eitaa logo
دفاع مقدس
4.1هزار دنبال‌کننده
18هزار عکس
11.6هزار ویدیو
1هزار فایل
🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷 ✅مرجع‌ نشر آثار شـ‌هدا و دفاع‌مقدس ⚪️روایت‌گر رویدادهای جنگ تحمیلی #کپی_آزاد 🌴اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی‌ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر﴿یالیتناکنامعک﴾لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند🕌
مشاهده در ایتا
دانلود
دفاع مقدس
📽 دلدادگی حاج قاسم سلیمانی نسبت به شهید یونس زنگی آبادی 💕 🗓 انتشار به مناسبت ۲۵ دی ماه، سالروز شهاد
خاطرات شهید یونس زنگی آبادی 🌿 زندگی به سبک شهدا . تازه از برگشته بود؛ ولی انگار خستگی برایش معنی نداشت! رسیده و نرسیده، رفت سراغ لباس ها و شروع کرد به شستن! فردا صبح هم ظرف‌ها را شست! مادرم که از کارش ناراحت شده بود خواهش کرد که این کارها را نکند، ولی یونس گوشش بدهکار نبود... می گفت: " خاله جون این کارها منه، من که هیچ وقت خونه نیستم، لااقل این چند روزی که هستم باید به کمک کنم..." ا🌱⚪️🌱⚪️🌱⚪️🌱 يك برگه بزرگ آورد بيرون و بسم الله گفت.شرائطش را نوشته بود همه اش از جبهه و مأموريت و مجروحيت و شهادت گفته بود و اين كه من بايد با شرايط سخت حاج يونس بسازم تا با هم ازدواج كنيم. شرط كرده بود مراسم عقد توي مسجد باشد. گفتم:من فقط دوست دارم مهريه ام يك جلد قرآن باشد. گفت: نه !يك جلد قرآن نمي شود . يك جلد قرآن با يك دوره كتاب هاي شهيد مطهري. يك قدح آب آورد.گفت روايت است هر كس شب عروسي اش پاي زنش را بشويد و آبش را در خانه بريزد تا عمر دارند خير و بركت از خانه شان نمي رود. به شوخي گفتم : پاهاي من كثيف نيست. گفت: مهم اين است كه ما به روايت عمل كنيم. سه روز قبل از محرم عروسي كرديم.وضو گرفتيم و دعاي كميل ،توسل و زيارت عاشورا خوانديم. گفت: من دعا مي كنم تو آمين بگو. اول شهادت ،دوم حج ناگهاني و سوم اينكه بچه اولش پسر باشد و اسمش را بگذارد مصطفي.همه اش مستجاب شد. 🌷عاشقانه های شهدایی 🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس" https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk ▫️ دفاع مقدس ۲ https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1 ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
خاطرات شهید یونس زنگی آبادی 🌿 زندگی به سبک شهدا . تازه از برگشته بود؛ ولی انگار خستگی برایش معنی نداشت! رسیده و نرسیده، رفت سراغ لباس ها و شروع کرد به شستن! فردا صبح هم ظرف‌ها را شست! مادرم که از کارش ناراحت شده بود خواهش کرد که این کارها را نکند، ولی یونس گوشش بدهکار نبود... می گفت: " خاله جون این کارها منه، من که هیچ وقت خونه نیستم، لااقل این چند روزی که هستم باید به کمک کنم..." ا🌱⚪️🌱⚪️🌱⚪️🌱 يك برگه بزرگ آورد بيرون و بسم الله گفت.شرائطش را نوشته بود همه اش از جبهه و مأموريت و مجروحيت و شهادت گفته بود و اين كه من بايد با شرايط سخت حاج يونس بسازم تا با هم ازدواج كنيم. شرط كرده بود مراسم عقد توي مسجد باشد. گفتم:من فقط دوست دارم مهريه ام يك جلد قرآن باشد. گفت: نه !يك جلد قرآن نمي شود . يك جلد قرآن با يك دوره كتاب هاي شهيد مطهري. يك قدح آب آورد.گفت روايت است هر كس شب عروسي اش پاي زنش را بشويد و آبش را در خانه بريزد تا عمر دارند خير و بركت از خانه شان نمي رود. به شوخي گفتم : پاهاي من كثيف نيست. گفت: مهم اين است كه ما به روايت عمل كنيم. سه روز قبل از محرم عروسي كرديم.وضو گرفتيم و دعاي كميل ،توسل و زيارت عاشورا خوانديم. گفت: من دعا مي كنم تو آمين بگو. اول شهادت ،دوم حج ناگهاني و سوم اينكه بچه اولش پسر باشد و اسمش را بگذارد مصطفي.همه اش مستجاب شد. 🌷عاشقانه های شهدایی 🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس" https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk ▫️ دفاع مقدس ۲ https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1 ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas