فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨انتشار نخستين بار
📹ببينيد| خاطرهگویی طنز یکی از بازیگران فیلمهای دفاع مقدس، ابراهيم حاتمیکیا، علی خوشلفظ و... در ديدار اخير با رهبرانقلاب
🔺اگر شهید نباشد خورشید طلوع نمی کند و زمستان سپری نمی شود ، اگر شهید نباشد چشمه های اشک می خشکد ، قلب ها سنگ می شود و دیگر نمی شکند و سرنوشت انسان به شب تاریک شقاوت و زمستان سرد قساوت انتها می گیرد و امید صبح و انتظار بهار در سراب یأس گم می شود...
🇮🇷 سردار رشید سپاه اسلام
شهید مرتضی خانجانی
فرمانده گردان کمیل
لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)
شهادت : ۶۷/۵/۵
عملیات غدیر
پاسگاه زید
⭕️✨شهیدی که عاشقانه در دو مزار آرمیده است✨⭕️
☄️احمد بذر افشان
☄️تاریخ تولد:۱۳۴۵
☄️محل تولد:ابرکوه
☄️تاریخ شهادت:1361
☄️محل شهادت:شوش
احمد بذرافشان در دهم شهریور سال 1345 در خانواده ای مذهبی و متدین در ابرکوه دیده به جهان گشود.
در میان همسالان خود به مداحی اهل بیت می پرداخت و در سن 9 سالگی در طی سه ماه دو بار قرآن را ختم کرد و اکثر اوقات به خاطر علاقه ای که به بانوی دو عالم داشت پیشانی بند یا زهرا می بست.
به علت عشقی که برای رفتن به جبهه داشت، در سن 15 سالگی تحصیل را رها کرد و به سوی جبهه های حق علیه باطل شتافت.
احمد خصوصیات اخلاقی بارزی داشت و شخصی آرام، متین، مهربان و خوش برخورد بود.
شهید بذرافشان در همان دوران نوجوانی در مساجد، راهپیمایی ها، نماز جمعه، نماز جماعت و انجمن اسلامی که خود در برپایی آن نقش به سزایی داشت شرکت فعال داشت و کتابهای مورد علاقه وی قرآن و مفاتیح و کتابهای شهید مطهری و شهید دستغیب بود.
احمد روز عید غدیر خم نزد پدرش که در حال خواندن دعای ندبه بود آمد و کاغذی را به پدر داد و گفت: پدرجان دلم می خواهد عیدی مرا بدهید و پدرش که او را بسیار مشتاق می دید، رضایتنامه را گرفت و امضا کرد و چشمان احمد از فرط شادی برق زد.
سرانجام در سال ۱۳۶۱ شهید بذرافشان رو به دوستش محمود که از کودکی با هم بزرگ شده بودند کرد و گفت: محمود جان من پلاک شناسایی خود را گم کرده ام، اما دیگر هیچ فرصتی برای پیدا کردن آن نبود و احمد بدون آنکه پلاک را پیدا کرده باشد به همراه دیگر رزمندگان به منطقه عملیاتی رفت و در حدود ساعت 11 صبح، احمد و محمود که در کنار یکدیگر در حال رزم بودند با اصابت یک گلوله تانک در عملیات فتح المبین در منطقه شوش به شهادت رسیدند.
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
این شهید گرانقدر علاقه خاصی به شهید بهشتی، رجایی و باهنر داشت و آرزو می کرد که در کنار این شهیدان به خاک سپرده شود و تقدیر بر این بود که قسمتی از جنازه وی در بهشت زهرای تهران جای گیرد و او به گونه ای به آرزوی خود برسد و قسمتی دیگر از بدن وی نیز در ابرکوه، زادگاه این شهید به خاک سپرده شد.
هر وقت خواستے ...
اقتدار و صلابت
توام با مهربانے را
در چهره یڪ مرد ببینے
چشمــــانت را
بہ حاج ابراهیم همّت بدوز ...
چشمان این مرد، مرگ را به سخره گرفته است
#شهید_حاج_ابراهیم_همّت
حاج قاسم سلیمانی:
امام راحل در وصف جایگاه شهدا و شأن شهدا میفرمایند که شهدا از نفوس مطمئنهای هستند که مورد خطاب
« فادخلی في عبادي وادخلي جنتي» پروردگارند؛
پس ما باید ببینیم به کجا میرویم و به دنبال چه هستیم در حالی که شهدا صاحبان معجزه و راه اتصال بندگان به خدا هستند و باید الگوی ما قرار گیرند.
۹۷/۵/۴
آری خداوند انسان را برای خود خلق نموده است.mp3
1.85M
آری خداوند انسان را برای خود خلق نموده است
شهید آوینی
دفاع مقدس
نفس کشیدنِ بی مِهر تــو ، حرامم باد .. علی ست ذکر دم من و بازدم حیــدر ... شهید فخرالدین مهدیبرز
🌷 شهید فخرالدین مهدی برزی - رزمنده لشگر 27 محمد رسول الله(ص)
⚪️ تهران - متولد۱۳۴۹ ه.ش - شهادت ۱۳۶۶
📷 سمت راست تصویر: مسعود ده نمکی(کارگردان امروز) نشسته در کنار شهید مهدی برزی
دفاع مقدس
🌷 شهید فخرالدین مهدی برزی - رزمنده لشگر 27 محمد رسول الله(ص) ⚪️ تهران - متولد۱۳۴۹ ه.ش - شهادت ۱۳۶۶
💠 خاطره ای از شهید:
فروردین ماه ۱۳۶۶
عملیات کربلای ۸ - شلمچه
⚪️ . . . در طی عملیات بعد از عبور از روی جنازه ها تو اون کانال که از اول تا آخر با دویدن همراه بود رسیدیم به خاکریز های خط مقدم که معلوم نبود واقعاً خط کدوم طرفه. فکر می کنم خود عراقی ها هم قاطی کرده بودند از طراحان خاکریزهای شطرنجی. قرار شد بچهها در دل خاکریز هر چند نفر شروع کنند به کندن سنگر. من و مصطفی خرسند و شهید فخرالدین مهدی برزی و مرتضی چراغی شروع کردیم به کندن. - همزمان تن ماهی باز کرده بودیم با بیسکویت گرجی میخوردیم خیلی کیف می داد. بعد از چند دقیقه به مصطفی گفتم: مصطفی صدای عراقیها میاد. گفت : نه بابا اونا خیلی فاصله دارند خطشون اینجا نیست، تن ماهیت رو بخور. فخرالدین هم بعد از چند لحظه حرف منو تایید کرد. داشتیم با هم کلنجار میرفتیم آیا هست یا نیست که یک دفعه دوتا عراقی قلچماق بالا سر ما حاضر شدند. هممون هنگ کردیم. هم عراقیها و هم ما. اینجا هرکی زودتر تصمیم میگرفت برنده بود. من و مصطفی به عراقیها نزدیکتر بودیم. به بیل نزدیکتر بودیم تا اسلحه. عراقیها که واقعاً ترسیده بودند خاکریز خودشون کجا، اینجا کجا... (بخاطر همینه میگم عملیات شیر تو شیری بود. )
من و مصطفی به هم نگاه کردیم یک دفعه بطور هماهنگ بیل ها رو برداشتیم و همزمان چند تا ببخشید فحش آبدار هم دادیم و با بیل محکم زدیم تو صورت عراقیها و پرتشون کردیم اون ور خاکریز. اونا که افتادند، فخرالدین و مرتضی با اسلحه هاشون ترتیبشون رو دادند. و بقیه ماجرا...
به قول برادر جوهری ، عملیات کربلای هشت ، مکان محدود و جمع و جور ، آتیش شدید.
🔺راوی: بسیجی رزمنده جانباز حاج حسین گلستانی(اخوی شهید محسن)
گردان حمزه لشگر - ۲۷
هدایت شده از یاد ایام
👈 کانال: "یاد ایام" @yade_ayyam
🔹 ایتا: http://eitaa.com/yade_ayyam
🔹تلگرام: http://t.me/yade_ayyaam
💠 نگاهی به حقایق و وقابع عبرت آموز و رویدادهای سیاسی اجتماعی و زندگی مردمان ابن مرز و بوم در یک صد سال اخیر، از زمان قاجار، پهلوی تا عصر حاضر
📢🎥 در قالب صوت و فیلم و عکس های گاه کمیاب، جالب و خاطره انگیز📷
هدایت شده از یاد ایام
🔴 زمینِ سوخته !
اواخر جنگ عراق علیه ایران
صدام حسین که طعم شکست را چشیده بود
دست به عملی وحشیانه زد:
⚪️ زمینِ سوخته !
هر جا لشکریان صدام شکست میخوردند
آن زمین را با بمباران و گاز شیمیایی منهدم میکرد
تا دشمنانش به هیچ چیز دست پیدا نکنند
و توان مقاومت و حیات نداشته باشند!
💠 گرانی لحظهای کالاهای اساسی، قطع برق و آب
کمبود گوشت، مرغ و مایحتاج ضروری
بدهکاری سنگین دولت
افزایش سرسام آور قیمت دلار
🔵 سقوط ریال در برابر دلار
وعدههای پوشالی، برجام ذلیلانه
دامن زدن به اعتراضات عمومی
تمسخر و لبخند در برابر خشم ملّت
و هزار و یک چیز دیگر . . .
➖ حکایت از "سیاست زمین سوخته" دارد !
پس از شکست سنگین و تاریخی
اصلاح طلبان در انتخابات مجلس شورای اسلامی
شورای شهر و ریاست جمهوری
مراقب فتنه گران باشیم !
🆔 @yade_ayyam
✅ کانال "یاد ایام"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عملیات مرصاد، به روایت سپهبد شهید صیاد شیرازی،......
#اخلاص_سید_بود_که_جواب_داد....
🌷رفتم هیئت رهروان امام (ره) تا بلکه.... مجلس خیلی با حال و با صفایی بود. اما آنچه میخواستم نشد! بعد از مراسم رفتم جلو و مداح هیئت را پیدا کردم. میگفتند نامش سید مجتبی علمدار است. گفتم: «آقا سید من یه سئوال دارم.» جلوتر آمد. گفتم: «من هر هیئتی که میروم، وقتی روضه میخوانند و مداحی میکنند، اصلاً گریه ام نمیگیرد. چه کار کنم؟!»
🌷سید نگاهی به من کرد و گفت: «در این مراسم هم که من خواندم باز گریه ات نگرفت؟» گفتم: « نه! اصلاً گریه ام نگرفت.» رفت توی فکر. بعد با لحن خاصی گفت: «میدونی چیه!؟ من گناهانم زیاده. من آلودهام. برای همین وقتی میخوانم اشک شما جاری نمیشود. سید این حرف را خیلی جدی گفت و رفت.»
🌷من تعجب کردم. تا آن لحظه با هر یک از بزرگان که صحبت کرده بودم و همین سئوال را از آنها پرسیدم، به من میگفتند: «شما گناهانت زیاد است. شما آلودهای برو از گناهان توبه کن. آن وقت گریه ات میگیرد!.» البته من میدانستم مشکل از خودم است، اما شک نداشتم که این کلام آقا سید، اخلاص و درون پاک او را میرساند. از آن وقت مرتب به هیئت رهروان میرفتم، خداوند نیز به من لطف کرد و موقع مداحی سید اشک من جاری بود....
🌹خاطره ای به یاد فرمانده، جانباز شهید سیدمجتبی علمدار