eitaa logo
[دهـقـاید 🌴☀️ ســلام]
2هزار دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
3.9هزار ویدیو
26 فایل
﷽ از روستای قدیمی و پر جاذبه دهقاید به شما سلام میکنیم؛ ما جزء ده روستای بزرگ ایران هستیم 🇮🇷❤️ 📲 توی ایتا کانال زدیم که روستامون و مردمش رو معرفی کنیم از شَرجی و تَش باد و خُرما پَزون تا خوشه های طلایی گندم و رودخونه و نخلستون 🌴🌾☀️ @mohamad_19901
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 «پسرک فلافل فروش» 📝 پسرک نوجوانی به نام محمد هادی در طول عمرش راه های بسیاری را می رود تا به مقصدش برسد و گمشده اش را پیدا کند. در دوران نوجوانی درس را رها می کند و می خواهد با کار کردن گمشده ی خودش را پیدا کند. در جمع های مختلف از جمله (بسیج، هیئت، اردوی جهادی و ...) وارد می شود و با تلاش خود در همه ی آن ها می درخشد. تا اینکه پایش به حوزه باز شد. کمتر از یک سال در حوزه بود بعد راهی نجف شد و روح نا آرام هادی، گمشده اش را در کنار مولایش پیدا کرد و … 📚 بریده کتاب (۱): هادی از میان همه ی شهدای کربلا به یک شهید علاقه ی ویژه ای داشت. بعضی وقتها خودش را مثل آن شهید می دانست و جمله ی آن شهید را تکرار می کرد. هادی می گفت: من عاشق جون، غلام آقا اباعبدالله (ع) هستم. جون در روز عاشورا به آقا حرف هایی زد که حرف دل من به مولا است. او از سیاه بودن و بدبو بودن خودش حرف زد و این که لیاقت ندارد که خونش در ردیف پاکان قرار گیرد. من هم همین گونه ام . نه آدم درستی هستم نه … صفحه ۴۸ 📚 بریده کتاب (۲): برای زائران غذا درست می کرد. در بیشتر کارها کمک حالشان بود. اگر زائری هم نبود، به تهی دستان اطراف خانه سکونت می داد و در هیچ حالی از کمک دادن دریغ نمی کرد. آن خانه حدود صد سال قدمت داشت و بسیار وسیع بود، شاید هرکسی جرئت نمی کرد در آن زندگی کند. صفحه ۶۲ ┄┅═✧❁••❁✧═┅┄ ↶【به ما بپیوندید 】↷ ╭┅───────────────┅╮ 🏝 @DehghaedSalam 🕊🇮🇷 ╰┅───────────────┅╯