eitaa logo
دفاع مقدس ۲
160 دنبال‌کننده
550 عکس
295 ویدیو
7 فایل
🇮🇷 کانال دفاع مقدس۲ 🇮🇷 🌴 شرح احوال شهیدان و رویدادهای ۸ سال #دفاع_مقدس را در این کانال مشاهده نمایید. 📌 استفاده از مطالب کانال، آزاد است 📌 با فوروارد پست‌ها، از کانال شهدایی حمایت کنید.
مشاهده در ایتا
دانلود
⚪️ اسلام در خطر است‼️ ▫️بچه‌های گردان دور یک نفر جمع شده بودند و بر تعداد آنها هم اضافه می‌شد. مشکوک شدم من هم به طرفشان رفتم تا علت را جویا شوم. دیدم رزمنده‌ای دارد می‌گوید: «اگر به من پایانی ندهید بی اجازه به اهواز می‌روم.» پرسیدم :‌ «چی شده؟ قضیه چیه؟» همان رزمنده گفت: «به من گفتند برو جبهه، اسلام در خطر است. آمدم اینجا می‌بینم جانم در خطر است!!.»😂 ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس۲ 🇮🇷☫┅┄ https://eitaa.com/DefaeMoqaddas2
⚪️ شهید بشوم، تحویلم بگیرن 🤔 خبرنگار یکی از روزنامه‌ها بود. برای تهیه گزارش آمده بود. بقیه اخوی‌ها در بقیه گروه‌ها و گردان‌ها، کلی کلاس گذاشته بودند تا اینکه ما با کلی مشورت و ناز و…، قبول کردیم. البته قبلش با بچه‌ها هماهنگ کرده بودیم که چه بگوییم. روز مصاحبه شد و آمد پیش‌مان. ما هم چند نفری توی چادر نشستیم. از سمت راست ما شروع کرد؛ از یعقوب بحثی، استاد وراجی و بحث کردن. -«برادر جان! هدف شما از آمدن به جبهه چی بود؟» -«از خدا که پنهون نیست، از شما چه پنهون، بی‌خرجی مونده بودیم. زمستون هم شده بود، دیگه بدتر. گفتیم کی به کیه، میایم جبهه ، می‌گیم به‌خاطر خدا و پیغمبر اومدیم بجنگیم، شاید هم شکم‌مان سیر شد، هم دوزار واسه زن و بچه‌مان بردیم.» نفر دومی که باید مصاحبه می‌کرد «احمد کاتیوشا» بود که قیافه‌ای معصومانه و شرمگینی به‌خودش گرفت و گفت: «ببین حاجی، همه اینها و برادرهای دیگه می‌دونن که منو به زور اینجا آوردن. ببین کف پام صافه، کفیل مادر و یه مشت بچه یتیم هم هستم، تازه دریچه قلبم گشاده، تازه از دعوا و مرافعه خیلی می‌ترسم؛ تو محل که دعوامون می‌شد، سریع غش می‌کردم. تو رو خدا حرفای منو توی روزنامه بزنین، شاید دل مسئولان جبهه سوخت و من رو به شهرمون برگردوندن.» خبرنگار داشت تندتند می‌نوشت، به‌خاطر همین تمرکزش جای دیگری بود و متوجه خنده‌های بچه‌ها نمی‌شد. نفر بعدی مش علی بود که سن و سالش از ما بیشتر بود: «والا قضیه من یه جور دیگه‌اس، کمی روم نمی‌شه بگم. منو زنم از خونه بیرون کرد. گفت گردن‌کلفت نگه نمی‌دارم. من هم دیدم که هم جانم در خطر است و هم آبرویم، اومدم جبهه .» خبرنگار، سرعت نوشتنش کم شده بود؛ مثل اینکه کم‌کم داشت متوجه می‌شد. تا اینکه نوبت من رسید. گفتم: «من هم یک رازی رو می‌خواستم با شما در میون بذارم، می‌خواستم زن بگیرم، اما کسی حاضر نمی‌شد دخترش رو به من بده و بدبختش کنه، تا اینکه تصمیم گرفتم بیام جبهه و شهید بشم و داماد خدا بشم، بالاخره خدا کریمه دیگه، نمی‌ذاره من ناکام بمونم.» خبرنگار، دیگر نمی‌نوشت. فقط داشت گوش می‌کرد. نوبت بغل دستی من بود که حرف بزند: «والا من کمبود شخصیت داشتم، کسی به حرف‌های من نمی‌خندید، توی خونه هم آدم حسابم نمی‌کردند، توی محله هم که دیگه هیچی، اومدم اینجا شهید بشم، بلکه همه تحویلم بگیرن و احساس دلتنگی کنن برام.» یعنی این حرف‌های آخر که گفته شد، دیگر کسی نتوانست خودش را کنترل کند؛ صدای خنده مثل نارنجک توی چادرمان پیچید. البته خود خبرنگار هم بدجور خنده‌اش گرفته بود.😂😂 ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
1.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷 توصیف حاج آقا عالی در خصوص یکی از جملات شهید آوینی 🔸این جمله در خصوص ما هم صدق می کند.
www.Aviny.comagha-taghi-01(1).mp3
زمان: حجم: 446.5K
🎙 برشی صوتی از مستند «روایت فتح» با صدای آسمانی شهید آوینی 🌴 صحبت هایی از جنس حکمت
26.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌴 یادش بخیر 📽 فیلمی بسیار دیدنی و خاطره برانگیز از دوران دفاع مقدس و حال و هوای رزمندگان اسلام در مقر آموزش غواصان خط شکن با نوایی زیبا و شنیدنی از مداح باصفای جبهه ها : 🎙سرزمین نینوا ، یادش بخیر کربلای جبهه‌ها ، یادش بخیر با نوای کاروان ، بار بندید همرهان این قافله ، عزم کربُ بلا دارد هست و بالا بی شمار ، هست در این رهگذر وادی صحرای عشق ، نیست خالی از خطر یا ز جان باید گذشت ، یا به باید داد سر چون کربلا دیدن ، بس ماجرا دارد دیدار جانانه ، رنج و بلا دارد الحق عجب حالی این جبهه ها دارد منتظریم کی شب حمله فرا می رسد امر ز فرماندهی کل قوا می رسد شور حسین است ، چه ها می کند نام حسین درد دوا می کند مرا اسب سفیدی بود روزی شهادت را امیدی بود روزی اگر آه تو ، از جنس نیاز است در باغ شهادت ، باز باز است... ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
4_5893015152420193425.mp3
زمان: حجم: 3.8M
🎙 نوای: حاج صادق آهنگران شور حسینی است درسینه وسر یاد از شهیدان کن ای برادر        ‌
دوران جنگ تحمیلی یادش بخیر !!! (راوی علی رضا کوهگرد)        ‌ 🎙 عملیات فاو به اتمام رسیده بود. به گروهان ما خط پدافندی روبروی پاسگاه البحار را داده بودند. خط در دست بچه های چحچول (فضول) گردان بود.🤔 یک رادیوی دو موج ناسیونال هدیه از مرحوم فخرالدين حجازی که در مسجد فاو گرفته بودم، همراهم بود. توی سنگر فرماندهی گروهان نشسته بودم. رادیو را روشن کردم. ناگهان مجری گفت: اینجا رادیو مونت‌کارلو ، ترانه های درخواستی شما عزیزان..... همان موقع یک آهنگ غربی با ریتمی تند نواخته شد. عباباف بی سیم‌چی گردان بود. به خودم گفتم بد نیست کمی با عباباف شوخی 🤭 کنم. شاسی بی سیم را جلو رادیو گرفتم و مقداری از آهنگ را در بی سیم پخش کردم. منتظر ماندم تا عکس‌العمل عباباف را ببینم که بلافاصله با خط تلفن آمد روی خط ما و گفت: - علی بیداری؟📞 - ها چرا؟! - عراقیا فک کنم کد بی سیم مارا کشف کردن 😂 سریع برین خونه شهید. .... یعنی کد بی سیم رو عوض کن. من هم عوض کردم. ساعتی بعد دوباره همان کار را تکرار کردم. آنقدر این کار برایم شیرین شده بود که چندین شب دیگر تکرار کردم. مجبور شده بود تمام کد بی سیم ها و دفترچه های خودشان را عوض کنند. هر روز صبح می آمد و به ما کدهای جدید می داد و می گفت: نمیدونم عراقیا چی آوردن تو خط شون! تا کد جدید میذاریم، سریع کشف می‌شه..... تا بالاخره یک شب نمی‌دانم چگونه و از کجا متوجه شد. وقتی فهمید کار منه. فقط با تیر نزدم. 😡 آخر هر روز چندین کیلومتر سیم را چک می کرد و می رفت و می آمد. می‌رفتند از لشکر کد جدید می گرفتند و... ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
😄 طنز جبهه بیسیم چی مزاحم !! ‌‌‍‌‌ یک روز هوس کردم با بی سیم عراقی ها را اذیت کنم. گوشی بی سیم را گرفتم، روی فرکانس یک عراقی که از قبل به دست آورده بودم، چند بار صدا زدم: «صَفر مِن واحد. اِسمعونی اجب» بعد از چند بار تکرار، صدایی جواب داد: «الموت لصدام» تعجب کردم و خنده بچه ها بالا رفت. از رو نرفتم و گفتم: «بچه ها، انگار این ها از یگان های خودمان هستند، بگذارید سر به سرشان بگذاریم.» به همین خاطر در گوشی بی سیم گفتم: «انت جیش الخمینی» طرف مقابل که فقط الموت بلد بود گفت: «الموت بر تو و همه اقوامت» همین که دیدم هوا پس است، عقب نشینی کرده، گفتم: «بابا ما ایرانی هستیم و شما را سر کار گذاشته بودیم.» ولی او عکس العمل جدی نشان داد و این‌بار گفت: «مرگ بر منافق! بالاخره شما را هم نابود می کنیم. نوکران صدام، خود فروخته ها...» دیدم اوضاع قمر در عقرب شد، بی سیم را خاموش کرده و دیگر هوس سر به سر گذاشتن عراقی ها نکردیم. ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
صبح از تو و چای از تو و لبخند از تو عاشق شدن و ابراز وجودش با ما ☕️
نَفتَقِدكَ يا صاحِبَ الضَحَكَ الجَميل دلتنگت هستیم ای صاحب خنده‌های زیبا...😭
شما که چشماتون سُرمه نمی‌خواست! همینجوری هم پاک، زیبا و پُر نور بود ... دی ماه سال ۱۳۶۵ ؛ ساعاتی قبل از شروع عملیات بچه‌های گردان امام محمدباقر (ع) از لشکر ۱۴ امام حسین (علیه‌السلام) در حاشیه نهر عرایض