eitaa logo
دفاع مقدس
3.7هزار دنبال‌کننده
15.4هزار عکس
10هزار ویدیو
833 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی و حال و هوای رزمندگان جبهه ها #دهه۶۰ #کپی_آزاد 〰〰〰 اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر «یا لیتنا کنا معک» لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
🌗 امشب . . . اروند کربلاست دریادلان عاشق ؛ به شکارِ گوهر ناب شهادت؛ می‌روند تا صید معشوق شوند ...
عکسی از غواصان لشگر 25 کربلا که قبل از گرفته شده است – 3 دیماه 1365 این‌عملیات از طریق اطلاعاتی که آمریکا در اختیارصدام گذاشت لُو رفت و مُنجر به شکست آن و شهادت بسیاری از نیروها شد👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 و تو چه میدانی از چیست؟ 🔸امشب سوم دی ماه ۶۵ ساعت ۲۲:۳۰ ، شب عملیات کربلای ۴ است. 🔸 ، شب جانبازی صدها گردان ... گردان‌های لشکرهای ۱۴ امام حسین و ۴۱ ثارالله و عاشورا و ۲۷حضرت رسول ... امشب در نهر عرایض و خین خبرهایی است. 🔸 امشب درهای بهشت از ام الرصاص باز می‌شود و قایق‌ها؛ غواصان و پرواز هزاران یار عاشورایی حضرت روح الله. 💠 صلوات هدیه به ارواح مطهر شهدای و امام شهدا. 📡 @DefaeMoqaddas ✔️JOIN ✅ کانال "دفاع مقدس"
🔸۴ دی (۱۳۶۵) 🔹روزی که غواصان برای عملیات کربلای ۴ به آب زدند هرچند خیلی از آنها برنگشتند و یا بعد از سالها دست بسته برگشتند اما ایستادگی را به ما آموختند؛ روحشان شاد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥روضه غواصان مظلوم کربلای۴ روایت نحوه شهادت غواصان کربلای چهار و ماجرای عجیب نوجوان سیزده ساله... 🗓به مناسبت سالروز عملیات کربلای۴
💠 سالگرد 3 و 4 دی ماه 1365، سالگرد که با تشییع غواص‌های دست بسته‌اش، داغ مردم و خانواده‌ها تازه شد. ┄──┄──┄──┄─ا 🌹🌷 سمفونی عشق به مادرش گفت این بار که می‌رود ممکن است دیرتر بیاید. خندید و گفت: تو هر وقت گفته‌ای دیرتر می‌آیی زودتر آمده‌ای! دوباره از زیر قرآن ردش کرد و با صدایی که این دفعه می‌لرزید گفت: "این‌دفعه هم زودتر بیا، باشه!" مادر بود دیگر... با همه مادران شهیدی که با آنها دوست بود با همه تشییع جنازه‌هایی که رفته بود؛ جنگ و خونریزی، و دوری و بی‌عاطفگی را باور نداشت. و چند روز بعد هم خنده روی لب‌های زیبایش ماسید... خودش از آن روزها و شب‌های بی‌خبری هیچوقت نگفت، بی‌خبری مطلقی که 4سال طول کشید. پدرش پاکت سیگار وینستونش را می‌آورد توی حیاط، کنار ایوان، و دیگر سرما را حس نمی‌کرد. تکیه‌اش را می‌داد به دیوار یخ شده. دلش نمی‌خواست هیچ‌کس با او حرفی بزند، جز "مش خَیجه" که مثل خودش فکر می‌کرد. او هم فکر می‌کرد هیچ اتفاقی برای پسرشان نیفتاده... - حجی! رحیم خودش هم گفت دیر میا، نگفت که نمیام! حالا کسی نبود به خودش دلداری بدهد! راستی چرا هیچ کس هیچ خبری نمی‌آورد؟! مش خَیجه باور کرده بود پسرش دیر می‌آید، ولی حج حسین دلش می‌لرزید. با همه جثّه درشتش، قلبش خیلی کوچک بود. خیالات رهایش نمی‌کرد. - اگه یه جنازه سوخته آوردن گفتن این پسرته، اگر یه استخوان آوردن گفتن این پسرته، به مش خَیجه چی بگم؟ همین بود که حج حسین 6 ماه بعد از کربلای چهار که چشم هایش را گذاشت روی هم و خواب پسر مفقودش را دید، دلش نخواست چشم‌هایش را باز کند... و رفت. به همین سادگی...با این‌که هنوز 57 سالش تمام نشده بود. ا▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️ آنچه گفته شد، اتفاقی نبود که تنها در خانه «حاج حسین» افتاده باشد، در تک تک خانه‌های مفقودین و شهدا همین بود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 نماهنگ| ویژه سالگرد 📆 3, 4 دی 1365 ➕ بیانات رهبرانقلاب درباره شهدای به همراه شعرخوانی به زبان آذری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 نماهنگ| باز هم ... 💠 آنهایی که در کنار اروند با دستان بسته، زنده زنده در زیر خروارها خاک مدفون شدند ┄──┄──┄──┄─ا | 3 و 4 دی 1365
📃 کیهان - 4 دی 1365 آغاز عملیات - این عملیات در ابتدا در نقاطی با پیشروی همراه بود ...ولی نتیجه عدم الفتح را در پی داشت
🌷شهید حسن فتاحی معروف به «حسن امریکایی» یا «حسن سر طلا»، بی‌سیم‌چی گردان غواص لشکرامام حسین(ع) 🍀🌼 او درتاریخ 4دی1365 در (منطقه )درسن17سالگی به شهادت رسید 🌷شهید حسن فتاحی معروف به «حسن امریکایی» یا «حسن سر طلا»، بی‌سیم‌چی گردان غواص لشکرامام حسین(ع) 🍀🌼 او درتاریخ 4دی1365 در (منطقه )درسن17سالگی به شهادت رسید 📡 @DefaeMoqaddas ✔️JOIN ✅ کانال "دفاع مقدس"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥مردان آخرالزمانی بعد از دیدن این کلیپ ببینیم آیا رواست بجای بزرگداشت فرهنگ ایثار و شهادت در پی حذف آن باشیم؟! فرهنگی که با دست خالی در مقابل همه دنیا ایستاد!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید سید مرتضی آوینی امشب، سكوت شب رازدار دعاهايی است كه تا عرش صعود می يابند و زمين را به آسمان متصل مي‌كنند. ای نخل‌ها، ای رود، ای نسيم، ای آنان كه با نظام تسبيحیِ عالم وجود در پيونديد، با ما كه اين پيوند نداريم بگوييد كه تقدير چيست و قضای الهی بر چه گذشته است . . . صَلی اَللهُ عَلیکْ یا اباعبدلله (ع) 🆔 @DefaeMoqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس"
در فیروزه‌ نگاهشان هنوز آوازِ سبز زندگی جاری است دست‌هایشان بسته شد امّا دل‌هایشان تا آخرین قطره خون نامِ بلند ایثار را فریاد زد ...
مردانی که قدشان اندازه سلاحشان بود و از همان کودکی مرد بودند ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌈 الا بذکر الله تطمئن القلوب 🆔 @DefaeMoqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 عملیات کربلای ۴ - گردان کوثر — لشگر علی ابن ابیطالب
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق ساکن شود بدیدم و مشتاق‌تر شدم من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم یاد و خاطره سردار شهید سید جلال خوشی طلوع:۱۳۴۴ عروج: ۱۳۶۵/۱۰/۵ عملیات کربلای چهار گردان میثم تمار، دیده بانی تیپ ذوالفقار ، لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)
دفاع مقدس
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق ساکن شود بدیدم و مشتاق‌تر شدم من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت کاول ن
هر سال که به کریسمس نزدیک می‌شویم، یاد شهید سیدجلال خوشی می‌افتم! فردای روزِ زمینی شدن عیسی مسیح، جلال آسمانی شد! (توضیح اینکه، سال ۶۵ که جلال شهید شد، کریسمس در تاریخ چهارم دیماه بود، یعنی یک روز قبل از شهادت ایشون در روز جمعه پنجم دیماه ۱۳۶۵. ولی امسال یعنی سال ۹۹ که کبیسه است، شهادت سیدجلال و کریسمس، همزمان شده‌اند در روز ۵ دیماه.) ————————————— من و سيدجلال آشنایی من و جلال به تابستون ۶۲ و حضور در گردان میثم لشگر ۲۷ محمد رسول الله (ص) در اردوگاه قلاجه کرمانشاه برمی‌گرده. فرمانده گردان ما شهید کسائیان بود، با کاریزما و اقتدار در سطح یک فرمانده گردان آفندی و درعین حال، تواضع و فروتنی خاص خود. من و سیدجلال هر دو بسیجی و تو همین گردان بودیم که در عملیات والفجر ۴ در ارتفاعات کانی‌مانگا شرکت کردیم. من یکی از بی‌سیم‌چی‌های گردان بودم و جلال هم در یکی از گروهان‌ها، نیروی رزمی بود. من و جلال، سال ۶۳ در گردان ابوذر لشگر ۲۷ در اردوگاه بستان، با هم بودیم. جلال تو واحد نظامی بسیجی نازنین حسین مصطفایی که در عملیات بدر شهید شد، خدمت می‌کرد و من هم در واحد روابط عمومی گردان. بعد هم که حدود دو سال، در واحد دیده‌بانی تیپ ذوالفقار لشگر ۲۷، هر دو دیده‌بان بودیم. وقتی برای اولین مرتبه با سيدجلال در گردان میثم آشنا شدم، ایشون مثل بقيه اعضای گردان، خيلی داش مشتی، باصفا و درعين حال مودب، مهربون و دوست داشتنی بود. با خصوصياتی كه داشت ازقبيل حاضر جواب بودن، طرز راه رفتن و لباس پوشيدن، بيننده در نگاه اول احساس می‌كرد با يه نوجوون جنوب شهری باصفا مواجه شده. سيد بسيار حاضر جواب و شوخ‌طبع بود، طوريكه يک مرتبه من و ايشون با يكی از دوستان، آخر شب جلوی چادر نشسته بوديم، جلال و دوست ديگه‌مون شايد نزديك به یک ساعت بدون وقفه لطيفه تعريف می‌كردند و خوب معلوم بود كه من از خنده روده بر شده بودم! دوستی ما از سال ۶۴ عمق بیشتری پیدا کرد، وقتی که هر دو ما در واحد دیده‌بانی تیپ ذوالفقار ل ۲۷ مشغول به خدمت شدیم. با ارتباطات نزدیکی که با هم پیدا کردیم، دیگه كاملا می‌شد فهميد كه سيدجلال، یک فرد بسيار دانایی است. البته عموما بچه‌هايی كه وارد گروه ديده‌بانی می‌شدند بخاطر ضرورت اشراف بر محاسبات ریاضی و مسائل ديده بانی، بايد با مباحث رياضی و جغرافيا و نقشه‌خوانی و اين مسائل، آشنا می‌بودند. طبیعی بود سيد، با هوش و ذکاوتی که داشت، خيلی زود به اين مباحث تسلط پيدا كرد و با اشراف بر موضوع و شجاعتی كه داشت در یک مقطع زمانی، به فرماندهي ديده‌بانی هم رسيد. ولی نكته جالب اين بود كه سيدجلال به مسائل كاری و محاسبات نسبتا پیچیده ادوات نظامی که با ما دیده‌بان‌ها کار می‌کردند مانند خمپاره‌اندازهای مختلف و غيره هم تسط پيدا كرد و بارها می‌شد كه از ديدگاه برمی گشت عقب پيش بچه‌های ادوات و به اصطلاح، تو انجام محاسبات و اجرای دقيق آتيش اونها رو كمك می‌كرد. جلال، اطلاعات تخصصی نظامی خوبی هم داشت، مثلا وقتی هواپيمای عراقی رو توی هوا و با اون سرعت فوق‌العاده‌ای که داشت می‌ديد، سريع نوع هواپيما رو تشخیص می‌داد. جلال بسیار علاقمند مطالعه مجلات و مطالب نظامی بود. اطلاعات عمومی بسیار خوبی هم داشت. بعنوان مثال، درحالیکه اون زمان اینترنت نبود و در جبهه هم فرصت دیدن برنامه‌های تلویزیون فراهم نبود، جلال اسامی بسیاری از فوتبالیست‌های باشگاه‌های اروپایی رو می‌دونست. شاید دلیل دانایی جلال این بود که خیلی اهل مطالعه بود. خاطرم هست یکی از مجلات مورد علاقه جلال، مجله دانشمند بود که بصورت ماهیانه منتشر می‌شد. در منطقه یافت‌آباد تهران که خونواده آقای خوشی در اونجا زندگی می‌کردند، یک کتابفروشی بود که صاحب اون یک فرد مذهبی بود که در دوران شاه بخاطر فعالیت‌های سیاسی، مدتی زندانی شده بود. جلال با ایشون دوست بود و خیلی وقت‌ها که تهران بود، به این کتابفروشی سر می‌زد. با روحانی باصفا و مخلص لشگر ۲۷ یعنی حاج آقا پروازی هم دوست بود و زمانی که هر دو بزرگوار در تهران بودند، به ایشون سر می‌زد. جلال می‌گفت، وقت‌هایی که من پیش حاج آقا هستم، ایشون به درس و بحث طلبگی خودشون مشغول هستند و من هم از کتب و منابع حوزه استفاده می‌کنم. جلال البته خيلی شجاع بود و در بسیاری از عمليات‌های سخت شركت كرده بود. جالب اين بود كه بعد از عمليات بدر كه گروهانی که سید در اون بود، وقتی در يک موقعيت بسيار سخت گير افتاده بود و سيد که مجروح شده بود و با تعداد معدودی از رفقا توانسته بودند جان سالم به در ببرند، بعدا به من گفت: هنوز در وضعيت امتحان سخت الهی قرار نگرفتم و نمی‌دونم در زمان‌های سخت، چطور می‌تونم از پس امتحانات بربیام! در لايه‌های درونی سيد كه وارد می‌شدی، می‌ديدی که ایشون بسيار مقيد به آداب و عبادات و مستحبات بود. من معمولا شب‌ها كنار سيد می‌خوابيدم. ⚪️ ادامه👇👇
دفاع مقدس
هر سال که به کریسمس نزدیک می‌شویم، یاد شهید سیدجلال خوشی می‌افتم! فردای روزِ زمینی شدن عیسی مسیح، جل
❇️خاطرم هست که هرشب قبل از خواب، چند دقیقه‌ای می‌نشست و با خود خلوت می‌کرد. می‌دونستم که درحال «حاسبو، قبل ان تحاسبو» هست و لذا مزاحمش نمی‌شدم. بعد هم که می‌خوابیدیم، حدود یک ساعت قبل از نماز صبح بلند می‌شد و بگونه‌ای که کسی متوجه نشود می‌رفت سراغ نماز شب. البته چون من کنار ایشون بودم و شاید فضول، متوجه نماز شب سید می‌شدم. دقیق نمی‌دونم ولی حدس می‌زنم سالها نماز شب سیدجلال، چه در جبهه و چه زمانی که در تهران مرخصی بود، ترک نشده بود. سیدجلال، علاقه شدیدی هم به هیات و سخنرانی مذهبی و روضه‌خوانی داشت و طرفدار پر و پا قرص هیات بود. سيد جلال پس از سال‌ها حضور در مکتب عشق و عرفان جبهه‌، افتاده بود در وادی عرفان و به سرعت پیش می‌رفت و اذعان می‌كنم ديگه از ایشون، خیلی عقب افتاده بودم. مادر بزرگوار سيدجلال كه اين شهيد رو در دامن خودش به اين زيبايی و درستی پرورش داده برای بنده تعریف کردند: بعد از شهادت جلال، حاج آقا پروازی به من گفتند كه يک مرتبه سيدجلال سوالی عرفانی از من پرسيد و من به ايشون گفتم اجازه بده تا از استادم سوال كنم و جواب آن را به شما بدهم. آقاي پروازی گفتند كه رفتم حوزه و از استادم اون مطلب رو سوال كردم. استاد فرمودند اين سوال نشون میده که فرد سوال کننده مراتب عرفان رو خیلی پیش رفته که این مطلب به ذهن ایشون خطور کرده. حاج آقا پروازی به استاد گفتند که یک بسیجی ساده این سوال رو از ‌من پرسیده! جسم و‌ بدن جلال، دیگه طاقت کشش و ظرفیت روح او را نداشت. روح جلال در اوج ملکوت بود و جسم ایشون در کنار ما. سیدجلال، جلال و جبروت خدا رو لمس کرده بود و حاضر نبود آن را با هیچ چیز دیگری عوض کند. شاید بخاطر همین بود که در تاریخ ۵ دیماه ۶۵، زمانی که برادر عزیزمون مرتضی ایمانجانی، بسیجی واحد دیده‌بانی، وقتی بعد از کلی مقدمه چینی، بالاخره گفت که سیدجلال هم پرکشید و رفت، من اصلا تعجب نکردم و فقط گفتم: می‌دونستم سيد شهيد ميشه، ولی فكر نمی‌كردم اينقدر زود! كاش می‌شد از سيدجلال خوشی که شاید در آینده بیشتر به افسانه شبیه باشه تا یک ماجرای واقعی، در کشور ما یک فيلم ناب می‌ساختند تا جوان‌های ایران، دركنار فيلم‌هایی مثل نجات سرباز رايان كه بیننده محو سناريو و جلوه‌های ويژه اون می‌شوند و يا خواندن داستان‌هایی مثل پتروس فداكار كه البته در صحت آن هم ترديد وارد شده، بدانند كه آرامش، امنیت و اقتداری که اين مملكت در منطقه پرالتهاب خاورمیانه درحال حاضر دارد، مديون چه كسانی است. روح شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، بويژه سيدجلال خوشی شادتر از هميشه انشاءالله! رضا نوريان ۵ دیماه ۱۳۹۹ 🆔 @DefaeMoqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس"
جا نمی شود این خنده ها در قاب هیچ پنجره‌ای ؛ خنده‌ هایتان .... تمام دوربین‌ها را عاشق کرده است! 🌈 🆔 @DefaeMoqaddas ✅ کانال "دفاع مقدس"
دفاع مقدس
عملیات کربلای چهار
💥این روزها ایام سالگرد عملیات کربلای 4 است و کربلای چهار یعنی چه؟! 👈 از رزمنده های جنگ و شرکت کننده در کربلای 4 که بپرسید یک جمله شنیدنی دارند که خیلی عجیب است... می‌گویند : ستارگان آسمان بالای سر اروند رود و نهر خین،صحنه هایی را دیدند که خورشید تا قیام قیامت از دیدن آن محروم است! 🍀خدایا اینان چه دارند می گویند؟ مگر آنجا کجا بوده؟ مگر چه اتفاقی افتاده؟ می‌خواهید بدانید کربلای چهار چه خبر بوده ؟ 🍀پس با چشم دل بخوانید : جنازه بچه ها کنار هم جمع شده بودند، بعضی‌ها سر نداشتند، بعضی دست و پا نداشتند، بعضی در لباس غواصی شهید شده بودند،آرام آرام بدن آنها را از سیم خاردار ها جدا می‌کردند و به طناب گره میزدند و در آب رها می‌کردند، دو نفر بسیجی اول طناب را می‌گرفتند و دو نفر دیگر آخر طناب را که شهداء را به عقب برگردانند. در تاریکی اروند،صفی از پیکر پاره پاره شهداء در آب روان بود، آن شب اروند شاهد صحنه هایی از منتهی الیه مظلومیت و شجاعت و ایثار بود... 🍀فکرم به پرواز درآمد👈خدایا: میان این همه انسان که در شهرها در خانه های گرم و نرم خود خوابیده اند،چند نفر چنین صحنه هایی به مخیله شان خطور می کند؟... چند نفر باور می‌کنند که این جوانان برای امنیت و آسایش آنها اینچنین از همه چیز خود گذشتند؟... چند نفر مظلومیت این بچه ها را شناختند؟ بود یا نبود!👈لو رفته بود یا نرفته بود اینها مال دانشکده های جنگ است. آنجا که می گویند اگر انواع و اقسام تجهیزات دارید. اگر پشتوانه ماهواره ای دارید و... داستان کربلای چهار داستان تکنیک و تاکتیک نیست، داستان عشق است! داستان اخلاص و ایثار است. داستان ایمان و باور است. داستان باور اعتقادات است. 🍀می‌خواهید بدانید کربلای چهار چه خبر بود؟... شب توی سرما بزن به آب، ببینم کدام عقل معاش کدام علم دانشگاه به تن دستور میدهد که برو توی آب😰آن غواص هایی که درسیاهی زمستان عباس وار به آب نگاه می‌کردند و دل به دریا می‌زدند 😰نمیدونم فارغ‌التحصیل کدام دانشگاه جنگ بودند ... اما آنها استاد مدرسه عشق و گوش به فرمان امام خمینی کبیر قدس سره بودند! چه می‌دانم شاید آن لحظه خلقتِ انسان، که ملائک به خدا گفتند چرا او را خلق می کنی؟ در حالی که در زمین خونریزی می‌کند و خدا گفت من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید، لحظه به دریا زدن غواص ها، دست بسته زنده به گورشدن غواص ها، لحظه خاک لودر روی صورت ریخته شدن غواص ها، خدا آنها را نشان ملائکش داد و گفت: 👈 نگاه کنید او بنده من است! "عملیات کربلای چهار پیروزمندانه ترین عملیات تاریخ بعد از کربلای سیدالشهداء بود!!!"👌 درکدام جنگ؟ کدام عملیات؟ کدام یگان رزمی چون این غواص ها، هرازچندگاهی از لا به لای تاریخ سر بر می‌آورند و دوباره به خط میزنند و خاک دنیازدگی و پوچ اندیشی که آینه دل ما را فرا گرفته را کنار میزنند و اینگونه دوباره با آن دست های بسته شده گره های قلوب زنگار گرفته ما را باز می‌کنند و اصلا خیلی‌ها نمی‌دانند کربلای چهار یعنی چه؟!!😰 🍀بگذریم که کربلای چهار خود راهکار عملیات پیروز کربلای پنج را به فرمانده هان نشان داد و بعثی های سرمست از پیروزی ظاهری در عملیات قبلی اصلا به مخیله شان هم خطور نمی‌کرد در فاصله ۲ هفته از همان منطقه عملیات وسیع دیگری شروع شود.