eitaa logo
دفاع مقدس
3.7هزار دنبال‌کننده
15.9هزار عکس
10.4هزار ویدیو
842 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی و حال و هوای رزمندگان جبهه ها #دهه۶۰ #کپی_آزاد 〰〰〰 اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر «یا لیتنا کنا معک» لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷برای توجیح عملیات به همراه همه فرماندهان گردان رفتیم ابتدای ارتفاعات قلاویزان. از ماشين پیاده شدیم سر غروب بود و هوا گرگ و ميش شده بود. يكى از بچه هاى اطلاعات شروع به توجیح منطقه کرد، در جواب یک سئوال که الان موقیعت ما دقیقاً کجاست کم مى آورد؛ او رفت. 🌷سر شب شد. قرار بود آنجا بمانیم تا فرمانده گردان و چندتاى دیگه نیروها رو بيارن. ناگهان متوجه شدیم عراقیها به صورت دشتبانی در ٥٠ مترى ما هستند و سلاح ها را پشت سر قايم کرده بودند تا ما رو فريب داده، خوب نزدیک بشن، و بعد به رگبار ببندنمون. بعضی مى گفتن؛ خودین! اما نزدیكتر شدن، شروع کردن. 🌷ما ضربتی موضع گرفته، درگیر شديم.‌ اونا مجبور به عقب نشینی شدن و ما ٢٠ نفر بيشتر نبوديم. باید تا سحرکه نیروها برای پیشروی مى آمدند؛ آنجا مى مانديم و از خودمون و منطقه مراقبت مى كرديم. من و شهيد على راهداری در شيارى کوچک استراحت مى كرديم که عراقیه‍ا شروع کردن به آتش ریختن. 🌷خمپارهای ٨١ و ١٢٠ هر لحظه بيشتر مى شد تا اینکه صوت خمپاره ۱۲۰ كه زوزه کشان پایئن مى آمد را روى سرمون احساس کردیم من و على روبروی هم تکیه داده بودیم و ته پوتین هامون بهم چسبیده بود خمپاره دقیقا وسط پاهای علی فرود آمد و ما به زمين چسبیده و دو دست را روی سرگذاشتیم که از خوردن ترکش به سرمان جلوگیری بشه اما.... 🌷....اما بعد از فرود خمپاره علی سه بار تكبير گفت. بنده که متوجه شدم ترکشی به من اصابت نکرده دو_سه بار على رو صدا زدم جواب نداد! کنارش نشستم؛ دیدم آرام به خواب رفته. آثار تركش بر سر و صورت نبود. پائينتر رو نگاه کردم دیدم جفت پاها از بالاى زانو قطع شده بود. او مظلومانه شهيد شد.... راوى: رزمنده حسین کلبعلی 📡 ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌷برای توجیح عملیات به همراه همه فرماندهان گردان رفتیم ابتدای ارتفاعات قلاویزان. از ماشين پیاده شدیم سر غروب بود و هوا گرگ و ميش شده بود. يكى از بچه هاى اطلاعات شروع به توجیح منطقه کرد، در جواب یک سئوال که الان موقیعت ما دقیقاً کجاست کم مى آورد؛ او رفت. 🌷سر شب شد. قرار بود آنجا بمانیم تا فرمانده گردان و چندتاى دیگه نیروها رو بيارن. ناگهان متوجه شدیم عراقیها به صورت دشتبانی در ٥٠ مترى ما هستند و سلاح ها را پشت سر قايم کرده بودند تا ما رو فريب داده، خوب نزدیک بشن، و بعد به رگبار ببندنمون. بعضی مى گفتن؛ خودین! اما نزدیكتر شدن، شروع کردن. 🌷ما ضربتی موضع گرفته، درگیر شديم.‌ اونا مجبور به عقب نشینی شدن و ما ٢٠ نفر بيشتر نبوديم. باید تا سحرکه نیروها برای پیشروی مى آمدند؛ آنجا مى مانديم و از خودمون و منطقه مراقبت مى كرديم. من و شهيد على راهداری در شيارى کوچک استراحت مى كرديم که عراقیه‍ا شروع کردن به آتش ریختن. 🌷خمپارهای ٨١ و ١٢٠ هر لحظه بيشتر مى شد تا اینکه صوت خمپاره ۱۲۰ كه زوزه کشان پایئن مى آمد را روى سرمون احساس کردیم من و على روبروی هم تکیه داده بودیم و ته پوتین هامون بهم چسبیده بود خمپاره دقیقا وسط پاهای علی فرود آمد و ما به زمين چسبیده و دو دست را روی سرگذاشتیم که از خوردن ترکش به سرمان جلوگیری بشه اما.... 🌷....اما بعد از فرود خمپاره علی سه بار تكبير گفت. بنده که متوجه شدم ترکشی به من اصابت نکرده دو_سه بار على رو صدا زدم جواب نداد! کنارش نشستم؛ دیدم آرام به خواب رفته. آثار تركش بر سر و صورت نبود. پائينتر رو نگاه کردم دیدم جفت پاها از بالاى زانو قطع شده بود. او مظلومانه شهيد شد.... راوى: رزمنده حسین کلبعلی 📡 ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas