#حنابندون_قبل_از_عملیات
😊 #شوخ_طبعی
🌴 چند روز قبل از #عملیات_عاشورای 3 در اواخر مرداد 1364 #شهید_پیام_پوررازقی در #مقر_الصابرین_گردان_تخریب در کنار کرخه ، یه قابلمه حنا درست کرد و همه رو تشویق کرد تا دست و سرشون رو حنا بگذارند.
آنقدر #مهربان و #با_اخلاص بود که کسی به خواهشش نه نمی گفت. خیلی از بچه ها دست و سر و پاشون رو حنا گذاشتند و قرار شد شب رو با سر و روی حنا گرفته بخوابیم و فردا صبح قبل از نماز بریم #ایستگاه_صلواتی #کرخه حموم.
🌓 شب موقع خواب، توی چادر من کنار #پیام و #شهید_حسن_مهوش_محمدی می خوابیدم...
پیام و حسن خوابیدند و می دونستم تا صبح طاقباز می خوابند و تکون نمی خورند. 😂شیطنتم گل کرد و با حناهایی که به سرم گذاشته بودم چهار تا قل قلی درست کردم و به لپ پیام و حسن چسبوندم وگ رفتم خوابیدم.
☀️ فردا صبح رفتیم حمام و سرو رومون رو شستیم و دوتا توپ حنایی توی گونه های شهید پیام و شهید مهوش محمدی نقش بسته بود و اسباب خنده بچه ها رو فراهم کرده بود.😂😂
البته این دو تا شهید به من لطف داشتند و هیچ گله ای نکردند.
شانس آوردم #شهید_حاج_عبدالله_نوریان (فرمانده گردان تخریب ل10) در گردان نبود و رفته بود حج. اگر ایشون بود گوشم رو می گرفت ومی گفت باز شیطونی کردی!!
شهید #حسن_مهوش_محمدی چند روز بعد با اون لپ های حنایی به معراج رفت🕊🕊🕊
و #شهید_پیام_پوررازقی سال بعد در تیرماه 65 در #عملیات_کربلای_یک از شهر مهران آسمانی شد🌈
#عملیات_عاشورای_3
#گردان_تخریب_لشگر_10
(راوی : جعفرطهماسبی)
🍂گروه واتساپ دفاع مقدس ۳
https://chat.whatsapp.com/LZc5irwIxpb63wUcYPa64A
🌸 حنا بستن به کف دست و پا و سرانگشتان، از سنتهای حسنهای بود که درجبهه، بخصوص شبهای عملیات رواج داشت
🍀 حنابندان قبل از عملیات، نوعی اعلام آمادگی برای بشهادت رسیدن بود
🍂🍃🍂🍃🍂🍃
#خاطره
#حنابندون_قبل_از_عملیات
😊 #شوخ_طبعی
🌴 چند روز قبل از #عملیات_عاشورای 3 در اواخر مرداد ۶۴ شهید پیام پوررازقی در مقر الصابرین گردان تخریب لشگر ۱۰ در کنار کرخه ، یه قابلمه حنا درست کرد و همه رو تشویق کرد تا دست و سرشون رو حنا بگذارند.
آنقدر مهربان و با اخلاص بود که کسی به خواهشش نه نمی گفت. خیلی از بچه ها دست و سر و پاشون رو حنا گذاشتند و قرار شد شب رو با سر و روی حنا گرفته بخوابیم و فردا صبح قبل از نماز بریم ایستگاه صلواتی کرخه حموم
🌓شب موقع خواب، توی چادر من کنار پیام و شهیدحسن مهوش محمدی می خوابیدم
پیام و حسن خوابیدند و می دونستم تا صبح طاقباز می خوابند و تکون نمی خورند. 😂شیطنتم گل کرد و با حناهایی که به سرم گذاشته بودم چهار تا قل قلی درست کردم و به لپ پیام و حسن چسبوندم وگ رفتم خوابیدم
☀️ فردا صبح رفتیم حمام و سرو رومون رو شستیم و دوتا توپ حنایی توی گونه های شهید پیام و شهید مهوش محمدی نقش بسته بود و اسباب خنده بچه ها رو فراهم کرده بود.😂😂
البته این دو تا شهید به من لطف داشتند و هیچ گله ای نکردند.
شانس آوردم شهید عبدالله نوریان (فرمانده گردان تخریب) در گردان نبود و رفته بود حج. اگر ایشون بود گوشم رو می گرفت ومی گفت باز شیطونی کردی!!
شهیدحسن مهوش محمدی چند روز بعد با اون لپ های حنایی به معراج رفت🕊
و شهیدپوررازقی سال بعد در تیر 65 در #عملیات_کربلای_یک از شهر مهرا آسمانی شد🕊
(
راوی: جعفرطهماسبی
دفاع مقدس
👆🌷 شهید محمدحسن مهوش محمدی 🕊شهادت:۲۵ مرداد ۱۳۶۴ محل شهادت: فکه عملیات عاشورای۳ 🌷 شهید پیامذپوررازق
👆👆 لُپحناییها 😄
#عملیات_عاشورای_3
در #گردان_تخریب_لشگر_10 بودیم.
چند روز قبل از #عملیات_عاشورای 3 در اواخر مرداد 1364 #شهید_پیام_پوررازقی در مقرالصابرین گردان تخریب در کنارکرخه ، یه قابلمه حنا درست کرد و همه رو تشویق کرد تا دست و سرشون رو حنا بگذارند.
آنقدر مهربان و با اخلاص بود که کسی به خواهشش نه نمیگفت. خیلی از بچه ها دست و سرو پاشون رو حنا گذاشتند و قرارشد شب رو با سر وروی حنا گرفته بخوابیم وفردا صبح قبل از نماز بریم #ایستگاه_صلواتی #کرخه حموم. شب موقع خواب توی چادر من کنار مهوش محمدی میخوابیدم...
پیام و حسن خوابیدند و میدونستم تاصبح طاقباز میخوابند وتکون نمیخورند.شیطنتم گل کرد و با حناهایی که به سرم گذاشته بودم چهارتا قل قلی درست کردم وبه لپ پیام وحسن چسبوندم وگرفتم خوابیدم و فردا صبح رفتیم حمام و سرو رومون رو شستیم و دوتا توپ حنایی توی گونه های شهید پیام وشهید مهوش محمدی نقش بسته بود و اسباب خنده بچه ها رو فراهم کرده بود.
البته این دوتا شهید به من لطف داشتند وهیچ گله ای نکردند.
شانس آوردم شهید حاج عبدالله نوریان(فرمانده گردان تخریب ل10) درگردان نبود ورفته بود حج. اگرایشون بود گوشم رو میگرفت ومیگفت باز شیطونی کردی😄
شهید #حسن_مهوش_محمدی چند روز بعد با اون لپ های حنایی به معراج رفت.🕊🕊
...و #شهید_پیام_پوررازقی سال بعد در تیرماه 65 در #عملیات_کربلای_یک از شهر مهران در کشید🕊🕊
✍️ راوی : #جعفر_طهماسبی