🕊شہیدمحمدرضادهقانامیرے🕊
🌸🍃
🍃🌸تاسی شهدا به حضرت علی اکبر علیه السلام
سید تعریف می کرد و می گفت: ما داشتیم به منطقه عملیاتی اعزام می شدیم در راه یک نوار نوحه سینه زنی گذاشته بودم این نوار را با مهدی زیاد گوش کرده بودم و کاملا برامون تکراری بود. برای همه معمول اینه که وقتی یک نواری تکراری می شه دیگه اون حس و حال و اشتیاق اولیه برای گریه کردن به وجود نمی یاد خصوصا اینکه اون ,"نوار مداحی نوحه باشه ، نه "روضه اما اون روز با روزهای دیگه فرق می کرد یک نواری که قبلا بیش از ده ها بار اونو گوش کرده بودیم در ماشین گذاشته بودم و به رانندگی می کردم متوجه شدم مهدی به پهنای صورتش دارہ اشک می ریزہ و گریه می کنه تو حال و هوای خودش بود بعد دیدم که یک ورقه کاغذ برداشت و شروع کرد به نوشتن. در حال نوشتن بود که به مقصد رسیدیم و وقتی ماشین ترمز کرد مهدی هم سرش را از اون برگه بلند کرد و اون رو روی داشبورت ماشین گذاشت و رفتیم برای عملیات.
بعد از عملیات ایندفعه تنها به سمت ماشین برگشتم "چون #مهدی_آسمانی_شده_بود"
در حال روشن کردن ماشین بودم که یک دفعه دیدم برگه ای کفه ماشین افتادہ اون برداشتم و نگاهش کردم بله همون برگه ای بود که مهدی در حال نوشتن مطالبی روی اون بود
آخرین نوشته آقا مهدی! را قطعه شعری در وصف حضرت علی اکبر (علیه السلام)
«بسم الله الرحمن الرحيم »
#یاعلی_اکبرلیلا
عشقت میان سینه من پا گرفته شکر خدا که چشم تو ما را گرفته
دریاب دلها را تو با گوشه نگاهی حالا که کار عاشقی بالا گرفته
مرقد ت ماوا گرفته گیسو کمند خوش قد و بالای ارباب شش گوشه هم با نور تو ماوا ...
شعری که با رسیدن ماشین به مقصد نتوانست کلمه آخرش رو کامل کنه ! حالا فهمیدم آن روز گریه جانسوز مهدی برای کدام یک از اولیای خدا بود!
کسی که مهدی به او علاقه زیادی داشت و همین علاقه هم باعث شد #حضرت_علی_اکبر(علیه السلام) او را به مهمانی خود قبول کنه.
#شهیدمهدی_صابری
🌺 @Dehghan_amiri20 🌺