808.2K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽🍃| #کلیپ...
تا تسبیـــح به دست می گیرد
شروع می کند مےآید ، نمےآید و ...
و این آمدن و نیآمدنهاے هر روزۀ
پدر و مادر #شـــــهیدگمنـام است!...
#استـوری📱🌾
#استفاده_باذکرِ_صلوات📿
🎼🍃|• @dehghan_amiri20
💕🍃تیراندازی
توی بحبوحه عملیات یکدفعه تیربار ژـ 3 از کار افتاد! گفتیم: چی شد؟
پسر گفت: «شلیک نمیکنه. نمیدونم چرا؟»
وارسی کردیم، تیربار سالم بود. دیدیم انگشت سبابه پسر قطع شده؛ تیر خورده بود و نفهمیده بود! با انگشت دیگرش شروع کرد تیراندازی¬کردن.
بعد از عملیات دیدیم ناراحته. انگشتش را باندپیچی کرده بود. خواستیم بهش دلداری بدیم، گفتیم شاید غصه انگشتشو میخوره؛ بهش گفتیم: بابا بچهها شهید میشن! یک بند انگشت که این حرفها را نداره!
گفت: «ناراحت انگشتم نیستم؛ از این ناراحتم که دیگه نمیتونم درست تیراندازی کنم!»
🌹🍃نوجوان
#شهیدگمنام
#ظرافتهاےفکرےاخلاقےشهدا 🌷
#راه_ورسم_نوجوانےدرسیره_شهدا 🕊
💠امام علی علیه السلام
ای کمیل! هیچ کاری نیست مگر اینکه تو در آن، نیازمند شناخت و بصیرت و آگاهی هستی.
تحفالعقول، ص۱۷۱📚✨
🍄🍃|• @dehghan_amiri20
🕊شہیدمحمدرضادهقانامیرے🕊
✨🍃@Dehghan_amiri20✨🍃
#این_قصه_یک_نوجوان_است 👇👇
در سال های جنگ تحمیلی، هر چند وقت ، حضرت آیت الله جوادی آملی به منطقه می آمدند و به بچه ها سری میزدند و به قول معروف به رزمنده ها روحیه می دادند و از آنان روحیه می گرفتند.
در یكی از این سفرها با یك نوجوان 15ـ14 سالی تهرانی آشنا شدند كه خیلی باصفا بود. در موقعیت منطقه ای آنجا ارتفاعی بود كه پایین آن یك چشمه و جاده وجود داشت كه دشمن حجم آتش سنگینی را روی آن می ریخت. فرماندهان به بچه ها گفته بودند كه حتی برای وضو گرفتن هم به آنجا نروید و همان بالا روی تپه بنشینید و تیمم كنید.
ناگهان دیدیم این نوجوان از تپه پایین رفت و آستین هایش را بالا زد و آماده شد برای وضوگرفتن. سر و صدای بچه ها درآمد كه نرو خطرناك است اما او گوشش بدهكار نبود. آخر، دست به دامان حاج آقا جوادی آملی شدند كه ایشان جلوگیری كنند،...
آقا گفتند: عزیزم كجا میروی؟
گفت: حاج آقا، دارم میرم پایین كه وضو بگیرم.
گفتند: پسر عزیزم! پایین خطرناك است. فرماندهان هم گفتند بالا تیمم كنید. شما تكلیفی ندارید. همان نماز با تیمم كافی است.
یك نگاه خیلی قشنگ به چشمان این بزرگوار كرد و لبخندی زد
و گفت: حاج آقا، اجازه بدید نماز آخرمون رو باحال بخونیم. دیگه به خاك نمی چسبیم.
بعدش هم رفت و جلوِ آب نشست، وضو گرفت و همانجا، نماز زیبایی خواند و برگشت بالا.
دقایقی بعد قرار شد عده ای از بچه ها بروند جلوِ ارتفاع و با عراقی ها درگیر شوند. یكی از آنان همین نوجوان بود.
او رفت و یكی دو ساعت بعد آقای جوادی آملی را صدا زدند و گفتند حاج آقا، بیایید پایین ارتفاع. یك جنازه كه رویش پتو انداخته بودند و آن را روی برانكارد گذاشته بودند به چشم میخورد.
گفتند: حاج آقا، پتویش را بردارید ببینید كیه. جلوِ چشم همه، آقای جوادی آملی نشست و پتو را كنار زد. دیدیم همان نوجوان با همان لبخند پركشیده و رفته است.
حاج آقا عمامه را برداشتند و خاک بر سر خود میریخت و می گفت :جوادی فلسفه بخون... جوادی عرفان بخون...امام به اینا چی یاد داد که به ما یاد نداد
🕊#شهیدگمنام......🥀
🦋#ظرافتهاےروحےشهدا🌸
خواهم که دراین میکده آرام بمیرم
#گمنام سفرکرده و گمنام بمیرم
عمریست مرامونس جان نام#حسین است
دل خواست که دراین سایه این نام بمیرم..💔🖐🏻
#شهیدگمنام😓💔
┈•••••✾•••❀♥❀•••✾•••••┈
@dehghan_amiri20
┈•••••✾•••❀♥❀•••✾•••••┈