🔻 فکر بکر 🤔
در یکی از تک های دشمن، مجبور شده بودیم مقر را تخلیه کنیم. برای اسیر نشدن اسلحه ها را برداشتیم و در بیابان متواری شدیم.
در حال فرار چشمم به همرزمم افتاد که بجای اسلحه، هندوانهای بغل کرده و می دود.
از این وضعیت خندهام گرفته بود و مانده بودم فرار کنم یا بخندم.
ولی او از خنده من به خشم آمده بود و خیلی جدی می گفت، به چه چیزی در این موقعیت می خندی و مرا مسخره می کنی؟
آنقدر دویدیم تا فاصله امنی گرفتیم و بعداز آروم گرفتن، گفت چرا بهم خندیدی؟
گفتم تواین وضعیت به جای اینکه اسلحه برداری هندونه رو برداشتی!
جوابش جالب بود و دیدم حق با اون بوده.
او گفت، شاید در آن بیابان از دست عراقیها بتوانیم فرار کنیم اما از تشنگی نمی توانستیم جان سالم در ببریم.
تایید فکر بکر او، همان تشنگی شدیدی بود که با آن هندوانه درمان شد.
این پست ربطی به #شب_یلدا نداره
اصلا بچه های جبهه #شب_یلدا براشون نامفهوم بود
اون ها #شب_های_قدر و #شب_های_حمله رو دوست داشتن
بلند ترین شب سال براشون از این جهت اهمیت داشت که خلوت با محبوب یه خورده طولانی تر میشد.
🌹 یاد مداح #شهید_حسن_مقدم بخیر که این رباعی رو با ناله میخوند:
شب های دراز بی عبادت چکنم
طبعم به گناه کرده عادت چکنم
گویند کریم ما گنه میبخشد
او میبخشد ، من از خجالت چکنم
تصویر بالا مربوط به تابستان سال 66 در اطراف سد قشلاق سنندج است و فرمانده تخریب لشگر10 شهید حاج سید محمد زینال حسینی مشغول تقسیم هندوانه بین بچه های تخریب است.
چند هفته بعد از ثبت این تصویر فرمانده آسمانی شد.
#شب_یلدا_در_جبهه
منطقه دهلران–دشت عباسآباد بودیم. از آنجایی که در نجاری مهارت داشتم دو و سه شب مانده به شب یلدا، جعبههای مهمات که قابل استفاده نبود، برمیداشتم و از آن کرسی درست میکردم. پتوهای رزمندگان را نیز با سوزن به هم میدوختیم تا بصورت لحاف کرسی روی کرسی بیندازیم. ذغال را هم طی روز درست میکردیم تا روشنایی آن در تیر رأس دشمن نباشد و سپس برای شب استفاده میکردیم.
یک هفته قبل از شب یلدا، مسئول تدارکات بستههای آجیل شامل پسته ، بادام و گردو .. را بین رزمندهها توزیع میکرد تا در شب یلدا از آن استفاده کنند.
از آنجاییکه ارشد گروهان بودم، رزمندهها به غیر از نگهبانان پست، به سنگر ما میآمدند و همه دور کرسی مینشستند البته فضای سنگر کوچک بود، اما به سختی خودشان را جا میدادند. فانوس را روی کرسی میگذاشتیم تا نور آن سنگر را روشن کند، سپس آجیل ها را روی کرسی میگذاشتیم و همه با هم مشغول خوردن میشدیم.
در شب یلدا، رزمندگان که سنشان بالا بود خاطره تعریف میکردند و همچنین دیگر رزمندگان جُک و طنز میگفتند، با یکدیگر میخندیدند و شب یلدا را در فضای شادی به اتمام میرساندند.
نصف شب رزمندههایی که نوبت پستشان شده بود از سنگر خارج میشدند و رزمندههایی که پست نگهبانیشان به اتمام میرسید به سنگر میآمدند، لذا تا نماز صبح در کنار هم لحظات خوشی را با یکدیگر میگذراندند.
راوی: جانباز سید مرتضی فاضلی
#خاطره
#یلدا_با_شهدا
#مردان_بی_ادعا
کاش فال شب یلدای همه این بشود:
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
#یلدای_مهدوی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
هندوانهی شب یلدا
به شرطِ صلوات
بر مُحمّد و آل مُحمّدﷺ...
#یلدا_با_شهدا 🍉
#زندگی_در_جنگ
#اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدﷺ