eitaa logo
دفاع مقدس
3.7هزار دنبال‌کننده
16هزار عکس
10.4هزار ویدیو
843 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ وحال وهوای رزمندگان جبهه ها #دهه۶۰ #کپی_آزاد اینجاسخن ازمن و ما نیست،سخن ازمردانی ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر«یالیتناکنامعک»لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلارهسپارشدند ادمین @mehretaban313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️انتقال نیرو و تدارکات به جزایر مجنون در عملیات خیبر در این فیلم که نیمه اول اسفند 62 در جریان عملیات خیبر، توسط مرحوم محمود اصفهانی (باهنر) ضبط شده، یکی از آبراه‌های منتهی به جزیره مجنون شمالی به تصویر کشیده شده است. در این فیلم، مرحوم اصفهانی در حالی که در زیرصدایش مداحی آهنگران و گاهی صحبت‌های رزمندگان ترک‌زبان (احتمالا از لشکر31عاشورا) شنیده می‌شود، توضیح می‌دهد که انتقال نیرو و امکانات از طریق این کانال آبی، حدود سه ساعت طول می‌کشد. اصفهانی در ادامه، برخی قسمت‌های دیگر در همین محدوده را نشان می‌دهد که نیروها در آن مشغول انتقال تدارکات به جزایر هستند و عده‌ای در بالای کانال به انتظار ایستاده‌اند. در اواخر فیلم و طی یکی از چرخش‌های دوربین، تابلو نوشته‌ای دیده می‌شود که روی آن نوشته شده «پارکینگ لَگَنی»؛ اشاره به محل ویژه استقرار نوع خاصی از قایق‌ها مشهور به لگنی. در عملیات خیبر، قرار بود مسیر دسترسی زمینی کل عملیات از سمت طلائیه باز شود ولی با توجه به مقاومت شدید عراق در این منطقه و شکسته نشدن خط، در مرحله اول احداث یک پل شناور به طول حدود شانزده کیلومتر در دستور کار قرار گرفت و تا اواخر بهار63 نیز، جهادسازندگی و مهندسی لشکرهای مختلف، جاده خاکی سیدالشهداء را بر روی هور احداث کردند.
🔷 صاحب این عکس شهید ابراهیم حسامی است. اما ماجرا چه بود؟ 🔹معاون فرمانده گردان میثم لشکر محمد رسول الله بود که سال قبل از شهادت پای راستش بر اثر ترکش خمپاره از ران قطع و حتی امکان استفاده از پای مصنوعی هم برایش فراهم نشد اما دوباره به منطقه بازگشت و در تمام عملیات‌ها شرکت کرد و حتی در کوهستان های غرب نیز پا به پای دیگر رزمندگان از کوه بالا می‌رفت و می جنگید! 🔹در عملیات خیبر قصد داشت به خط مقدم طلائیه برود اما فرماندهان شهید جزمانی و نوزاد از او خواستند که عقب بماند. دلش شکست و با بغض گفت: «حالا ما شدیم وبال گردن گردان؟» 🔹فردا صبح درحالی که عصا زنان تلاش می‌کرد که خود را به خط برساند، عکاس قصد عکس گرفتن از او را داشت که با عصا وی را دور کرد و گفت: «من سوژه نیستم، بروید از رزمندگان عکس بگیرید!» 🔹با فاصله گرفتنش از دوربین، این عکس به عنوان آخرین تصویر زندگی اش ثبت شد. دقایقی بعد هواپیماهای دشمن خط را بمباران کردند و او نیز نیز به کاروان عاشورا پیوست. ♦️شهید آوینی: «انسان كافر روح را در خدمت اهوای تن می خواهد، اما مؤ‌من تن خویش را به مثابه مركَبی برای تعالی روح می بیند و اینچنین، با پاهای بریده نیز از راه باز نمی ماند؛ می رود و پاهای بریده‌اش را نیز عصاكشان به دنبال خود تا قله‌های فتح می كشاند. ♦️ای كاش می شد تا تو را در مأمن گمنامی ات رها كنیم و بگذریم، كه تو اینچنین می خواستی. اما ای عزیز، اجر تو در كتمان كردن است و اجر ما در افشا كردن، تا تاریخ در افق وجود تو قله‌های بلند تكامل انسانی را ببیند.» 🔸منبع: کتاب «گنجینه آسمانی»
💠 خاطره ای از عملیات خیبر (زمستان ۶۲) راوی: مرتضی رضاییان ▫️پیکر شهید اکبر زجاجی ( معاون حاج همت ) چگونه از خط مقدم به عقب برگشت . به گزارش خبرنگار ويژه‌نامه دفاع مقدس باشگاه خبرنگاران، يادمان هفته دفاع مقدس بهانه‌اي است براي عدد اينکه پاي صحبت يادگاران هشت سال ايثار و از خود گذشتگي بنشينيم و از فرهنگ غني آن سال‌ها بهره‌اي ببريم تا يادمان نرود آنچه نام شهدا را ماندگار کرد، نه چگونه جنگيدنشان، بلکه براي ديگران فدا شدنشان بود. نوشته‌اي که مي‌خوانيد خاطره‌اي از مرتضي رضاييان يکي از رزمندگان حاضر در عمليات غرور‌آفرين "خيبر" است. چند روزي مي‌شد که عمليات شروع شده بود، ما کمي دير رسيده بوديم، اما از حال و هوای دو کوهه معلوم بود که وسعت عملیات و شدت درگیری اونقدر زياده که حالا حالاها مهمونيم. دومین بارم بود که تو این عملیات به خط  مقدم می‌رفتم؛ خيبر عمليات سختي بود و بچه‌ها خيلي خسته و فرسوده شده بودن، يه شب یکی از فرماندهان اومد و گفت تو جزیره نیرو خیلی کمه شما هم اگه خدا بخواد تا فردا منتقل مي‌شيد عقب و نیروی تازه نفس جای شما رو مي‌گيره، بعدشم ادامه داد که می‌دونم خسته هستید، ولی امشب رو بايد یه کانال و جان پناه تو عرض جاده حفر کنید تا نیروی بعدی که مياد راحت‌تر مستقر بشه و از تيررس دشمن در امان باشه. ما که تو اين چند روزه از شدت خمپاره‌های 60 دشمن به تنگ اومده بودیم، خوشحال شدیم که براي استراحت برمي‌گرديم عقب. محل استقرارمون جوري بود که جاده‌های موازی و متقاطع، آب‌های جزیره رو تقسیم می‌کرد و خشکی‌ها رو بهم وصل می‌کرد، آب‌های جزیره عمق زیادی نداشت و منطقه مردابی و هور بود، نمی‌دونم جنس خاک جاده‌ها  از چی بود، ولی مثل سیمان و بتن سفت بود هر چی با بیلچه و کلنگ کوچکش می‌زدیم، زمين کنده نمي‌شد و حفر کانال پيش نمي‌رفت. از طرفي هم به فرماندمون قول داده بوديم تا صبح يه کانال تو عرض جاده برای سنگرگيري و حفاظت یگان بعدی حفر کنيم. خسته و کوفته بوديم چند ساعتی شب از نيمه گذشته بود و ما مشغول کندن زمين بوديم،‌ تو اون تاريکي و سکوت خوف‌آور هور، صدای بیل و کلنگ کمی به بهمون دلداری می‌داد، آخه تعداد نيروهايي که اونجا بوديم به انگشتاي دست هم نمي‌رسيد. یکدفعه با صدایی دست از حفاری برداشتیم و حواسمون رو جمع کردیم، یکی از برادران با علامت‌ شناسایی داد و جلو اومد، چهرش آشنا بود، به نظرم از بچه‌های ستاد لشکر بود، از ما پرسید چه می‌کنید و ما هم توضیح دادیم، خسته نباشید گفت و ازمون خواست تا تو يه کاري کمکش کنیم. وقتی از ماموريتي که به عهدمون گذاشته بودن براش گفتيم، خنده‌ای کرد و گفت، ساده نباشيد تو اين موقعيت جزیره به این آسوني نیرو جابه‌جا نمیشه! پس الان بياين به من کمک کنيد و بقيه کارتون رو فردا انجام بديد. وقتي فکر کرديم ديديم راست مي‌گه خودمون هم با سختي و بدبختي تونسته بوديم براي عمليات وارد اين منطقه بشيم. کاري که اون برادر از ما مي‌خواست اين بود که برای انتقال پيکر يک شهيد که جلوتر از خط مقدم و نزديک عراقيا جا مونده بود، بهش کمک کنیم. ما چند نفر هم که خسته و خواب‌آلوده بوديم از شنيدن اين حرف تعجب کرديم و از پذيرش حرفش امتناع کردیم. اما اون رزمنده با زبون شيرين و نرمش موفق شد من و يک نفر ديگه رو راضي و با خودش همراه کنه، نمی‌دونم چرا باهاش همراه شدیم، آخه موقعيت منطقه طوري بود که امکان داشت اون يه نیروی نفوذی دشمن باشه و بخواد ما رو اسیر کنه یا بکشه، دليلمون هم براي اينکه همراهيش نکنيم قانع کننده بود! ولی در هر حال همراهش رفتیم. کمی تو جاده به سمت عقب(سمت نیروهای خودی) برگشتیم، یه جاده فرعی و کم عرض بود که من تا اون موقع بهش دقت نکرده بودم و مستقیم به جاده دیگری که تقریبا با جاده محل استقرار ما موازی بود رسیدیم، از اونجا هم به سمت محل استقرار دشمن رفتیم. جاده‌هاي جزیره، جاده‌های خاکی هستند با اختلاف یکی دو متر از سطح آب و با  کناره‌های شیب‌دار و بسیار لیز؛ اینجا هم با عمق بیشتر آب و ارتفاع جاده که حدود 3 متر از سطح آب بالاتر بود همون وضعیت رو داشت. برای اینکه از سوي عراقيا شناسایی نشیم از کنار جاده حرکت می‌کردیم، فکر کنم 2 کیلومتر از خط مقدم جلوتر رفته بودیم که به یک پیکر شهید رسیدیم، که با حالت "چمباتمه"روي زمين افتاده بود و تقریبا بدنش سفت و خشک شده بود، تصورمون اين بود که سنگرش با آرپی‌جی یا 106، هدف گرفته شده بود. 👇👇
ادامه از قبل: یک برانکارد حمل مجروح با خودمان آورده بودیم، شهید رو روی اون گذاشتیم و سه نفری شروع  به حرکت کردیم، قبلا گفتم که حرکت تو عرض شیبدار کنار ازجاده و آب خیلی سخت بود، مجبور بودیم  یک نفر جلو و یه نفر پشت برانکارد رو بگيره، نفر سوم هم هواي پيکر شهيد رو داشت تا با غلط خوردن از روي برانکارد نيفته، وقتي هم که اون دو نفر خسته مي‌شدن نفر سوم جاشو با يکيشون عوض مي‌کرد. تو اون خستگي، تاريکي و شیب‌ جاده يا شهید روی برانکارد می‌غلطید یا خودمون سُر و زمین می‌خوردیم، من هم که فقط یک نوجون دبیرستانی لاغر و ضعیف بودم و اين کار خیلی برام سخت بود. پانصد يا هزار متر برگشته بودیم سمت نيروهاي خودي که از فرط خستگی گفتم ديگه شهيد رو همينجا بذاريم و بريم کمک بياريم، اما با کمي فکر فهميدم کمکي در کار نيست! بریده بودیم و نمی‌تونستیم با شهید برگردیم، تصمیم گرفتيم جنازه رو همونجا بذاريم، اما اون رزمنده به ما گفت که اين شهيد به هر نحوي شده بايد برگرده عقب و براي اينکه ما رو متقاعد کنه مجبور شد مهر سکوتشو بشکنه؛ اونجا بود که فهميديم جنازه‌اي رو که حمل مي‌کنيم متعلق به "شهید اکبر زجاجی" قائم مقام لشکر 27 محمد رسول الله و معاون حاج ابراهيم همته و نباید پیکرش به دست دشمن بیفته. با شنيدن اين اسم از تعجب میخکوب شده بودیم، موقع استراحت بین راه از اون برادر سوال کردیم، شهید زجاجی اونجا چه کار داشته اونم تنهايي؛ البته من قبلا حاج همت رو هم تو خط عملیات طلاییه ديده بودم، اما برام جالب بود که شهيد زجاجي اون موقع اونجا چه کار مي‌کرده؟ جريان اين بود که حاج اکبر برای شناسایی منطقه جلو رفته بود که متوجه میشه، تانک‌های عراقی قصد دارن نيروهاي ما رو دور بزنن و قیچی کنن، حاجی که براي شناسايي رفته بود جلو موضوع رو اطلاع مي‌ده، نيروي پشتيبان چند تانک رو تو محل ورودی جاده منهدم مي‌کنه و مسیر بسته مي‌شه، عراقی‌ها از همينجا متوجه حضور گشت شناسایی میشن و با زير آتيش گرفتن منطقه حاج اکبر رو به شهادت مي‌رسونن و اينطوري ميشه که منطقه عملياتي خيبر سکوي پرواز حاج اکبر زجاجي به معراج شد. روحش شاد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 همت تَرک یک موتور، بدون هیچ ماشین ضد گلوله یا چیز خاصی, «شهید» شد. شهید🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️فرازی از وصیت نامه یک عاشق ۱۳ ساله ... 🌴 من عاشق خدا و امام زمان گشته‌ام و این عشق هرگز با هیچ مانعی از قلب من بیرون نمی‌رود، تا اینکه به معشوق خود یعنی «الله» برسم ... ⚪️ دوران جنگ تحمیلی ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مَـقـام‍ـ شُـهداء پیـش خُـدا..؟! 🎙 شهیدقاسم‌سلیمانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹حاج قاسم سلیمانی: 🔹شايد اين حرف را از منِ بی‌سواد، كمتر قبول كنند؛ اما من معتقد هستم- آن چيزی كه ديدم، صحنه‌هايی كه ديديم و شماها خيلی‌هایتان ديديد- امام زمان (عج) كه ظهور بكنند، حكومتی که ايجاد ميكنند، قلّه‌ی آن حکومت، آن دوره‌ای خواهد بود که در دفاع مقدس ما در بخش‌ها و حالاتش اتفاق افتاد...
🔰 آخرین عکس یادگاری؛ بهار ۱۳۶۶ بود. آخرین روز که می‌خواست بره جبهه گفت مامان بیا باهم یه عکس بگیریم! گفتم پسر ، من سر زمین کشاورزی بودم لباسم داغونه ؛ فردا متاهل شدی این عکس و زنت میبینه بهم میخنده ها !!! گفت کی جرات داره به مادر من بخنده.هر کس هست پدرش و در میارم. خلاصه عکس و گرفتیم و یوسف فرداش رفت جبهه و تو عملیات کربلای ده ماووت سرش بر اثر اصابت ترکش قطع شد و بشهادت رسید و امروز من موندم همون عکس یادگاری با پسرم‌. 🔹 تو وصیتش دو بیت شعر نوشت : اگر باشد قرار آخر بمیرم نمی‌خواهم که در بستر بميرم دلم خواهد سرم از تن شود دور در این ره چون حسین بی سر بمیرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌗 شب نیمه رمضان را میهمان جاویدالاثر باشیم🌷 ڪہ أَحیاء هستند و رزق‌شان عندربـــ ! شاید از برڪتـــ حضورشان، خودِ غریبمان را دریابیم...🌹 ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
27.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚪️ استحمام بهشتیان در بهشت ... . 💠 و بودن و و را در همین چند دقیقه ببینید ! لشکر بهمن ۶۴
کتک خوردن‌ رزمندگان اسلام، از امام‌جماعت! جانباز شهید، مداح اهلبیت (ع) حاج "یونس حبیبی" که نوحه معروف او در وصف مصائب حضرت رقیه (س) با ذکر "یا اباعبدالله الحسین" در خاطره ها باقی‌است، تعریف می کرد: چند وقتی بود که یک نفر روحانی به عنوان امام جماعت به پادگان آمده بود. از شانس ما، حاج آقا خیلی خون‌سرد نمازجماعت را می‌خواند و شاید نماز ظهر و عصر را ۲۰ دقیقه طول می‌داد. چند بار رفتیم خدمت ایشان و تذکر دادیم این طوری که شما نمازجماعت را طول می‌دهید، نیروها را خسته می‌کنید و باعث می‌شود آنها به نمازجماعت نیایند. ولی حاج آقا توجهی نکرد و همچنان نمازهایش بیست سی دقیقه طول می‌کشید. یک روز با چند نفر از بچه‌ها، توطئه‌ای سخت برای حاج آقا ترتیب دادیم. قبل از نماز، چند چوب بردیم و زیر لبه‌های موکت حسینیه پنهان کردیم. چند نفر را هم بیرون گذاشتیم و تاکید کردیم و گفتیم: - در را از بیرون قفل کنید و حتی اگر خود ما درخواست کردیم، به هیچ وجه باز نکنید. نماز که تمام شد و همه رفتند، همراه سه چهار نفر دیگر رفتیم خدمت حاج آقا و قضیه را گفتیم که حاج آقا چون شما به درخواست‌های ما توجهی نکرده‌اید، تصمیم گرفته‌ایم با شما عملی برخورد کنیم. حاجی با تعجب نگاه کرد و پرسید که مثلا می‌خواهید چیکار کنید؟! چوب‌ها را که از زیر موکت درآوردیم، با تعجب گفت: - باشه. چشم. هر چی شما بفرمایید. فقط بگذارید من عبا و عمامه‌ام را بگذارم کنار که به لباس روحانیت اهانت نشود. لباس ها را که گذاشت کنار، چهار نفری ریختیم سرش. جای شما خالی. از شانس بدِ ما، حاجی آقا رزمی‌کار بود. چوب‌ها را از دست ‌ما گرفت و افتاد به جان‌مان. تا می‌خوردیم زد. بدتر از همه این‌که هر چه عربده زدیم و خواهش کردیم بچه‌های بیرون در را باز کنند، چون تاکید کرده بودیم "حتی اگر خودمان هم گفتیم در را باز نکنید"، کسی توجه نکرد و ما چند نفر ماندیم و حاج آقای رزمی‌کار. ساعتی بعد، حاج آقا، خون‌سرد لباس‌هایش را پوشید و رفت. بچه ها که آمدند داخل، با تعجب بدن‌های داغون و کتک خورده ما را دیدند و زدند زیر خنده."😂🤣 ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
۶ فروردین ۱۳۶۶ -- ملاقات رزمندگان اسلام با امام امت / حسینیه جماران در مرحله ای از عملیات کربلای ۵، در غرب کانال ماهی و شرق بصره،‌‎ ‌‏نیروهای لشکر ۲۷ تحت فشار شدیدی قرار داشتند.‌‎ ‌‏تعداد محرومین و شهداء نسبتاً زیاد بود. گر چه مدت تقریباً دو ماهی بود که‌‎ ‌‏نیروها به مرخصی نرفته و سختی های زیادی را متحمل شده بودند، اما‌‎ ‌‏پایمردی و تلاش آنها بسیار قابل تحسین بود. به پاداش این کار رزمندگان،‌‎ ‌‏ترتیب ملاقاتی با حضرت امام برای آنها داده شد. جریان کار از این قرار بود‌‎ که توسط حاج سید احمد آقا و آقای توسلی‌‎ ‌‏درخواست خود را مطرح کردیم. تعطیلات عید نوروز بود و همه در حال‌‎ ‌‏استراحت. ملاقاتهای رسمی هم همه تعطیل بود. با همه اینها وقتی که حضرت‌‎ ‌‏امام با درخواست ملاقات رزمنده ها مواجه شدند، با آغوش باز پذیرفتند. این‌‎ ‌‏همه لطف و محبت نسبت به رزمنده ها برای ما هم بسیار تعجب آور بود.‌‎ ‌‏خلاصه روز ششم فروردین خدمت ایشان رسیدیم. گزارش اوضاع و احوال‌‎ ‌‏لشکر و آمادگی بسیجی ها و سپاهیان را برای ایستادگی و جانبازی به‌‎ ‌‏حضورشان ارائه کردیم. آن بزرگوار بسیار خوشحال شده و لطف و محبت‌‎ ‌‏خاصی ابراز داشتند ‌‏ عشق و علاقه بین امام و رزمندگان دو طرفه بود و با هر دیدار امام گویی‌‎ ‌‏جانی تازه در کالبدها دمید می شد و تمام خستگی ها از تنها زدوده می گردید.‌‎ ‌‏در جبهه و در کوران عملیات و در هر حالت اگر رزمندگان کسی را می دیدند‌‎ ‌‏که احتمال می دادند به ملاقات حضرت امام برود، سلام خود را به حضور آن‌‎ ‌‏بزرگوار تقدیم می داشتند و دیگر ذکری و حرفی از خانواده های خود نداشتند.‏ راوی:محمدکوثری
سفره هفت سین در جبهه
مصطفی و مرتضی دو برادر دانشجو و قاری قرآن از شاگردان استاد موسوی‌ بلده، با شروع جنگ ، دنیا را رها کرده و به جبهه‌ رفتند، در منطقه در کنار نبرد به پوشش تصویری عملیات‌ها مشغول بودند. در چهارم فروردین ۱۳۶۱ در جریان عملیات فتح‌المبین یک گروه رسانه‌ای از عکاسان و خبرنگاران را به منطقه بُرده بودند. که آرپی‌جی دشمن در منطقه رقابیه به ماشین‌ شان اصابت کرد ؛ هر دو برادر همزمان در آتش سوختند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 این یک دعوت فوق العاده خصوصی از شهید آوینی درباره خودشناسی برای شما است. 🔸این دعوت انسان ساز را رد نکنید. اثر بیدار کننده وجدان ها در این کلیپ را با هم ببینیم!
32.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 از سینه زنی و اشعار حماسی لشکر ویژه ۲۵ در مناطق با نوای زنده یاد اسماعیل پور ... . 🚩 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِ اللهِ وَعَلَی الْاَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِکَ ، عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْن وَ عَلی عَلَیِ بْن الْحُسَین وَ عَلی اَوْلادِ الْحْسَیْن وَ عَلی اَصحابِ الْحُسَین . ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️   📽 فیلم // تصاویری از مستند (عملیات فتح‌المبین) 🎙همراه با گفتاری از شهید آوینی : 🌱 صبح روز حمله و این سرخی فلق و تو می بینی که هرگز بیش از این به خداوند نزدیک نبودی و تو اینک چه خوب می فهمی که فَالِقُ الْإِصْبَاحِ یعنی چه...! شکافنده صبحگاهان... 🎞 و نوای زیبای رزمندگان خط شکن بعد از پیروزی در عملیات : 🌴 حزب فقط حزب الله ، رهبر فقط روح الله بمیرم ، نبینم کسالت روح الله... 💠 دوران دفاع مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴 📽 / سخنان زیبا و شنیدنی سردار دلاور : 🎙خدا کمک شو به کسانی میده که مطیع محضش باشند ، مجری محض امرارش باشند ، فقط هم برای او کار کنند ، حالا تلاش بکنند که برای او کار کنند ، حالا ما نگیم که خیلی سطح بالا ، نیت اش این باشه... حواسش هست که شیطان از راه درش نبره و دنبال شخصیت های کاذب و چیزهای دیگر بره ، حواسش هم به اون باشه ، فرمان کمی کج شد ، روز به روزش راستش بکنه و نگذاره که این کج بره... کسی که تمام مسائل را با معیار خودش می سنجد‌ ، خدا کمکش نمیکنه... کسی که در هر کاری خدا را می بینه ، خدا کمکش می کنه... 🌺 یاد باد یاد مردان مرد... 🇮🇷 افتخار ایران اسلامی ، شیرمرد آذربایجان ، فرمانده خاکی و بی ادعای لشگر ۳۱ عاشورا ، سردار سرلشگر از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز دوران دفاع مقدس بود که اسفندماه ۱۳۶۳ در ، در منطقه عملیاتی عراق آسمانی شد🕊🕊 ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
آوینی جبهه.mp3
4.37M
🎧 🌷 صوت ملکوتی شهید مرتضی آوینی 🎞 برشی از مستند زیبای «روایت فتح» ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ http://eitaa.com/DefaeMoqaddas