محسن جان، بابا جان، فدای آن هوش و فهمت و درک والای تو بشوم. محسن جان در حالی که بغض گلویم را می فشارد و به یاد آن دست‌های کوچکت که صدقه می‌دهد و همچنین زبانت که دعا می کند هستم دلم نیز برایت تنگ شده محسن جان. اگر مرا دیگر ندیدی ببخش و همیشه حرف مادرت را گوش کن. محسن جان، مادر خیلی به گردن من و شما حق دارد. کمکش کن و به جای بابا مرد خانه باش و از زهرا و زینت و مهدی مواظبت کن، مبادا زهرای دلشکسته را اذیت کنی. به حرفهایش گوش بده او را ناراحت نکن و صبور باش درس‌هایت را خوب بخوان. انشاءالله در آینده برای جمهوری اسلامی و نیز برای خودت مثمر ثمر باشی. فرزندم در همه حال بیاد خدا باش و بقول امام از حالا به فکر اسلام باش و به فکر تکلیف خودت، تا مثل ما در آینده پشیمان و شرمسار نباشی و گوش به فرمان امام عزیزمان نمازت را بخوان و تمرین کن و قرآن را یاد بگیر و بخوان و بدنبال مسائل شرعی برو و به بابا حاجی و بابا فتح الله و مادر بزرگ هایت و مادرت احترام بگذار و یک بار دیگر هم سفارش می کنم مواظب مادرت و زهرا و زینب و مهدی نیز باش. در اینجا روی ماهت را می بوسم و با تو نیز خداحافظی می کنم خدا نگهدارت بابا جان. ❣️ دختر نازنینم زینب عزیزم ، بابا جان سلام، الهی فدای آن بلبل شیرین سخن و مرغ خوش الحانم بشوم، بابا جان امیدوارم مرا ببخشی که نتوانستم در این فصل طراوت و نونهالیت بیشتر با تو باشم و برایم شیرین زبانی کنی و تشویقت کنم تا درآینده هم بیشتر و بهتر رشد کنی، خب دخترم تقدیر این بوده و هر چه خواست خداوند باشد رخ خواهد داد ، دلم برایت تنگ شده و از دور روی ماهت را می بوسم و برایت آینده ای روشن و با افتخار آرزو می کنم و امیدورام مانند هم اسمت حضرت زینب(س) ، قهرمان صبر و استقامت باشی خدا نگهدارت باباجان . 💓مهدی عزیزم، حرف زدن با تو را که اکنون خیلی کوچکی و حرفم را نمیفهمی واگذار می کنم به بعدها که مادرت دینم را ادا کند . 🌿 . . . و اما همسر مهربانم : امیدوارم سلام مرا که مملو از اخلاص و صمیمیت است از داخل سنگر بپذیری . همسرم همانطور که بارها گفته ام من نتوانسته و نمی توانم برای تو شوهری باشم که مورد رضایت پروردگار باشد و امیدوارم از خداوند بزرگ مزدت را بگیری و ثابت قدم باشی و در دنیا و آخرت سرفراز باشی. و اگر من رفتم تو بتوانی با بچه ها با سربلندی زندگی کنی ، همسرم امیدوارم مرا حلال کنی و می دانم که حلالم می کنی ، چون میدانم که تو خیلی گذشت دارای می دانم و میدانی که با نبودن من بچه ها برایت زحمت زیادی دارند و مسئولیت ات را خیلی سنگین می کند امیدوارم خداوند در دنیا صبر و استفامت و در آخرت جزای خیر این زحمات را به تو عطا کند ، اگر خداوند شهادت را تصمیم کرد و خدا با لطف خودش با شهدا محشورم کرد و اجازه شفاعت فرمود انشاءا... شفاعتتت را می کنم🤲 ا▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️ 🔺 پ.ن: زمانی که پیکر شهید را برای غسل دادن به بهشت زهراء (س) انتقال دادند، به هنگام تغسیل و با ریختن آب بر روی بدن مجروح شهید، قطعه ها و تکه های پوست و بدن شهید جدا می شد، که حاکی از شکنجه های بسیار بود. دیدن این صحنه رقت انگیز، حاضران را متأثر میکرد ولی هیبت و وقار همسر قهرمانش، مانع آن بود که کسی شیون و ناله بلند سر دهد. فقط وقتی مراسم تکفین انجام شد، او یک جمله گفت: «من می خواهم در ماشین حمل پیکر غلامرضای عزیزم، تا کاشان با او باشم». ⚪️ این همسفر صبور، بعد از شهادت همسرش، کمر همت بست و چهار امانت شهید غلامرضا را به ثمر رسانید و خود نیز در اواخر دهه هشتاد نقاب در رخ خاک کشید و به یار و یاور دیرینش شهیدش پیوست.
دفاع مقدس
💠شرح زندگی بعضی از شهدا، حجت را بر خیلی ها تمام می‌کند. آنهایی که بهانه کافی برای نرفتن به جبهه داشت
🌿خوشا به حال او که همسرش برایش نوشته بود: « اگر خداوند شهادت را نصیبم نمود و با لطف خودش با شهدا محشورم کرد و اجازه شفاعت یافتم، انشاءالله شفاعتت را می کنم».🤲 گروه دفاع مقدس https://chat.whatsapp.com/FsFSIl2fA822R21bpnzjxD ✅ پیج "دفاع مقدس"👇👇 https://www.instagram.com/defaemoqadas/
فرمانده لشکر چی‌کارست؟! فروردین 1364 اندیمشک اواسط فروردین 1364 بود که می‌خواستم برای ردیف کردن بعضی کارهایم،به تهران بروم. علی اشتری هم می‌خواست بیاید که گفت باهم برویم. بلیط قطار به هیچ‌وجه گیر نمی‌آمد.پرس‌وجو که کردیم، فهمیدیم فقط یک قطار ساعت 5 عصر به تهران می‌رود ولی همۀ بلیط‌های آن را لشکر 27 گرفته تا خانوادۀ شهدا را که برای بازدید از منطقه آورده بودند،به تهران برگردانند. همین‌طور که ساک به‌دست جلوی راه‌آهن اندیمشک ایستاده بودیم،حاج رضا دستواره را دیدم که داشت وارد می‌شد.سریع رفتم جلو و قضیه را گفتم که خندید وگفت: -مشکلی نداره. برای شما جا داریم.سریع بیایید سوار بشید. ساک‌ها را برداشتیم و دنبال او وارد ایستگاه شدیم. هنوز چند قدمی نرفته بودیم که دژبان آذری زبان آن‌جا، داد زد: -آهای،برگردین، کجا دارید می‌روید؟ که حاج رضا گفت: -اینا با من هستند.مشکلی نداره. که دژبان جلو آمد و گفت: -اینا کیه. خودت رو هم می‌گم. کجا سرت رو انداختی پایین و داری می‌ری تو؟ حاج رضا گیرکرد چه بگوید.دهانم را بردم دم گوش دژبان و گفتم: -ببین، این برادر، قائم‌مقام لشکر حضرت رسوله. که شانه‌هایش را انداخت بالا و با بی‌تفاوتی گفت: -قائم‌مقام چیه،خود فرمانده لشکر هم باشه،حق نداره بره تو. مگه این‌که حاجی شیبانی تاییدش کنه. که با تعجب گفتم: -مردمومن،حاجی شیبانی مسئول ستاد لشکره.یعنی نیروی زیردست اینه. که بازگفت: -من به این کارا کار ندارم.تا حاجی شیبانی نگه،هیچ‌کس نمی‌تونه بره تو. که حاج رضا،مظلومانه کناری ایستاد؛تاچشمش به حاجی شیبانی افتاد،او را صداکرد و گفت: -حاجی جون،من رو تاییدکن تا این برادرا راه بدن تو. سیدمحمدرضا دستواره متولد: 1338 شهادت: 13 تیر 1365 عملیات کربلای 1 مهران. مزار: بهشت‌زهرا (س) قطعۀ 26 ردیف 89 شمارۀ 50 حمید داودآبادی گروه دفاع مقدس https://chat.whatsapp.com/FsFSIl2fA822R21bpnzjxD ✅ پیج "دفاع مقدس"👇👇 https://www.instagram.com/defaemoqadas/
"من که در این عمر خود نتوانستم بهره ای از این اقیانوس الهی یعنی جهاد فی سبیل الله ببرم ولی همواره سعی داشتم با چاکریِ مجاهدان مخلص، خود را خاک پای آنها سازم" 🇮🇷 یاد و خاطره جانشین فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) سردار شهید حاج سید رضا دستواره اخوی شهیدان سید محمد و سید حسین دستواره گرامی باد... شهادت : ۱۳ تیر ۱۳۶۵ عملیات کربلای یک گروه دفاع مقدس https://chat.whatsapp.com/FsFSIl2fA822R21bpnzjxD ✅ پیج "دفاع مقدس"👇👇 https://www.instagram.com/defaemoqadas/
ا🇮🇷 فرزند ايران 🌿 دلاور مرد مازندران 💠 شهیدی که حكم انتصاب مديريتی اش را پاره كرد!! 🌱 تولد: مهرماه ١٣٣١- ساری 🌷 شهادت: ٩ بهمن ١٣٦٥ - عمليات كربلای5 🔸دانشجوي دانشگاه امير كبير 🔺 مسئول حراست راه آهن کشور 🌿 قائم مقام لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) 🌴در عملیات کربلای5 که بسیار سخت بود، روزی او را فراخواندند تا حکم قائم مقامی وزیر راه و جانشینی ریاست راه آهن کل کشور را به وی ابلاغ کنند. او نگاهی به فرستاده وزیر کرد و نگاهی به لباس خاکی خودش و عکس شهدا و در حالی که عذرخواهی می کرد، با یک دست و با کمک دندانش حکم را پاره کرد و گفت: اگر می‌خواستم در تهران باشم که به جبهه نمی‌‌آمدم. من با خدا معامله کرده‌ام. به وزیر بگویید من علیرضا نوری ساروی آنقدر در این بیابان‌ها می‌مانم تا شهید شوم🕊🕊 ا🌱🌷🌱🌷🌱 ✍️ بخشی از نوشته های شهید نمی دانی چقدر لذت دارد که انسان خودش را در روحانیت جبهه ها حس می کند. همه شور و عشق رفتن به کربلا را دارند ، دائم در نمازها نوحه می خوانند. برای اباعبدالله الحسین سینه می زنند. برای ظهور و کمک امام زمان (عج) در جبهه ها سینه می زنند ، اینجا شور و حالی دیگر است. ان‌شاءالله قسمت همه عاشقان حسین (ع) بشود گروه دفاع مقدس https://chat.whatsapp.com/FsFSIl2fA822R21bpnzjxD ✅ پیج "دفاع مقدس"👇👇 https://www.instagram.com/defaemoqadas/ ▫️تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas ▫️ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
دفاع مقدس
ا🇮🇷 فرزند ايران 🌿 دلاور مرد مازندران 💠 شهیدی که حكم انتصاب مديريتی اش را پاره كرد!! 🌱 تولد: مهرماه
آن زمان‌ها عشق ميدان دار بود عشق در دلهايمان سردار بود رنگ خون، بالاترينِ رنگ بود عشق آنجا ناخدای جنگ بود 💠 چهار سردار در یک قاب 🇮🇷 یاد و خاطره دلاوران شهید لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) ۱.به یاد شهید محمود ثابت نیا فرمانده گردان کمیل ۲.به یاد شهید علیرضا نوری قائم مقام لشکر ۳.به یاد شهید علی اکبر حاجی پور فرمانده تیپ یکم عمار ۴.به یاد شهید بهمن نجفی معاون تیپ یکم عمار گروه دفاع مقدس https://chat.whatsapp.com/FsFSIl2fA822R21bpnzjxD ✅ پیج "دفاع مقدس"👇👇 https://www.instagram.com/defaemoqadas/
ما سینه زدیم، بی صدا باریدند از هر چه که دم زدیم، آنهادیدند ما مدعیان صف اول بودیم از آخر مجلس شهدا را چیدند 🌴 گروه دفاع مقدس https://chat.whatsapp.com/FsFSIl2fA822R21bpnzjxD ✅ پیج "دفاع مقدس"👇👇 https://www.instagram.com/defaemoqadas/
به یاد دو اسطوره ناشناخته دفاع مقدس معتقد به ولایت فقیه بسیجیان نهضت روح الله مسافران مخلص امام الرئوف "شهید محسن امیدی" شهادت : ۱۳۶۶/۱/۲۳ شلمچه ، عملیات کربلای هشت مزار : قطعه ۲۷ / ردیف ۱۱۶ / شماره ب "شهید سید احمد پلارک" شهادت : ۱۳۶۶/۱/۲۲ شلمچه ، عملیات کربلای هشت (اصابت گلوله دشمن به پشت سر) مزار : قطعه ۲۶ / ردیف ۳۲ / شماره ۲۲ این عکس ناب مربوط به سفر زیارتی مشهد مقدس در آغاز فروردین ۱۳۶۶ می باشد این دو شهید عزیز به فاصله یک روز از هم به مقام والای شهادت دست یافتند و همنشین حضرت اباعبدالله الحسین {علیه السلام} شدند خوشا به سعادت فداییان واقعی و بامعرفت حضرت زهرا {سلام الله علیها} سلام و صلوات نثار روح پرفتوح و ملکوتی امام و شهدا و هدیه به شهید محسن امیدی و شهید سید احمد پلارک الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِین 🌴 گروه دفاع مقدس https://chat.whatsapp.com/FsFSIl2fA822R21bpnzjxD ✅ پیج "دفاع مقدس"👇👇 https://www.instagram.com/defaemoqadas/
دفاع مقدس
به یاد دو اسطوره ناشناخته دفاع مقدس معتقد به ولایت فقیه بسیجیان نهضت روح الله مسافران مخلص امام الرئ
🌹شهید سید احمد پلارک نام پدر: عباس تولد: ۷ اردیبهشت ۱۳۴۴ تهران شهادت: ۲۲ فروردین ۱۳۶۶ شلمچه مزار : بهشت زهرا(س). قطعه۲۶، ردیف۳۲، شماره ۲۲ ‏♦️♦️♦️ 🔹به او می‌گویند : شهید عطری )) 🔸خیلی‌ها سر مزار شهید سید احمد پلارک نذر و نیاز می‌کنند و از خدای او حاجت و شفاعت می‌خواهند... 🔹از سنگ قبرش همیشه عطر گلاب و گل های معطر ترشح می‌کند، و مزارش همیشه نمناک است.. طوری که هربار مزار شهید را خشک کنی چند دقیقه بعد از طرف دیگر مزارش شروع به مرطوب شدن با گلاب میکند... 🔸شب‌های بسیاری سر بر سجده عبادت با خدای خود نجوا می کرد و اشک می ریخت… ‏♦️♦️♦️ ❇️مادرش اینطور نقل کرده که پسرش در مدت عمرش سه کار را هرگز ترک نکرد: ▫️ نماز شب ▪️ غسل روز جمعه ▫️ زیارت عاشورای هر صبح 🔹23 ساله بود که شهید شد. مادرش می گوید از سن 13 سالگی نماز شبش قطع نشد... «نماز اول وقت چیزی بود که برایش از نان شب مهمتر بود.» 🔸گاهی بعضی کارهایش همه را متعجب می کرد... «مثلا بین هر دو رکعت نماز شبش کمی می خوابید و دوباره بیدار می شد. وقتی علت این کارش را پرسیدند گفت: آدم باید نفسش را سختی بدهد تا پاک شود.....» 🔹سید احمد همیشه در همه عملیاتها، یک شال مشکی به سر و گردنش می‌بست.... جالب اینکه با وجود سادات بودنش، شال سبز نمی انداخت... 🔸فرمانده آرپی‌جی زن های گردان عمار لشکر ۲۷ حضرت رسول (ص) بود و این گردان یک هیئت داشت که نامش هییت متوسلین به حضرت زهرا (س) بود؛ 🔹هر روز بعد از نماز جماعت صبح، زیارت عاشورا خوانده می شد... شهید پلارک یکی از مشتریان پر و پا قرص این مراسم بود، اما حال او با حال بقیه خیلی فرق داشت... «هیچ وقت از یادم نمی رود، به محض اینکه نام حضرت فاطمه زهرا( س) می آمد خیلی شدید گریه می کرد؛ او ارادت خاصی به حضرت زهرا (س) داشت.» 🌴 گروه دفاع مقدس https://chat.whatsapp.com/FsFSIl2fA822R21bpnzjxD ✅ پیج "دفاع مقدس"👇👇 https://www.instagram.com/defaemoqadas/ 🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
بسم الله که بگویی دستِ تو همان دست خدا می‌شود و با دست خدا که طعام تناول کنی سیر میشوی 🌴 گروه دفاع مقدس https://chat.whatsapp.com/FsFSIl2fA822R21bpnzjxD ✅ پیج "دفاع مقدس"👇👇 https://www.instagram.com/defaemoqadas/
🌹 شهید سید مرتضی آوینی: ‌‌اگر شب قدر شبی باشد كه تقدیر عالم در آن تعیین مي‌گردد، همه‌ی شب‌های جبهه شب قدر است. 🌴 گروه دفاع مقدس https://chat.whatsapp.com/FsFSIl2fA822R21bpnzjxD ✅ پیج "دفاع مقدس"👇👇 https://www.instagram.com/defaemoqadas/
دفاع مقدس
به یاد دو اسطوره ناشناخته دفاع مقدس معتقد به ولایت فقیه بسیجیان نهضت روح الله مسافران مخلص امام الرئ
📷 شهید سید احمد پلارک در کنار مداح، فرمانده و بسیجی مخلص گردان عمار، شهید مسعود ملا 🌷مسعود ملا از عجایب و نوادر بود و الگویی برای رزمندگان گردان 🌴 این شهید بزرگوار در فرازی از وصیت نامه نورانی خود نوشته است: ✍️ پروردگارا از او می خواهم جراحت، اسارت و شهادت را روزی ام کنی و نگذاری شرمنده مولایم سیدالشهدا (ع) شوم... 🔹...در تنگه ابو غریب، گردان عمار با دو تیپ زرهی عراق درگیر شد گروهان مسعود ملا محاصره شد. در اینجا مسعود تعدادی از نیروهایش را عقب فرستاد، و خودش با تعدادی از بچه ها ماندند وسط عراقی ها و نبرد تن به تن آغاز شد در این میان، عراقی ها او را به رگبار بسته و پهلو و سینه اش را شکافتند او در حالی که به شدت زخمی بود، به اسارت دشمن در آمد. در اینجا صدامیان دست های او را بسته و پشت خودروی نفربر و در حالی که وی زنده بود و فریاد یازینب، یازینب بر لب داشت تا سه راهی فکه کشاندند ...و پس از آن آرزوی دیگرش محقق شد.. ⭕️...این بار سربازان دشمن در حالی که او فریاد یا حسین یا حسین سر می داد، دوره اش کرده و سپس سر او را به مانند مولایش از قفا جدا کردند😭😭 🌴 گروه دفاع مقدس https://chat.whatsapp.com/FsFSIl2fA822R21bpnzjxD ✅ پیج "دفاع مقدس"👇👇 https://www.instagram.com/defaemoqadas/
دفاع مقدس
📷 شهید سید احمد پلارک در کنار مداح، فرمانده و بسیجی مخلص گردان عمار، شهید مسعود ملا 🌷مسعود ملا از
شهید_مسعود_ملا_نسیمی_جان_فضا_می.mp3
3.63M
📢 صوت | مداحی شهید مسعود ملا 🌿 نسیمی جان فزا می آید… 💕 بوی کربُ بلا می آید... 🌴 رزمندگان گردان عمار - لشگر محمد رسول الله (ص)- دوران 🌴 گروه دفاع مقدس https://chat.whatsapp.com/FsFSIl2fA822R21bpnzjxD ✅ پیج "دفاع مقدس"👇👇 https://www.instagram.com/defaemoqadas/
آنها... بارِ سفر، بستند و رفتند... و امّا ما ... ماندیم و بارمان سنگین تر شد❗️
🌷 گزیده‌ی مناجات‌های شهید سید یحیی صحرایی پروردگارا! تو خود می‌دانی من مالی ندارم که ببخشم تنها خون ناقابل وجودم بود که برای اسلام دادم که ان‌شاءالله قبول کنی. خدایا! معبودا! پروردگارا! پنداری که چون شمع ذوب می‌شویم؛ ما از مردن نمی‌هراسیم، اما می‌ترسیم بعد از ما ایمان را سر ببرند و اگر نسوزیم، روشنایی می‌رود و جای خود را دوباره به شب می‌سپارد. پروردگارا! در آخر زندگی‌ام سخنی با تو دارم؛ پروردگارا! ظهور آقایمان حضرت مهدی(عج) را هرچه زودتر برسان. ا🌱🕊🌱🕊🌱🕊🌱🕊 🌷شهید سید یحیی صحرایی🌷 ▫️پ.ن: (●ولادت: ۱۳۴۳ ☆ ○شهادت: ۱۳۶۲ ☆ ■مزار: گلزار شهدای علی‌بن‌جعفر"علیه‌السلام" قم): 🌴 گروه دفاع مقدس https://chat.whatsapp.com/FsFSIl2fA822R21bpnzjxD ✅ پیج "دفاع مقدس"👇👇 https://www.instagram.com/defaemoqadas/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 از تصاویر شهدای لشگر 41 ثارالله (ع) - کرمان 🌷شهید حسین یوسف الهی 🌹 شهید یونس زنگی آبادی 🌷شهید حاج احمد امینی 🌹شهید علی عابدینی 🌷🕊🕊🕊ا 🌿 فرازی از خاطرات شفاهی حاج قاسم سلیمانی درباره افتخارات لشکر 41 ثارالله:👇 ▫️ همه 12 یا 13 عملیات مهمی که داشتیم، از ویژگی‌های خاص برخوردار بودند. پنج تا از این عملیات ها پایان بخش تهاجم و اشغال کشور ما بودند. این ها تقریباً بر همه اراضی اشغالی ما پایان دادند. در همه این پنج عملیات بزرگ، استان کرمان در قالب لشکر 41 ثارالله پیشتاز بود. در عملیات‌هایی که تعقیب دشمن بود، کرمان پیشتاز بود. در جلوه‌های برجسته ای که افتخار ملی شد، این جلوه‌ها در جمع رزمندگان کرمانی بالا بود. 🌴 گروه دفاع مقدس https://chat.whatsapp.com/FsFSIl2fA822R21bpnzjxD ✅ پیج "دفاع مقدس"👇👇 https://www.instagram.com/defaemoqadas/
تا به کجایم بری ای جذبه ی خون! ذوق جنون جاذبه ی شعر تو وُ جوهر عرفان همه تو سالروز شهادت سردار جانباز حاج احمد عراقی از شهدای محله نازی آباد تهران مسئول اطلاعات عملیات لشکر ۱۰ حضرت سید الشهدا (ع) شهادت: ۲۴ فروردین ۱۳۶۶ - عملیات کربلای ۸ ا🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱 🔸سردار شهید حاج احمد عراقی او طاقت جدایی از جبهه را نداشت و از این رو ، تنها زمانی كه مجروح می شد ، سرو كله اش در پشت جبهه ، آن هم در بیمارستان پیدا می شد . حتی پای مصنوعی نیز نمی توانست مانع رفتنش شود . در عملیّات والفجر 8 از ناحیة شكم و بازو و آرنج بشدت مجروح می گردد . هنوز این جراحتها بهبود نیافته دوباره به جبهه باز می گشت . در عملیّات كربلای 5 بشدت از ناحیة صورت و فك مجروح شد، طوری كه خبر شهادتش را آوردند، اما پدر و مادرش او را پس از جستجو در بیمارستان پیدا کردند. وی هر بار كه زخم برمی داشت ، شراره های عشق در قلبش فروزانتر می گشت . دست به دامن دكترها می شد تا معالجه اش را تمام كنند تا به جبهه برگردد . آخرین باری كه به جبهه رفت، جای سالمی در بدنش یافت نمی شد. او با تنی پر درد و رنج ، اما روحی سرشار از عشق و ایمان ، بی صبرانه بسوی جبهه می شتافت. 🕊 در حین عملیّات كربلای 8 و در روز 24 فروردین 1366 (نیمه شعبان) خمپاره ای سرکش در كنار سنگر او فرود می آید. فریاد یكی از نیروها بلند می شود . احمد برای كمك به او از سنگر بیرون می آید که بناگاه گلوله ای در کنار او منفجر می شود و احمد را به خاک و خون می کشد. ... و اینگونه او به آرزوی خود رسیده و عروس شهادت را در آغوش می کشد🌷
🌹 خاکریز خاطرات (سفر کربلا) مهرماه سال ۱۳۶۳ که برای یک عملیات محدودبه منطقه‌ی سردشت در شمال غرب رفته بودیم. آن شبآقا مهدی خاطره‌ای از سفری که مخفیانه به کربلا رفته بود تعریف کرد و گفت: 《در حرم امام حسین علیه‌السلام تنه‌ام به یک عراقی خورد. حواسم نبود و به فارسی گفتم: «ببخشید.» تا متوجه این اشتباهم شدم فوری خودم را لا به لای جمعیت گم کردم و از آن مرد دور شدم.》 البته دقیق نمی‌دانم آیا در زمان فرمانده لشکری رفته بوده یا قبلاً که در واحد اطلاعات قرارگاه نصرت شناسایی می‌رفته است؛ چون نه او گفت، نه ما پرسیدیم. 🎤 راوی: سردار حاج احمد فتوحی و سردار حاج محمد میرجانی 📚 منبع: کتاب "نبردهای انقلابی"، ج۲، ص۵۵۵. 🌴 گروه دفاع مقدس https://chat.whatsapp.com/FsFSIl2fA822R21bpnzjxD ✅ پیج "دفاع مقدس"👇👇 https://www.instagram.com/defaemoqadas/
گفتید چہ دلگشاست افق در طلـوع صبح ... گفتیم ڪہ چهرۂ شما ز آن دلگشاتر است ... 🌴 گروه دفاع مقدس https://chat.whatsapp.com/FsFSIl2fA822R21bpnzjxD ✅ پیج "دفاع مقدس"👇👇 https://www.instagram.com/defaemoqadas/
💐 بویِ گل‌های بهشتی ز فضـا می‌آید عطرِ فـردوس هم آغوشِ صبا می‌آید... 🌈 ۱۰_سیدالشهداء (ع) 🌴 گروه دفاع مقدس https://chat.whatsapp.com/FsFSIl2fA822R21bpnzjxD ✅ پیج "دفاع مقدس"👇👇 https://www.instagram.com/p/CcVIg8MMj8l/?utm_source=ig_web_copy_link
دفاع مقدس
💐 بویِ گل‌های بهشتی ز فضـا می‌آید عطرِ فـردوس
💠 از خاطرات شهید غلامرضا کیانپور 🌷 🔹 پیش از شروع عملیات والفجر ۸، به همراه برادر سیف الهی، از طرف رود اروند به سمت عراقی ها حرکت کردیم و پس از طی مسافت زیادی به منطقه ام الرصاص رسیدیم منطقه با سیم خاردار پوشیده شده بود که به سختی از آنها عبور کردیم. وقتی به نزدیکی عراقی ها رسیدیم آن ها خواب بودند، لذا در تاریکی شب مشغول کار شدیم که ناگهان یکی از عراقی ها ما را دید و بعد فریاد زد:《ایرانی،ایرانی》 ما در میان گل و لای مخفی شدیم. عراقی ها به سرعت پراکنده شدند و منطقه را تحت نظر گرفتند. چند بار آیه ی 《وجعلنا...》 را زمزمه کردم. حتی یکی از سربازان آنها از روی من عبور کرد اما متوجه چیزی نشد. با آرام شدن محیط برخاستیم و به شناسایی ادامه دادیم و در نهایت با اطلاعات زیاد به سنگر برگشتیم. ۱۰_سیدالشهداء (ع) ✅ پیج "دفاع مقدس"👇👇 https://www.instagram.com/p/CcVKORqMBva/?utm_source=ig_web_copy_link
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 خودتان را قوی کنید! 🔹 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در جمع رزمندگان لشکر ثارالله (ع) — ۱۳۶۷/۵/۱۳ ⚪️ خودتان را قوی کنید! قوی از لحاظ روحی، از لحاظ معنوی، از لحاظ ایمان دژی از ایمان، ورع و تقوی بر روی روح پاک و دل منوّر خوتان بکشید که قابل نفوذ دشمن نباشد ➕ همراه با برشی از سخنان شهید رضا چراغی، فرمانده لشگر محمد رسول الله (ص) 🌴 دوران دفاع مقدس 🌴 گروه دفاع مقدس https://chat.whatsapp.com/FsFSIl2fA822R21bpnzjxD ✅ پیج "دفاع مقدس"👇👇 https://www.instagram.com/defaemoqadas/
دفاع مقدس
💠 خودتان را قوی کنید! 🔹 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در جمع رزمندگان لشکر ثارالله (ع) — ۱۳۶۷/۵/۱۳ ⚪️ خو
🕊شهادت اولین فرمانده لشگر در دوران دفاع مقدس🕊 🌷 ۲۵ فروردین‌ماه ۱۳۶۲ - سالروز شهادت رضا چراغی، فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) - عـملیـات والفجر۱ - منطقه شرهانی 🌱 ولادت: ۱۳۳۶/۰۱/۰۱ ،ساوه — در خانواده ای مذهبی و دوستدار اهل بیت (ع) زاده شد. در شش سالگی قدم به مدرسه گذاشت و با استعداد خوبی که داشت، همواره در درسهایش موفق بود. او علاوه بر تحصیل ، به مطالعات و فعالیتهای مذهبی علاقه مند بود و در مجالس مذهبی ، با شور و اشتیاق حضور می یافت. در جریانات انقلاب، حضور فعالی داشت. با آغاز ناآرامی ها در مناطق کُردنشین راهی غرب کشور شد و به جمع یاران حاج احمد متوسلیان در منطقه مریوان پیوست. با شکل گیری تیپ 27 به همراه متوسلیان و شهید همت به خوزستان رفت و در عملیات های مهم فتح المبین و بیت المقدس شرکت داشت. او در طی این چند سال مجاهدت و رشادت های فراوان از خود نشان داد و دشمن زبون به خاک مذلت نشاند. به دلیل شایستگی و لیاقت او، به فرماندهی لشگر 27 محمدرسول الله (ص) برگزیده شد و سرانجام در فروردین ۶۲ در عملیات والفجر یک پر کشید🕊🕊 —- رزمنده حاضر در میدان می گوید: «دشمن در ارتفاع 143_فکه پاتک سنگین زده بود. به هر ترتیبی بود، خود را به آنجا رساندم. رضا چراغی، عباس کریمی و اکبر زجاجی به همراه سه نفر بسیجی سخت درگیر بودند و در حال شلیک آرپی جی و خمپاره 60. هر چه اصرار کردم که عقب برگردند، قبول نکردند. دشمن تصور می کرد که نیروهای زیادی روی ارتفاع است!! عصر که دوباره به ارتفاع رفتم، دیدم عباس کریمی و دو نفر بسیجی، پیکر غرقه به خون رضاچراغی را با برانکارد حمل می کنند🌷🌷