eitaa logo
دفاع مقدس
3.5هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
9.5هزار ویدیو
795 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی و حال و هوای رزمندگان جبهه ها #دهه۶۰ #کپی_آزاد 〰〰〰 اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر «یا لیتنا کنا معک» لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
صدام برای كسی كه بار اول او را می‌‎بيند، خيلی ترسناک نيست؛ اما سابقه‌ی او باعث رعب و وحشتی می‎شود كه بر محلی كه ما در آن قرار داشتيم، سايه افكنده بود. می‌ترسيدم سخنی به زبان آورم كه حاكی از حماقت من باشد.اكرم (شوهر خواهرم)كاملا در جای خودش منجمد شده بود. صدام سر سخن را باز كرد و با لبخند مكارانه‏‌ای از من پرسيد: «ميخائيل، مادرت اهل كجاست؟» جواب دادم:«جناب رئيس جمهور، مادرم در كاظمين متولد گشته و در همان جا هم بزرگ شده است.» صدام با مكر و حيله پاسخ داد:«امكان دارد پدرم از كاظمين ديدار كرده و با مادر تو ملاقاتی داشته باشد! اين مسئله شباهت زياد ما را تفسير می‌كند.»(او اين عبارت را با كلمات بسيار زشتی بيان كرد كه من در اينجا نمی‌توانم آن را بنويسيم.) با لبخند گفتم: «بله، ممكن است همين طور باشد، جناب رئيس!» افراد حاضر در دفتر، از جمله اكرم، با صدام كه از ته دل می‌خنديد، هم‌‎صدا شدند. در آن هنگام من نتوانستم تنفر خود را بروز دهم... بخشی از خاطرات میخائیل رمضان (سمت چپ) معلم ساده‌ای بود که به خاطر شباهتش به صدام (سمت راست) ۱۹سال بالاجبار نقش او را بازی کرد و سرانجام از عراق متواری شد.