شڪــر خــدا ...
که نـام علــے بر زبان ماست
مـا شیعـــه ایم و
عشـق علــے هم از آن ماست
#مولودی_خوانی_در_جبهه
#عید_غدیر_مبارک
گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
گروه واتساپ "دفاع مقدس ۲ "
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
عقد اخوت ؛
پیمانی که بهشتیان باهم میبستند ...
#عید_غدیر
#روحانیت_دفاعمقدس
گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
گروه واتساپ "دفاع مقدس ۲ "
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
🌴 چادر سادات
☄️ در اواخر تابستان سال ۶۵ بودیم. در این ایام ماموریتی با گردان به کردستان و در اطراف شهر قروه رفتیم. ظاهراً قرار بود عملیاتی داشته باشیم که کنسل شده بود.
☄️ گروه ما متشکل از تعدادی افراد کم سن و سال و فضول و شیطون که اتفاقا همه جز یک نفر سید بودند. از جمله افرادی که در باند ما بودند شهید سید رحیم بن شاهی، شهید سید حسن سید طبیب، برادر عنافچه و... که کلا پنج یا شش نفر در یک چادر جمع شده بودیم و از قضا این چادر در آخرین گردان بود.
☄️ باید برای آن یک نفر غیر سید هم کاری می کردیم تا همه سید باشیم. لذا قرار گذاشتیم که یک سید، از "سید حسن سید طبیب" کم کنیم و به ایشان بدهیم که او سید بشود😂
یک پرچم سبز سر در چادر زدیم و مشهور شدیم به چادر سادات😂
☄️ شبها تا دیر وقت بیدار می ماندیم و به شوخی و سرگرمی و سر و صدا مشغول بودیم. بیشتر گردان از دست ما کلافه شده بودند ولی به دلیل کم سنی و پارتی هایی که داشتیم رعایتمان می کردند. تا اینکه بالاخره حاج اصغر (فرمانده گردان)، تصمیم به متلاشی کردن این چادر کرد و هر کدام ما را به یک گروهان فرستاد. و این پایان مشکلات گردان بود که رقم خورد
سید عباس امامزاده
رزمنده گردان جعفرطیار
دوران دفاع مقدس
گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
گروه واتساپ "دفاع مقدس ۲ "
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
عقد اخوت ؛
دوستی که برادر آدم باشد
حرف ندارد ...
عقد اخوت که اغلب بعنوان پیماننامه شفاعت
در جبههها مطرح بود، در واقع آرامبخش دلهای
بیقرار بچه ها در شب های قبل از عملیات بود
و چنان آرامشـی به بچه ها تـزریق می شد کـه
تمام معادلات جنگی را به نفع ما تغییر می داد.
رزمنده ها وقتی با هـم عقـد اخوت می بستند
از هـم قـول می گـرفتند که تحت هـر شرایطی
دعاگوی یکدیگر باشند؛ از مهم ترین موارد این
پیمان نامه ، قسم دادن یکدیگر به اهلبیت (ع)
برای شفاعت در آخرت بود بهطوری که جملهی
ثابت این شفـاعت نـامه این بود : " اگـر مـن از
اهالی بهشت شدم قول میدهم به بهشت نروم
مگر آنکه برادرانم آنجا باشند."
#رفاقت_تا_بهشت
#عید_غدیر_عید_برادری
گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
گروه واتساپ "دفاع مقدس ۲ "
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
🌗 نماز شب با طعم طالبی-
📄 آنچه می خوانید ، خاطره ای است از یکی از رزمندگان غواص در سال های دفاع مقدس :
اوایل سال 65 در پایگاهی بنام شهید شاكری كه در حاشیه رود كارون نزدیك خرمشهر، قرار داشت، آموزش های ویژه غواصی ما شروع شد كه به اقرار همه همرزمان ، روزهای آموزش غواصی شهید شاكری ، از بهترین و پرخاطره ترین روزهای جبهه بود.
شوخی ظریفی متداول بود كه بچه ها، وقتی به هم می رسیدند، عنوان می كردند كه بابا این نماز شب هم عجب عطشی میاره...و اونوقت شنونده هم طبعا جملاتی شبیه به این را تكرار می كرد: پیف پپف ،بوی ریا بلند شد... و متعاقب آن خنده و...
شبی، با حمید شریفی، تصمیم گرفتیم واقعا نماز شب بخونیم . به دلیل وجود پشه های حرفه ای و آموزش دیده، هرگز امكان خوابیدن در داخل فضای بسته نبود، به همین دلیل، شب ها بر بالای پشت بام محل اجتماعات ،می خوابیدیم . نیمه شب ، یكدیگر را بیدار كرده ، به نرمی از نردبانی كه قبلا قطعه كامیونی شاید بوده ، پایین آمدیم ، وضو گرفتیم و ذكر گویان به داخل سالن اجتماعات یا همان حسینیه ، وارد شدیم ...سالنی بزرگ بود كه شاید به منظور انبار، ساخته شده بود ، ابتدای درب ورودی حسینیه، چادری برزنتی نصب شده بود كه حكم "كفش كن" را داشت . یخدانی كه معمولا برای نگهداری یخ از آن استفاده می شد هم در همان چادر قرار داشت...
وقتی وارد شدیم ، رایحه مسحور كننده ی میوه ای به نام طالبی ، نظرمان را به سمت یخدان معطوف كرد. به حمید گفتم : عجب بویی میده لامصب!! ... درب یخدان را باز كردیم و متوجه وجود تعداد زیادی طالبی سرد شده ، شدیم... وقتی به خود آمدیم كه تعداد زیادی از طالبی ها، با دست پاره شده بودند و به شیوه ای كاملا مرگبار، خورده شده بودند. حمید گفت: بریم دیگه جا ندارم .-گفتم : نماز شب؟ گفت: من با این دل پر توان خم و راست شدن اونم یازده ركعت رو ندارم...یادمان رفت آثار جرم را محو كنیم.
برگشتیم، به آرامی بر پشت بام ... و ادامه خواب را اجرا كردیم.
صبح، همه دنبال عوامل نفوذی ای بودند كه به یخدان طالبی پاتك زده... من و حمید، از درب وارد شدیم ، خندیدیم و من گفتم : بابا این نماز شبم اونجور كه شماها می گین ، عطش نمیاره ... الان خود ما دیشب برای نماز شب پا شدیم، اصلنم عطش نداریم...
گفتیم و انگار بلا گفتیم . همه به سمت ما هجوم آوردند و بعد از یك دادگاه فرمایشی (به طنز) ما دو نفر محكوم به نخوردن طالبی و حضور در هنگام صرف سایر رفقا در مجلس طالبی خوردن شدیم!!!
وقتی هوا گرم شده بود و خورشید وسط آسمون ، خود نمایی می كرد، طالبی های سرد، تقسیم شد و ما دو نفر، فقط شاهد خوردن دیگران بودیم و تقریبا همه با ولع می خوردند و از اینكه خیلی می چسبه ، تعریف می كردند...(به قول ما مشهدی ها جیزك می دادن)
راوی: عماد سماوات
گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
گروه واتساپ "دفاع مقدس ۲ "
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
⏳ دوران #دفاع_مقدس
🌴 عید غدیر در جبهه
ا▫️🔹▫️🔹▫️
💐عيدالله الاكبر "غديرخم" روز نصب اميرالمومنين على بن ابى طالب عليه السلام بر پیروان واقعی حضرتش مبارک باد☘️🌼🌸
گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
گروه واتساپ "دفاع مقدس ۲ "
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
💠 خاطره ای از #شهید_علی_چیت_سازان ، فرمانده اطلاعات، عملیات لشکر انصارالحسین(ع)-همدان 👇
🌴 #صیغه_برادری
▫️مثل اجل معلق مقابلمان سبز شدند نه راه پس بود نه راه پیش با اشاره دست به سه نفر همراهم فهماندم که بی صدا بنشینند و خودم هم شانه به شانه یک بوته خار شدم.
شب بود به هیچ سهمی از مهتاب اما اگر عراقی ها فقط به دو – سه متری خودشان دقت می کردند هم شناسایی لو می رفت وهم عملیاتی که در پیش بود فقط زیر لب خواندم: "وجعلنا من بین ایدیهم…"
خدا کورشان کرد از یکی دو قدمی ما رد شدند بی هیچ اتفاقی
بچه های واحد اطلاعات عملیات را جمع کرد و گفت: می ریم ملایر خدمت حاج آقا رضا فاضلیان و رفتیم.
حاج آقا اول پیشانی علی آقا رو بوسید و بعد بقیه رو و بعدش شروع کرد به خواندن صیغه عقد اخوت.
برگشته بودیم به جبهه که یه بسیجی معرفی شد به واحد.
علی آقا خودش عقد اخوت را خواند و گفت: "اول برادریم بعد همرزم"
از آن به بعد رسم برادری و عقد اخوت شد سکه رایج اطلاعات عملیات.
جلوی من حرکت می کرد که پایم را گذاشتم پشت پاشنه او و نا خواسته کف کفشش جدا شد اتفاق عجیب و غریبی بود توی گشت پشت عراقیا و پانزده کیلومتر مسیر بازگشت تا مقر خودی
از سر شرم گفتم: علی آقا بیا کفش منو بپوش
و با خوش رویی نپذیرفت.
راه به اتمام رسیده بود و او مسیر پر از سنگلاخ و خار و خاشاک را لنگ لنگان آمده بود بی هیچ اعتراضی به مقر که رسیدیم چشمانم به تاول ها و زخم پایش افتاد.
زبانم از خجالت بند آمد. او هم این حس را در متن فهمید و زبان به تشکر باز کرد.
حالا هم شرمنده بودم و هم متعجب پرسیدم تشکر چرا؟
گفت: چه لذتی بالاتر از همدردی با اسیران کربلا
و ادامه داد: شما سبب توفیق بزرگی برای من شدید. تمام این مسیر برای من روضه بود روضه یتیمان اباعبدلله(ع)
💦 اشک چشمانم را پر کرد
—(راوی: همرزم شهید)
لشگر انصارالحسین(ع) - همدان
ا🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱
پ.ن: این همان #شهید_علی_چیت_سازان هست که گفته بود:
اگر کسی میخواهد از سیم خاردار بگذرد، باید از سیم خاردار نفسش عبور کرده باشد.
گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
گروه واتساپ "دفاع مقدس ۲ "
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ببینید | 🌷شهید غدیر... وصف آنانکه در روزگار ما به عهدی که با امام خود بستند وفا کردند... شهدا ثابت کردند غدیر کوثری است که بعد از چهارده قرن هنوز میان شیعیان امیرالمؤمنین علی علیه السلام جاری است...
🌷 شهید احمد کاظمی
گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
گروه واتساپ "دفاع مقدس ۲ "
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
تفکر غریب صیاد دلها‼️
سخنرانی نیست، دستوره ‼️
❇️ گاهی که خدمت آقا میرفتیم، عید بود یا مناسبتهای دیگر. میدیدم آقا که صحبت میکنند، صیاد تند تند یادداشت برمیدارد. آخرین بار عید غدیر بود ... آقا که شروع به حرف زدن کردند، صیاد ... دفترچهاش را برداشت و شروع کرد به نوشتن.
❇️ وقتی مراسم تمام شد و داشتیم برمیگشتیم، ازش پرسیدم: «حاج علی، برای چی موقع سخنرانی آقا یادداشت برمیداری؟ حرفهای ایشون رو از تلویزیون پخش میکنند».
❇️ گفت: «حاج ناصر، شما حقوق خوندهای، نه؟» گفتم: «بله، ولی چه ربطی به سوال من داره؟» گفت: «ببینم، اجرای امر فرمانده برای ما لازمه؟» گفتم: «بله، لازمه». گفت: «تأخیر در اجرای امر فرمانده برای ما قبح داره و زشته، مگه نه؟» با بیصبری گفتم: «بله، زشته، ولی جواب من رو ندادید».
❇️ گفت: «خیلی خب. من که باید از صحبتها یادداشت بردارم، دیگه منتظر اخبار ساعت دو نمیشم، همونجا یادداشت میکنم. بعد در فاصلهای که میشینم توی ماشین، این صحبتها رو به دستورالعمل تبدیل میکنم. وقتی به ستاد کل رسیدم، میدم برای تایپ و بعد هم اجرا.
❇️ تو شاید این حرفهای آقا رو سخنرانی تلقی کنی، ولی برای من این حرفها سخنرانی نیست، دستوره. از همون لحظهای که میشنوم تکلیف به گردنم میاد که امری رو از فرماندهم گرفتیم و باید اجرایش کنم. تا ستاد کل برسم وقت رو تلف نمیکنم»
📚 خدا میخواست زنده بمانی – ص ۱۹۷
گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
گروه واتساپ "دفاع مقدس ۲ "
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
🎾درجه سرلشکری😊
💠خاطره ای از شهید حسین همدانی
🔹حاج حسین همدانی با اشاره به فیلم اخراجی ها که چند وقتی بود سر و صدای زیادی به پا کرده بود، گفت: "زمان جنگ، وقتی اومده بودم شهرمون، حاکم شرع همدان بهم گفت: حاج حسین 100 تا نیرو به کارت میاد ببریشون جبهه؟
🔸با تعجب گفتم: خب معلومه. از خدامه. 100 تا نیروی تازه نفس؟ که گفت: بله. وقتی پرسیدم این نیروها کی هستند و چی هستند، گفت: 100 نفر از زندانی ها هستند که مایلند برن جبهه.
▪️با تعجب گفتم: چی؟ 100 نفر زندانی؟ یعنی می خوای آزادشون کنی بفرستی جبهه؟ که گفت: خب آره. مگه مشکلی داره؟ گفتم: آخه می گی اونا زندانی هستند، خب شاید به بهونه جبهه اومدن و فرار کردن، اون وقت چی؟
که گفت: هیچی. همین که می خوان بیان جبهه مهمه
🔺اون 100 نفر رو گرفتم و بردم جبهه. انصافا نیروهای دلیری هم بودند و توی عملیات ها کولاک کردند. تعدادی شون هم شهید شدند.
⚪️ یک روز که توی سنگر داشتم با شهید صیاد شیرازی که اون زمان سرهنگ بود صحبت می کردم، گنده لات اونا سرزده اومد تو. گفت: باهاتون کار دارم. بهش گفتم: برو بیرون بعدا میام پیشت. بعدا که رفتم پیشش، فهمیدم از برخوردم ناراحت شده. گفت: اون یارو کی بود که به خاطرش منو از سنگر بیرون کردی؟ گفتم: اون سرهنگ صیاد شیرازیه. نیشخندی زد و گفت: شما منو به خاطر یه سرهنگ توی سنگر راه ندادی؟ اگه اون سرهنگه، من خودم سرلشکرم! پیراهنش را که در آورد، دیدم روی شانه هایش درجه های سرلشکری خالکوبی کرده بود."
گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
گروه واتساپ "دفاع مقدس ۲ "
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
دفاع مقدس
🎾درجه سرلشکری😊 💠خاطره ای از شهید حسین همدانی 🔹حاج حسین همدانی با اشاره به فیلم اخراجی ها که چند و
🌷 شهید حاج حسین همدانی، فرمانده لشکر انصارالحسین(ع)
🌹در معیت شهید علی صیاد شیرازی، فرمانده نیروی زمینی ارتش
⏳ دوران #دفاع_مقدس
گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
گروه واتساپ "دفاع مقدس ۲ "
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
💠 روایتی از زندگی شهید سپهبد علی صیاد شیرازی
🌷قرار بود صبح روز عید غدیر برود خدمت آقا و درجه سرلشگری اش را بگیرد.همه تبریک گفتند خودش می گفت: درجه گرفتن فقط ارتقای سازمانی نیست وقتی آقا درجه را روی دوشم بگذارند، حس میکنم از من راضی هستند. وقتی ایشان راضی باشد، امام عصر (عج) هم راضی اند.همین برایم بس است .انگار مزد تمام سال های جنگ را یکجا بهم داده اند .
ا▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️
صبح روز بعد از خاکسپاری خانواده اش نماز صبح را خواندند و از آن طرف رفتند بهشت زهرا (س)، سر قبر صیاد، اما پیش از آنها کس دیگری هم آمده بود .آقا که فرمودند : دلم برای صیادم تنگ شده، مدتی است ازش دور شده ام .
ا▫️🔹▫️🔹▫️🔹▫️
🌷خیلی اشکش را نگه میداشت توی چشمش، همسرش میگفت فقط یکبار گریه اش را دیدم.وقتی امام رحلت کرد.
دوستش میگفت : ما که توی نماز قنوت میگیریم از خدا می خواهیم که خیر دنیا و آخرت را به ما اعطا کند ویا هر حاجت دیگری که برای خودمان باشد. اما صیاد تو قنوتش هیچ چیزی برای خودش نمی خواست. بارها میشنیدم که می گفت:(اللهم احفظ قاعدنا خامنه ای)بلند هم میگفت و از ته دل.
ا▫️⚪️▫️⚪️▫️⚪️▫️
🌷فرازی از وصیت نامه شهید علی صیاد شیرازی:
پروردگارا!
رفتن در دست تو است؛ من نميدانم چه موقع خواهم رفت ولي ميدانم كه از تو بايد بخواهم مرا در ركاب امام زمانم قرار دهي و آن قدر با دشمنان قسم خورده ات بجنگم تا به فیض شهادت برسم.
خداوندا! ولي امرت حضرت آيتالله خامنهاي را تا ظهور حضرت مهدي (عج) زنده، پاينده و موفق بدار. آمين يا رب العالمين.
گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
گروه واتساپ "دفاع مقدس ۲ "
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
دفاع مقدس
این لوح در زمان مسئولیت فرماندهی نیروی هوایی شهید کاظمیبه همرزم و همسنگرش در یگان موشکی نیروی هوایی اهدا شده است .
در متن این لوح آمده است:
بسم الله الرحمن الرحیم
الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا
در هجدهم ذی الحجه آبشار رحمت آسای الهی آن چنان بر کویر تفتیدده حجاز باریدن گرفت که گلستان فلاح و سعادت انسان در غدیر خم به بار نشست .
و حبیب را ندا آمد که رأیت بلند ولایت را بر سپهر نبوت برافراز
آری غدیر تجلی گاه گلواژه نور علی نور است . آن هنگام که علی علیه السلام این آیت الهی بر ید بیضای رسول الله (ص) قرار گرفت و نور ولایت از فراز هستی بر قلوب شیفته عشاق تابیدن گرفت.
اشک شوق و محبت به شکرانه سیادت و سروری بر دیدگان جاری و طنین دلنشین مبارک باد , عالم ملک و ملکوت را متحیر ساخت.
برادر ارجمند سردار سرتیپ پاسدار حسن مقدم
افتخار دارم بهترین تبریکات و تهنیت خود را به مناسبت فرا رسیدن اعیاد بزرگ و با سعادت قربان و غدیر خم سالروز جشن فرخنده شیفتگان امامت و ولایت حضورتان تقدیم کنم.
امید است با استعانت از درگاه خداوند لیاقت پاسداری از کران میراث غدیر ، نظام مقدس جمهوری اسلامیایران که سیمای حکومت علوی است به ما عطا فرماید و توفیق قدرشناسی از نعمت ولایت به همه ما ارزانی فرماید. (ان شاالله)
فرمانده نیروی هوایی سپاه پاسدارن انقلاب اسلامی
سرتیپ پاسدار احمد کاظمی
گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
گروه واتساپ "دفاع مقدس ۲ "
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شهید حسن تهرانی مقدم (بنیانگذار صنایع موشکی ج.ا.ا و همکار شهید احمد کاظمی در نیروی هوایی سپاه):👇
⚪️ به حاج احمد کاظمی گفتم هر کی هستی برا خودت هستی؛ ما به امید شفاعت، با تو هستیم🌿
شهید کاظمی، حدی نداشت، او تمامی نداشت ... حد او رسیدن به شهادت بود🌷🌷
🌴 امید ما در آخرت به همین حاج احمد است
ا▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️
#حدیث_نفس از زبان مبارک شهید احمد کاظمی👇👇
ما بعد از شهدا در آزمایش بسیار سهمگینی قرار گرفته ایم...
من خودم نمی دونم، چرا ما تا حالا موندیم؟؟
هیچ دنیا برای ما قانع کننده نیست.....
شهدا هستن .... و با ما هستن... —— برادرها این لیاقت را در خودتون بوجود بیارین که شهید همت به شما بگه: احسنت...، مهدی باکری به شما بگه: بارک الله 🌱🌱
برادرها حیفه ما وارد اون دنیا بشیم و صف شهدا جلوی ما نباشه ...💦
گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
گروه واتساپ "دفاع مقدس ۲ "
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
دفاع مقدس
🎥 شهید حسن تهرانی مقدم (بنیانگذار صنایع موشکی ج.ا.ا و همکار شهید احمد کاظمی در نیروی هوایی سپاه):👇 ⚪
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظه دیدار دو اسطوره
🇮🇷شهید حاج احمد کاظمی
🇮🇷شهید حاج حسن تهرانی مقدم
🔺جمله ای تاریخی از
شهید حاج حسن تهرانی مقدم :
« ما با شهدا زنده هستیم
تا با شهدا محشور شویم
اگر ما نسبت به شهدا غریب باشیم
حتما آن دنیا هم با شهدا غریب هستیم
با شهدا باش
تا با اینها
محشور شوی »
گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
گروه واتساپ "دفاع مقدس ۲ "
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
#خاطرات 😊
احمَد،احمَد،احمِد
در عملیات بیت المقدس دو تا از فرماندههای تیپهای سپاه اسم کوچکشان \”احمد\” بود . احمد کاظمیو احمد متوسلیان . معرف هر دو در شبکه ی بی سیم قرارگاه احمد بود.
تماس که میگرفتند از لهجه شان میفهمیدیم که کدام است .
گاهی هم دو احمد با هم کار داشتند . احمد کاظمی، متوسلیان را این طوری صدا میزد : \” احمَد،احمَد،احمِد\”.
احمد کاظمی، از استان اصفهان- فرمانده تیپ 8 نجف
احمد متوسلیان، از تهران— فرمانده تیپ 27
گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
گروه واتساپ "دفاع مقدس ۲ "
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #فیلم | مکالمه بیسیم شهید مصطفی ردانی پور با شهید احمد کاظمی (فرمانده تیپ 8 نجف) در سنگر فرماندهی
⚪️ این فیلم مربوط به عملیات رمضان در تابستان ۱۳۶۱ می باشد، چون در حین مکالمه، به مثلثی های معروف اشاره می شود.
▫️ردانی پور در این تماس، نکاتی را به احمد کاظمی یادآور می شود و در طی آن به لهجه شیرین اصفهانی با او مزاحی هم می کند ... که خود در آن شرایط دشوار عملیات، تلطیف روحیه و بهجتی در دل نیروها ایجاد می کرد😊😊
🌴جاویدالاثر ردانی پور، فرمانده قرارگاه فتح سپاه و همکار سردار سرلشگر غلامعلی رشید، از فرماندهان اصلی قرارگاه خاتم الانبیا(ص) در عملیات رمضان
طلبه و شاگرد آیت الله العظمی بهاءالدینی و بهجت، تا پیش از این در عملیات فتح المبین و بیت المقدس به عنوان جانشین شهید حسین خرازی (فرمانده تیپ 14 امام حسین-ع) شرکت داشت که در همین زمان برادرش به شهادت می رسد
او یکسال بعد (تابستان ۱۳۶۲ و تنها دو هفته بعد از ازدواجش) در عملیات والفجر ۲ در منطقه حاج عمران آسمانی شد و پیکر مطهرش نیز هیچگاه به میهن باز نگشت
کانال #دفاع_مقدس
☄️ سهم کباب سید 😊
از جمله اتفاقات جالب و خنده دار زمان جنگ، مسایلی پیرامون غذا و لباس و کلا چادر یا سنگر تدارکات بود که همه از این خاطرات فراوان داریم.
☄️در چادری که به عنوان سادات داشتیم، شهید سید رحیم بن شاهی، به دلیل این که برادر شهید سید حمید بن شاهی (فرمانده گروهان) بود و دوست فرمانده ما, سید مجید, به راحتی با فرماندهان نشست و یرخاست می کرد. گاهی در عالم شوخی به او می گفتیم تو با "از ما بهترون می پری". عصبانی می شد و مایه خنده و شوخی ما را فراهم می کرد.
☄️گاهی هم برای ناهار یا شام به چادر فرماندهی می رفت و وقت برگشت به چادر دوباره متلک بارنش می کردیم که حالا شام چی خوردی با روسا و...... (همانطور که یادتان هست، مرغ و کباب و تن ماهی، از غذاهای اعیانی جبهه به حساب می آمد.
☄️یک روز که ناهار نان و کباب یا چلوکباب بود، بچه های چادر با طراحی و ایده شهید سید طبیب که فرد بسیار شوخ طبعی بود، (ببخشید بچه ها!! خدا شاهده، همین الان از یادآوری این خاطرات ، قلبم فشرده شد و چشمانم پر اشک.....پوزش....)
بله عرض می کردم، با سید طبیب نقشه کشیدیم تا سهم کباب سید رحیم را زیر نان ها مخفی کنیم. اگر سید رحیم، پس از نماز جماعت بلافاصله به چادر برگشت که هیچ، ولی اگر مدتی پس از ناهار آمد، با کلکی، سهم کباب او را بخوریم.😂
☄️خوشبختانه زمانی گذشت تا سید به چادر برگشت. از او پرسیدیم که لابد با بزرگان ناهارت را خورده ای و الان برای خواب آمده ای؟ کتمان کرد و گفت نه بابا من کجا ناهار خورده ام و کار داشتم...... حالا سهم غذای من کو؟؟؟
☄️ما هم گفتیم که بابا ما تصور کردیم در چادر فرماندهی ناهار خورده ای و سهم تو را خوردیم. حالا از ما اصرار و از او انکار...
پس از چند دقیقه جر و بحث، بالاخره گفت: "بابا برید دیگه، اگه بگم ناهارم رو تو چادر فرماندهی خوردم ولم می کنید؟"
☄️هنوز این جمله اش تمام نشده بود که ناگهان همه با هم به سمت سهم کباب هایش که زیر نان قایم کرده بودیم تا تکلیف روشن شود، حمله ور شدیم.
سید رحیم متوجه رکبی که خورده بود شد و او هم هجوم آورد، در حالی که می گفت، نامردا کلاه سرم گذاشتید ......😂
☄️به هر حال، هر کس یک تکه کباب نصیبش شد و بعدش کلی خندیدیم و کیف کردیم😊😊
(راوی: سید عباس امامزاده - رزمنده گردان جعفر طیار از خطه جنوب)
گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
گروه واتساپ "دفاع مقدس ۲ "
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
🌴 رزمندگان گردان جعفر طیار اهواز
🔹 عملیات بدر - منطقه پلاژ - زمستان 1363
ایستاده از راست: محمودذرتی،اسماعیل زبیدی،علی؟،شهید محمدبرندکام، مجدم،شهید محمدرضاریسمانباف، ؟،شهید حسن حسین میرزایی،شهیدحمید محرابی،عباس یوسفی،؟، _ نشسته از راست:مجیدبن شاهی،شهید؟ ،؟،شهید کریم اهوازی؟
گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
گروه واتساپ "دفاع مقدس ۲ "
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
📆 ۲۷ تیر ۱۳۶۷ - سالروز پذیرش رسمی قطعنامه 598 شورای امنیت از سوی جمهوری اسلامی ایران
ا▫️▪️▫️▪️▫️
💠 پیام حضرت امام در خصوص قعطنامه 598 درتاریخ 29 تیر 1367 :
و اما در مورد قبول قطعنامه که حقیقتاً مسئله بسیار تلخ و ناگوارى براى همه و خصوصاً براى من بود، این است که من تا چند روز قبل معتقد به همان شیوه دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم و مصلحت نظام و کشور و انقلاب را در اجراى آن میدیدم؛ ولى به واسطه حوادث و عواملى که از ذکر آن فعلًا خوددارى میکنم، و به امید خداوند در آینده روشن خواهد شد و با توجه به نظر تمامى کارشناسان سیاسى و نظامى سطح بالاى کشور، که من به تعهد و دلسوزى و صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم.
📗منبع : صحیفه امام؛ ج 21، ص 92-95
ا▫️▪️▫️▪️▫️
🔴 خاطره همسر امام خمینی از ختم جنگ:
🔹هنگامی که خبر پذیرش قطعنامه را شنیدم از آقا سؤال کردم چرا شما خودتان مسئولیت پذیرش قطعنامه را به عهده گرفتید؟ چرا پیشنهاد آقای هاشمی را که گفته بود اجازه بدهید من اعلام کنم و تبعات آن را بپذیرم، شما قبول نکردید؟
🔸آقا به من پاسخ داد: یعنی من قهرمان شوم و دیگری قربانی؟! خانم! از خدا بخواه این آخر عمری در چنین جهنمی نیفتم!
ا🔹🔸🔹🔸🔹
➖ تلخترین خاطره عمر امام به روایت مرحوم سید احمد خمینی:
«شما روحیه امام را در نظر بگیرید چه روحیه عزیزی است، وقتی در معادلات به این نتیجه رسیدند که باید (قطعنامه ) را قبول کنند گفتند: من جام زهر قطعنامه را می نوشم. من کنار امام بودم، امام مرتب مشتشان را می زدند روی پایشان،
برای اینکه تلویزیون ما داشت رزمندگان را نشان می داد، صحنه های جنگ را نشان می داد؛ اما امام با آن روحیه آمده بودند (قطعنامه ) را قبول کرده بودند.و در آن نامه ای که امام نوشته بودند فرمودند: خانواده شهدا، خانواده اسراء، من تا به حال جنگیدم و در جنگ عقیده ام این بود که به نفع شماست؛ امروز این عقیده را ندارم و قطعنامه 598 را قبول می کنم
گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
گروه واتساپ "دفاع مقدس ۲ "
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1