آرامشِ یک جهان
بهـم خـواهـد خـورد
آنگاه که خواب میشود چشمانت ...
#شب_بخیر
#شهید_سردار_علیرضا_نوری
هوای خواب ندارد
دلی که کرده هوایت ...
#شب_بخیر
#شهید_سیدیحیی_دلدار_بناب
#معاون_گردان_سیدالشهداء
#لشکر۳۱عاشورا
دفاع مقدس
به یاد گردان مقداد و میعادگاهشان در نقطه رهایی،یارانی که رفتند و بال گشودند و زمین را سخره گرفتند ..
خاطره ای از عملیات والفجر۴
گردان مقداد قبل از عملیات، ابتدا در ادامه عملیات والفجر۳ که سرهنگ جاسم بگمانم ۱۳روز در محاصره روی ارتفاع زالواب (کله قندی) مقاومت کرده بود شرکت کرد که جاسم محمد توسط گردان کمیل بفرماندهی ابراهیم علی معصومی اسیر شد
دوباره به گردان مقداد پدافند مقابل ارتفاع افسانه ای وصخره ای محول شد که حدود یک ماه درپدافند بمو بودیم چون دردیدکامل دشمن بودیم انگار درمحاصره انها بودیم بسیار سخت بود نه موانعی داشتیم ونه اشراف به منطقه ولی بایدحضور داشتیم دراین سختی که غذا فقط شبها درتاریکی به ما میرسید یک روز رفتم پیش دوستانم که مرتضی مرادیان (کسیکه سفیر دانمارک بود) به آنها سربزنم داخل یک غار که بعنوان سنگراستراحت از آن استفاده میشد یکی از بچه های گروهان بنام ناصرجباری یک مجله دنیای ورزش را گذاشت جلوی من انگار مجله را در دکه روزنامه فروشی ورق میزدی بسیار نو وتمیز بود بدون تاخوردگی درحالیکه این مجله باید از اسلام اباد میامد تا بمو که حدود۱۵۰ کیلومتر فاصله بود تاحسین آباد بمو وتنگه باویسی که راه نفوذ بعثیها به شمال سرپل ذهاب همین تنگه فوق الذکربود آقا ناصر جباری شب عملیات والفجر۴مجروح واسیر دشمن میشود شب ظاهرا چندنفر از بعثیها که روی تپه بودند میخواستند ناصر را بکشند ولی فرمانده آنها اجازه نداده بودعملیات والفجرچهار بعلت اینکه کمینها هنگام ورود گردانها به منطقه خاموش بودند وقتی گردانها از آنها میگذشتند شروع به مزاحمت میکردند چون منطقه تثبیت نشد یک ستون محدود از نیروهای گردان مقداد که مسئول ارشدانها حسین محمدی( که در خیبر به شهادت رسید) بود با مجروح واسیری که از دشمن داشتند از نزدیک تپه میگذشتند که کمینها شروع به آتش میکنند حسین با ستون مجروح واسیر با این تپه درگیرمیشود وتپه رافتح میکند وقتی روی تپه میرود ناصرجباری که نیروی گروهان اخلاص به فرماندهی سردار حسین محمدی بود با صدای بلند حسین را صدا میکند وقتی حسین میروددنبال صدا میبیند ناصر مجروح وبادست بسته دریک شیار افتاده ودر درگیری نیروهای خودی با بعثیها مجددا براثرترکش نارجنک بچه های خودی دوباره دستش ترکش میخود وظاهرا استخوانش میشکند ناصر توضیح میدهد که دیشب اسیرشدم همه میگفتند اورا بکشیم ولی این یک نفر اجازه نداد حسین همه چون نمیتوانست اسیربیاورد به عقب همان چند اسیر هم مجروحان را حمل میکردند گفت همه را خلاص کنید فقط همانکسیکه اجازه نداده بودناصر را بکشند اورا بدوش بگیرد وبه عقب میرویم درمرحله اول عملیات حسن محمدی اخوی حسین به شهادت رسید شادی ارواح مطهرشهدا صلوات
روای کلهر جمعی گردان مقداد
🌸زنےآمدهبودکہپسرسومشرا،
راهےجبهہکند.
خبرنگارگفت: ناراحتنیستید؟
زنگفت:خیلے ناراحتم!
خبرنگارگفت:شماکہ دوتا از پسر هایتان شهید شدهاند چرا رضایتدادیدسومےهم برود!؟
زن گفت: "ناراحتم چون پسر دیگرےندارم کہ بہ جبهہبفرستم"
خبرنگارمنقلبشد...
آن زن،مادر۳شهیدخالقےپور و
آن خبرنگار👤...
🌷شهید آوینے بود!
هدایت شده از دفاع مقدس
🗓 ۱۴ آبان ۱۳۶۲ - سالروز شهادت #علیاکبر_حاجیپورامیر ،مالک اشتر تیپ27محمدرسولالله(ص) و از شاگردان و یاران باوفای #حاج_احمد_متوسلیان که دوشادوش او در جنگ با ضد انقلاب در کردستان و نبرد با ارتش بعث عراق شرکت نمود
هدایت شده از دفاع مقدس
💠 #شهید_علی_اکبر_حاجی_پور
▫️ در سال 1330 در "آذر شهر" تبریز در خانواده ای مؤمن و مذهبی دیده به جهان گشود.درجنگ کردستان شرکت داشت. پس از تجاوز عراق به خاک میهن اسلامی عازم جبهه های جنوب می گردد و با آموزش و سازماندهی نیروها به مقابله با ارتش عراق می پردازد. در عملیات «فتح المبین» و «بیت المقدس» با مسؤولیت فرمانده گردان وارد عمل می شود . وی در دو عملیات ، رشادت و شهامت فراوانی از خود بروز می دهد. در عملیات بیت المقدس ، بشدت از ناحیه پا مجروح می شود. پس از بهبود یافتن نسبی، با دختری مؤمن ازدواج می کند؛ اما از ازدواج نیز تعلقی در دلش نما فکند که او را از جبهه باز دارد. بار دیگر برای عملیات «رمضان» خودش را به جبهه می رساند که در این عملیات ، فرماندهی گردان خط شکن «عمار» به او محول می شود. شهید با شناسایی دقیق مواضع دشمن، در این عملیات ، خطوط پدافندی دشمن را با یورش جانانه در هم می شکند. حاجی پور برای انجام عملیات «زین العابدین» و «مسلم بن عقیل» خود را به جبهه می رساند و به عنوان مسؤول محور عملیاتی وارد عمل می شود. وی در این دو عملیات ، با فرماندهی مدبرانه ، شهرهای «سومار» و «گیلانغرب» را از تیررس دشمن آزاد و شکست سنگینی را بر دشمن تحمیل می کند. در عملیات «والفجر مقدماتی» ، حاجی پور به عنوان فرمانده گردان عمار، در نوک پیکان حمله واقع می شود و در حماسه ای ستودنی خلق می کند. در عملیات دیگری در منطقه «مهران» ، با طراحی مبتکرانه و هلی برد نیرو به عقب دشمن ، نیروهای عراقی را از پای در می آورد و فرمانده آنان را اسیر می کند. با شروع عملیات «والفجر 4 » ، حاجی پور همراه نیروهای خود به جبهه غرب می رود و با سازماندهی نیروها به دشمن یورش می برد و به کلیه اهداف از پیش تعیین شده می رسد. از جمله ارتفاعات استراتژیک «1904» را که مشرف بر شهر «پنجوین» عراق است ، از چنگ دشمن خارج می کند و با قدرت تمام به منطقه مسلط می شود. شهید حاجی پور پس از تثبیت مواضع به دست آمده در مرحله اول عملیات «والفجر 4» در منطقه غرب، در مرحله دوم عملیات که برای شناسایی مواضع دشمن رفته بود، در دشت «پنجوین» مورد هدف تیر مستقیم تانک دشمن قرار می گیرد و در تاریخ 14 آبان 1362 به فوز عظیم شهادت نایل می شود.
🔶 #کلام_شهید : خداوندا به ما توفيق آن را بده که چيزي را که به زبان نمي گوئيم
در عمل آن را انجام دهيم. خداوندا به بنده حقيرت کمک کن که هواهاي نفسان را از خودش دور کند. خدايا
دشمنان امام را نابودگردان. بارالهی! گناهانمان خيلي زياد است و تنها تو هستي که مي تواني ما را نجات دهي....
@DefaeMoqaddas
چقدر ارزش دارد
اسیر چهره پاک تو شدن
در میانِ اسارتهای دنیایی ...
خوش سیما ترین شهید تخریبچی نوجوان
و شهادت غریبانه در بیمارستان الرشید ...
عبدالعظیم .....
در یکی از روزهای زیبای اردیبهشتماه سال ۱۳۴۹ در شهر نقنه از توابع شهرستان بروجن در استان چهارمحال بختیاری به دنیا آمد ...
فقط ۱۲ سال سن داشت. دانشآموز اول راهنمایی بود که با شروع جنگ تحمیلی سنگر مدرسه را ترک کرد و علیرغم مخالفت اطرافیان و مسئولان به خاطر سن کمی که داشت خود را به جبهههای حق علیه باطل رساند.
در اولین حضورش در جبهه وارد گردان تخریب شد و با تلاش و خدمات زیاد مورد توجه فرماندهان قرار گرفت. در همان مرحله اول از ناحیه دست مجروح شد و در بیمارستانی در تهران بستری شد. بعد از بهبود نسبی با وجود مخالفت خانواده و مسئولین بسیج برای آخرینبار عازم جبهههای غرب کشور شد .
در عملیات والفجر ۴ درحالیکه پیشاپیش رزمندگان مشغول بازگشایی محور عملیاتی و خنثی کردن مینها بود ، به شدت مجروح شد و به اسارت نیروهای عراقی درآمد. به خاطر مجروحیت او را در بیمارستان الرشید عراق بستری کردند ، اما با توجه بهشدت جراحات وارده و از طرفی شکنجه های بعثیون عراقی ؛ هفتم آذرماه ۱۳۶۲ در همان بیمارستان غریبانه به شهادت رسید . پیکر عبدالعظیم را در همان مکان دفن می کنند تا اینکه بعد از بیست سال پیکرش را به ایران انتقال و طی مراسم باشکوهی در گلزار شهدا زادگاهش به خاک می سپارند .
#تخریب_چی
#شهید_دانشآموز
#شهید_عبدالعظیم_خلیلزاده
#یاد_کنید_شهدا_را_باصلوات🌺
🌷 @DefaeMoqaddas 🕊🕊
✅ کانال: #دفاع_مقدس
کمپوتی که به لب و دهان بچه ها نرسید!!
پس از فتح خرمشهر چند نفری که باقیمانده گردان بودیم بسمت مقر خود باز گشتیم. نزدیک چادرهایمان که شدیم، احساس غربتی به ما دست داد. از350 نفر فقط ما چند نفر مانده بودیم بقیه گردان در محاصره، لت و پار شده بودند. حالت شوک به ما دست داده بود. هر کس که وارد چادرش میشد، بغضش میترکید و مثل ابر بهار گریه میکرد. جای بچهها خالی بود. آنها دیگر در بین ما نبودند. مظلومیت، بیکسی، تنهایی، داغ از دست دادن همرزمانمان، ما را از پا درآورده بود. مخصوصاً باباغلامی که مسؤول تدارکاتمان بود. او آدم سن و سال داری بود که وظیفه پشتیبانی را به عهده داشت. در قبل از عملیات، گاهی وقتها بچههای رزمنده (که در سنین 18-17 سال بودند) از او کمپوتی میخواستند. چون تدارکات کم بود، از دادن آن به آنها خوددادری میورزید و میگفت: فقط شب عملیات!
شب عملیات آمد و یکی یکی به افراد یک قوطی کمپوت داد. اما چون میدانستیم جنگ سختی در پیش داریم، باید هر چه میتوانستیم مهمات با خود میبردیم. به جای کمپوت، دو سه تا نارنجک برداشتیم و کمپوتها را توی چادرها گذاشتیم و رفتیم. باباغلامی حالا میدید چادرها خالی از بچههاست و گوشه کنار چادرها قوطی کمپوت افتاده. شروع کرد به گریه کردن. خودش را میزد. مثل پدرهای پسر از دست داده، زار میزد. زبان گرفته بود: "مهدی جان، حمیدم، دورت بگردم بابا. کجایی اسماعیلم. برایت کمپوت آوردم. بمیرم من که شما را اذیت کردم. رضا جان. آقا هادی. بابا بیایید! محمدم، کمپوت نمیخواهی؟! خدایا کجان بچههایم.خدایا گلهایم همه پر پر شدند.هنگامه ای بر پا بود که دلها را ریش میکرد💦
هدایت شده از دفاع مقدس
👈کانال "دفاع مقدس" @DefaeMoqaddas
🔸ایتا: http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🔹تلگرام: https://t.me/Defa_Moqaddas
💠 نگاهی به رویدادهای هشت سال جنگ تحمیلی
💠 دفاع مقدس در کلام امام خمینی(ره)
تاریخ سخنرانی: 15 آبان 1362
شما( اعضاى واحدهاى مختلف سپاه و بنیاد شهید)دو قشر كه يكى مجاهدان هستيد در جبههها و در پشت جبههها، و يك قشر ديگرى هم كه بنياد شهيد است، از مجاهدين است، و مجاهدت شما را خداوند تبارك و تعالى اجر عنايت مىفرمايد، و ما بايد تشكر از هر دو قشر بكنيم. از پاسداران و سپاه پاسداران و آنچه متعلق به پاسداران است و همين طور از قواى مسلحه ديگر و از كسانى كه به اين عزيزان كمك مىكنند در پشت جبهه و به مظلومانى كه عزيزان خودشان را از دست دادهاند، كمك مىكنند، ما از آنها تشكر مىكنيم و ملت ايران هم البته تشكر مىكند. ما بايد هر چه از اين مصيبتها برما وارد مىشود قدرت دفاعيمان بيشتر بشود. آنها گمان مىكنند كه با اين وضع مىتوانند كه در جبههها يا در پشت جبههها يك نقصى وارد كنند، در صورتى كه به اشتباه خودشان تا كنون بايد پىبرده باشند....
شما ملاحظه می كنيد كه در محيط اين منطقه صدام چه مىی ند و اسرائيل چه مىكند. كارهايشان شبيه به هم است. صدام در جنگ شكست مىخورد، در جنگ هر وقت شكست خورد يك صدمهاى به مردم عادى و به مظلومين و به زن و بچه مردم وارد مىكند. من همين دو روز منتظر بودم كه اين به واسطه اين صدمهاى كه خورده، و اين صدمه هم بزرگترين صدمهاى بوده است كه تقريباً در طراز بزرگترين صدمه بوده است كه خورده است، اين تلافىاش را سر مظلومين در آورد، سر بهبهانىها و- عرض مىكنم كه- ديگر جاهايى كه هستش، اين چند شهرى كه اخيراً در آنها موشك انداختند، اين مورد انتظار ما بود، براى اينكه امثال اين را ما از او ديده بوديم. اسرائيل هم يك نفر كه معلوم نيست الآن كه اين عده كى بودند، البته عدهاى بودند كه مىخواستند انتقام از اسرائيل بكشند، آن محل كثافتكارى آنها را منفجر كردهاند، دنبالش شروع كرده است مظلومين را كوبيدن، عده كثيرى از مظلومين را به قتل رسانده است. اين اينجا شكست مىخورد مظلومين را از دور مىزند، آن آنجا انفجار حاصل مىشود و سيلى مىخورد از همان مظلومين، كه معلوم نيست الآن از چه طايفهاى هستند، چه اشخاصى هستند، در عين حالى كه خودشان هم مىگويند باز معلوم نشده است كى است، و ليكن طيارهها را مىفرستند و هر جا را كه اين مظلومين هستند میکوبند. اين وضع روحيه اشخاصى است كه عقل ندارند و قدرت دارند. من مىخواهم عرض بكنم كه توجه بكنند آقايان، ما نبايد هميشه انتقاد از بالاترها بكنيم. بايد بياييم تا اين پايين، بياييم پيش خودمان. توجه بكنيد به اينكه پاسداران ما كه بسيار عزيزند پيش ما، قواى مسلحه كه بسيار عزيزند، توجه كنند تفنگ وقتى دستشان آمد غرور نيايد دنبالش. ممكن است كه يك جوانى خيلى مهذب هم باشد، خيلى هم خوب باشد، لكن بتدريج برسد به اينكه يك وقت ظالم بشود. وقتى قدرت دستتان آمد بيشتر مواظب باشيد كه متواضع بشويد. وقتى رئيس يك گروهى شديد بيشتر مواظب باشيد، كه متواضع باشيد، براى اينكه اگر سستى كنيد، در اين قدرت روحى از شيطان زمين مىخوريد. شمايى كه امروز داريد براى اسلام زحمت مىكشيد، چه شمايى كه در جنگها و در پشت جنگها و در زحمتهايى كه در صنعت مىكشيد، و چه آن آقايانى كه براى مظلومين دارند خدمت مىكنند و براى بنياد شهيد دارند خدمت مىكنند، خدمتهاى شما بسيار ارزش دارد. اين ارزش را حفظ بكنيد. صورت عمل ميزان نيست، آن چيزى كه ميزان است انگيزه عمل است، معناى عمل است. دوتاست عمل، در صورت مثل هم هستند. شمشيرى كه در دست حضرت امير- سلاماللَّهعليه است فرود مىآيد و فرض كنيد كه عمرو بن عبدود را مىكشد. اين صورت عمل با صورت عمل ديگرى كه شمشير دستش هست و يك كس ديگر را مىكشد، صورت، يك صورت است، هر دو يك شمشيرى است و در دستى است و فرود مىآيد و يك كسى را مىكشد، لكن آنى كه او را با عبادت ثقلين افضل دانستهاند براى آن انگيزه عمل است.
صحيفه امام، ج18، ص: 205🔽
دفاع مقدس
💠 دفاع مقدس در کلام امام خمینی(ره) تاریخ سخنرانی: 15 آبان 1362 شما( اعضاى واحدهاى مختلف سپاه و بن
💠 دفاع مقدس در کلام امام خمینی(ره)
تاریخ سخنرانی: 15 آبان 1362
...فرق ما بين شما عزيزان و آن اشخاصى كه در جبههها جنگ مىكنند، با آنهايى كه در مقابل شما هستند، صورت عمل كه يك صورت است، آنها مىكشند شما هم مىكشيد، اما كشتن شما يك عمل عبادى است و كشتن آنها يك عمل جنايى است. اين روى انگيزهاى است كه هست، روى معنايى است كه اين دو عمل دارند، نه روى صورت عمل است. شما براى خدا جهاد مىكنيد، آنها براى شيطان جهاد مىكنند. آنها تبع شيطان هستند و شما تبع خدا هستيد. اين فاصله ما بين اين دو امر است. توجه كنيد كه اين محفوظ بماند. من به آن قدرتمندانى كه در جبههها ايستادهاند و الآن مستأصل كردهاند صدام و صدامىها را عرض مىكنم كه مبادا اين قدرت اسباب اين بشود كه يك انتقامى بر خلاف موازين الهى گرفته بشود. شما تا كنون بنايتان بر همين بوده است و انشاءاللَّه از حالا به بعد هم باشد كه شهرهاى عراق را كه ما آنها را عزيز مىدانيم مثل شهرهاى خودمان و بعضىشان را بسيار بالاتر، بايد توجه كنيد اهالى آن شهرها به همان طور كه اهالى شهرهاى ما مبتلاى به شرّ صدام است، آنها، بيشتر مبتلا هستند. آنها فشارهايشان، فشار صدام بر آنها خيلى زياد است، بر خانوادههاى آنها، بر خود آنها، اشخاصى كه از آنجا آمدهاند همين دو روز پيش از اين، دو سه روز پيش از اين يك كسى از آقايان كه پيش من بود نقل كرد كه اشخاصى كه از آنجا تازه آمدهاند مىگويند اگر اشخاص عادى ريش داشته باشند مىگيرندشان، اگر تسبيح دستشان باشد مىگيرندشان به ترس اينكه اين حزباللَّه شايد باشد، خانوادههاى اين اشخاصى كه در جبهه هستند اگر چنانچه يك وقت آنها كوتاهى بكنند آنها را سركوب مىكنند. وضع روحى كسى كه قدرت دارد، شاخ دارد و عقل ندارد اين است. يك كس ديگر او را اذيت مىكند او كس ديگر را صدمه مىزند. شما بايد توجه بكنيد كه مبادا يك وقتى به واسطه بمبارانهاى شهرهاى شما و كشتن عزيزان شما، مبادا يك وقتى شما عصبانى بشويد و جبران بكنيد اين طورى، اين انتقام از او نيست. شما انتقامتان را از صدام بايد بگيريد و از حزب بعث، و الآن داريد مىگيريد. توجه كنيد كه مبادا حتى يك گلوله به طرف شهرهاى اينها بيندازيد. آنها شهرهايى هستند كه همان طورى كه اين بهبهان ما مظلوم است، بصره هم مظلوم است، مندلى هم مظلوم است، همه اينها مظلومند. اينها تحت ستم هستند. ما بايد جهات انسانى را تا آخر حفظ كنيم. ما جهات انسانى را تا مرز شهادت و فوت بايد حفظ بكنيم و هيچ وقت عصبانى از اين نشويم كه او دارد اين كار را مىكند، پس ما هم خوب است يكى از شهرهاى آنها را بزنيم؛ نه، هيچ همچو نيست. موازين، موازين اسلامى است. اينجا جمهورى اسلامى است. اينجا اسلام حكومت مىكند. بنا بر اين، بايد مواظب باشيد از خودتان كسانى كه قدرت دارند، دولت قدرت دارد، سپاه قدرت دارد، ارتش قدرت دارد، بسيج قدرت دارد، اينهايى كه قدرت دارند بايد حفظ جهات انسانيت را، جهات اسلاميت را بيشتر از ديگران بكنند. اين قدرت را در محلش خرج بكنند، تجاوز از محلش نشود.
و من اميدوارم كه با حفظ اين جهات انسانى و اسلامى شما الگو بشويد از براى همه كشورهايى كه آن مسائل ما به آنها رسيده است و مىرسد. و اين مرده ديگر از بين رفته است، ديگر شما خيال نكنيد، اينها دست و پايى است كه در حال احتضار دارد مىزند.
اين قدرتمندها آن آخر عمرشان اين طور جنون پيدا مىكنند. اينهايى كه در حالى كه قدرت دارند آن شارت و شورت را مىكنند، وقتى شكست مىخورند بسيار هم ضعيف مىشوند. اين ضعف روحى است كه انسان به يك طايفهاى كه هيچ كارى به او ندارند، توى خانههايشان نشستهاند، يك بچه كوچكى كه كارى به او ندارد، اين ضعف انسانيت و ضعف قدرت است كه به او بپرد براى اينكه، در جبهه- او را- سيلى به او زدهاند. اين آن مايه آخرش را هم كه عبارت از آن گردانهايى بوده است كه براى حفظ او بوده فرستاده به جبهه، و اينجا هم بسيارى از آنها را به درك فرستادهاند. خوب، اين صدمه مىبيند، صدمه روحى مىبيند، عقل هم كه ندارد كه حساب بكند كه خوب ما در جبهه مغلوب شدهايم بايد در جبهه كارى بكنيم، آنجا كه نمىتواند كارى بكند، به بهبهان و- نمىدانم- مسجد سليمان و جاهاى ديگر هم تعدى مىكند. اينها به واسطه ضعف روح است، و همه اينها براى اين است كه ايمان در كار نيست.
صحيفه امام، ج18، ص: 213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آمبولانس استیشن برای کمک به مجروحان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آمبولانس در صحنه آتش جنگ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حمل مجروح به قاطر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حمل مجروح با فرغون!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 نقش بهداری رزمی در جنگ
⚪️ مداوای مجروحین
🌿 دوران #دفاع_مقدس