هدایت شده از دفاع مقدس
صادق آهنگران-روضه حضرت علی اصغر.mp3
35.61M
📢 #صوت| روضه و نوحهسرایی در رثای شهادت حضرت علی اصغر(ع)
🎤 با نوای حاج صادق آهنگران:
شه چو آمد ز لب خشکیده اصغر یادش
رفته از سوز عطش تا به فلک فریادش
بند قنداقه اصغر به سر دست گرفت
تا چو مرغان کند از بند قفس آزادش
رفت با آن گل افسرده روان سوی سپاه
به امیدی که دهد آب و کند دلشادش
همچو مرغان ز عطش، طفل پر و بال زنان
ناگهان زد ز کمینگاه برون صیادش
تیر کین آمد و بر حلق علی جا گرفت
دست بیداد اجل داد چو گل بربادش🌷
⏳ دوران #دفاع_مقدس
هدایت شده از دفاع مقدس
صادق آهنگران-روضه حضرت علی اصغر.mp3
35.61M
📢 صوت| روضه و نوحهسرایی در رثای شهادت حضرت علی اصغر(ع) - توسط حاج صادق آهنگران
🌴 شه چو آمد ز لب خشکیده اصغر یادش ... 💦💦💦
⏳ دوران #دفاع_مقدس
28.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #فیلم | مصاحبه غلامرضا رهبر (خبرنگار شهید صدا و سیمای آبادان) با رزمنده مجروح، جمعی گروهان خط شکن شهید بهشتی از تیپ امام سجاد (ع) در عملیات رمضان
⏳ ۲۳ تیرماه ۱۳۶۱
وقتی دلیرمردان خطه جنوب با فریاد الله اکبر و ندای یا مهدی(عج) از موانع سخت عبور کردند و خطوط مستحکم دشمن را شکستند!!
🎞 #انتشار به مناسبت سالروز #عملیات_رمضان در شرق بصره
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
⚪️ دعوتید به کانال شهدا👇
کانال دفاع مقدس
شب بیست ویکم مولود او بود
شب بیست ویکم پرواز او بود
عجب میلاد وپروازش یکی بود
یقین مشتاق دیدار علی بود.
🌴 سرو قامتی متواضع ،شیرین سخن ،مهربان ودر اوج شهامت وشجاعت ،الگویی برای نسل جوان .
"غلام زارعی" را می گویم .
سرداری که از خانه های کاه گلی روستایی به نام اسیر پا در رکاب عشق گذاشت و لباس سبز سپاه را زینت بخشید
بچه های ده شصت .نام غلام را همیشه در کلام خود داشتند....
وحتی مادران در زمزمه های شبانه پای گهواره طفلان خود ، در دوران دفاع مقدس قصه شهامت وشحاعت این سردار متواضع ودوست داشتنی نجوا میکردند. ..
زن ومرد لامردی در اعزام نیروها همه به بدرقه غلام می آمدند
همه اورا فرزند و برادر خود می دانستند .
و چقدر زیبا این سردار خوشنام سپاه از دیار گله دار بزرگ بردل مردمان این خطه نشست که او را فرزند برومند خود خطاب میکردند..
در رزمایش ها و مانورها ،غلام وقتی با همان لندرور قدیمی در میان مردم می امد همه به دور او حلقه میزدند
اما...
چه زود رفت .
🚩در آخرین وداع با مردم در مقابل ساختمان قدیمی سپاه در مرکز لامرد ،همه اشک ریختند .گویا خود غلام هم می دانست که این وداع ،وداع آخراست .
دیری نگذشت ،نام عملیات رمضان وقتی از رادیو پخش شد .غمی بزرگ منطقه را فراگرفت .جمعی از بهترین خوبان سبکبال به عرش الهی رسیدند .و
غلام که فرمانده این کبوتران خونین بال بود ،خود نیز پرواز کرد
و در شب معراج مولایش علی ع به دیدار مولایش شتافت ...
۲۳ تیرماه سال ۶۱ لامرد دوباره سیاه پوش شد .
مردم از دور ونزدیک خود را سراسیمه به سپاه رساندند.
همه نگاه ها به سمت لندروری بود که غلام با قامتی بلند اورا می راند .
ولی ...
دوالجناح آمد ولیکن بی سوار
یاد و نامش جاودانه باد ...
✍️(دل نوشته ای از کمیل لامرد)
📆 ۲۳ تیر ۱۳۵۸ - سالروز واقعه مریوان
🌷 شهادت ۸ پاسدار محلی به طرزی فجیع توسط ضد انقلاب - از جمله #عبدالله_طرطوسی اولین فرمانده سپاه تازه تاسیس مریوان
💠 من خواهم ایستاد
🔹گروه بسیار كوچكی بودیم، اما بچهها با یاری خدا، همتی بسیار بزرگ و استوار داشتند. آنها در آن اوضاع بحرانی، سپاه مریوان را تشكیل داده و فعالیتهای مذهبی و قرآنی خود را دنبال نمودند. اولین شبی كه سپاه تشكیل شد، با شهید #طرطوسی نشستیم و دربارة استراتژی سپاه و برنامههای آیندة آن بحث كردیم، مسایل زیادی مطرح شد، اما آنچه بیش از همه برای او مهم بود موضوع حفظ و صیانت سپاه بود. شهید طرطوسی اطلاعات خوبی در زمینة مسایل سیاسی و نظامی داشت و فرماندهی سپاه نوپای مریوان را هم برعهده داشت، صحبتهای ما تا ساعت 6 صبح طول كشید، ماحصل كلام او این بود كه من برای دفاع از اسلام، قرآن و انقلاب اسلامی سلاح برداشتهام و با خدای خود عهد و پیمان بستهام كه تا جان در بدن دارم به این مبارزه ادامه دهم. ما باید كاملاً مواظب توطئههای دشمنان باشیم كه ضربه نخوریم، ضربه خوردن سپاه در اینجا یعنی ضربه خوردن انقلاب اسلامی و با این سخنان، همة همرزمان را تشجیع كرد تا در راهی كه انتخاب كردهاند، كمترین شك را به خود راه ندهند.
🔸شهید طرطوسی به خاطر شهامت، شجاعت، دیانت و پایگاه اجتماعی خاصی كه داشت، قوت قلب بسیار خوبی برای همة ما بود، به خاطر ویژگیهای ممتازی كه داشت سران ضدانقلاب از ابتدای پیروزی انقلاب سعی كردند او را جذب نمایند و یا حداقل وی را از طرفداری و حمایت از انقلاب منصرف كنند، اما هیچگاه پیشنهادهای آنان را نپذیرفت. یك شب قبل از شهادتش در سپاه با هم بودیم، تا صبح بیدار بود، صبح به من گفت: برو منزل چند ساعتی استراحت كن! من هم از سپاه خارج شدم تا به منزل بروم، وقتی وارد خیابان شدم، دیدم افراد ضدانقلاب تجمع كردهاند و به طرف سپاه در حركت هستند، فوراً برگشتم و موضوع را به اطلاع عبدالله طرطوسی رساندم، بلافاصله دستور داد تا همه برادران آماده شدند، قبل از شروع درگیری خطاب به همرزمانش گفت:
▪️برادران! من تصمیم خود را گرفتهام تا آخرین گلوله خواهم جنگید، همه یك صدا فریاد زدند: ما هم خواهیم جنگید. اندكی بعد، صدای تیراندازی در فضای كوچك محوطة سپاه پیچید، افراد ضدانقلاب یك صدا فریاد میزدند ما فقط، (عهبه حهبیب) (عبدالله طرطوسی) را میخواهیم، اما آن دلاور سرافراز، مردانه جنگید تا آنكه در سنگر دفاع از شرافت و عزّت دینی خود، شربت گوارای شهادت نوشید.
(راوی: سیدلطیف راستگو نژاد همرزم شهید طرطوسی)
📆 ۲۳ تیر ۱۳۵۸ - سالروز واقعه مریوان