💫السلام وعلیک 🕊#یاصاحب_الزمان🌹
حضرت #عشق یا اباصالح المهدی🥀
آقا بیا که بی تو پریشان شدن بس است
از دوری تو پاره گریبان شدن بس است
کنعان دل، بدون تو شادی پذیر نیست
یوسف!ظهور کن که پریشان شدن بس است
یعقوب دیده ام چه قَدَر منتظر شود؟
یعنےمقیم کلبه ےاحزان شدن بس است
🌿#اللهـم_عجـل_لولیـک_الفـرج🌷
💟🍃|• @Dehghan_amiri20
🍁🌼ختم جمعی قرآن کریم📖
به نیابت از🕊#شهیدمحمدرضادهقان🥀
جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج آقا امام زمان عج الله🤲
✨جزء دو
✨صفحه: سی ودو
✨سوره:بقره
📚🍃|• @dehghan_amiri20
#حدیث_روز☀️📜
🍂🍃امام علی علیه السلام می فرمایند:
دو چیز است که تنها کسی که آن را از دست داده قدر وقیمتش را می داند:
جوانی و
سلامتی
📚✨غررالحکم،ص۴۴۹
💟🍃|• @Dehghan_amiri20
✨❄️در "محرم" عشق و علاقه به رهبری موج میزد و پیرو رهبری بود، همه صحبتهای ایشان را دنبال میکردند، حتی یکی از اهدافش برای دفاع از حرمین صحبتهای حضرت آقا بود، وقتی حضرت آقا جملهای میگفتند برای محرم هدف بود و حجت را تمام میکرد، چه در عرصه داخلی و چه در عرصههای خارجی، یکی از بهترین و شیرینترین لحظات طول عمر محرم این لحظاتی بود که میگفت: در یکی از ملاقاتهایی که با حضرت آقا داشتم و در صفهای جلو بودم من به ایشان احترام گذاشتم و ایشان برای من دست تکان دادند، همیشه این لحظات تا آخرین روزهای زندگی جلوی چشمشان بود.
عاشق قرآن خواندن بود همه کارهایش را با قرآن خواندن شروع میکرد، فاطمه که به دنیا آمد نوار قرآن را بالای سرش روشن میکرد و میگفت: دوست دارم دخترم وقتی بزرگ شد قرآن را هم خوب بخواند و هم خوب یاد بگیرد و به خوبی هم در زندگی اش به کار ببندد.
🕊 #شهیدمحرم_ترک🌷
اولین شهید مدافع حرم ایران
🍀#شهداےمدافع_حرم🌸
💫#بااین_ستاره_ها
#راه_رامیتوان_پیداکرد🍃
💟🍃|• @Dehghan_amiri20
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥🍃شرط عجیب شهید حاجقاسم سلیمانی با محافظانش: از من دور باشید! به شرطی میتوانید بمانید که شما را نبینم، من از مردم هستم؛ من خود مردم هستم.
🕊#شهیدحاج_قاسم_سلیمانی🥀
✨#بدون_توروزگارخوشی_نداریم_سردار💔
💟🍃|• @Dehghan_amiri20
🌷✨کلام نیکان.....
⚜ اگر گرفتاری و حاجت داری ، پدر و مادرت را خوشنود کن و اگر زنده نيستند برایشان صدقه بده چون مردگان زندهاند و ما توانایی ديدنشان را نداريم.
🍂#آیت_الله_بهجت🍃
🌿#رزق_معنوے🌺
💟🍃|• @Dehghan_amiri20
❁برای👈 شهیدشدن
قبل ازهرچیزبایدشهیدانه 👉زندگی کرد❁
💠✨یک روز عصر جمعه، که به خانه برگشتم، دیدم حسن کتاب گناهان کبیره شهید دستغیب را در دست گرفته است، چشمانش سرخ شده بود. پرسیدم: «گریه کردی؟» گفت: «اگر خداوند طوری که در این کتاب نوشته، با ما بندگان معامله کند، عاقبتمان چه می شود؟ خدا کند که با عدلش با من رفتار نکند و بانظر لطفش به ما عنایت کند.» چندی بعد، برای دوستانش و آن جمعی که بودند، صندوقی نصب کرده بود و گفته بود: «هر کس غیبت کند، باید پنجاه تومان در این صندوق بیندازد.» آن زمان، پنجاه تومان پول کمی نبود. هر کس غیبت می کرد، از دست حسن گریزی نداشت. باید این پول را می داد تا این کار، مانعی باشد برای تکرار مجدد گناه
🦋#شهیدمحمدحسن_فایده🌸
🍃#ظرافتهاےروحےشهدا🥀
🍂#فاصله_اےکہ_باشهداهست🌾
💟🍃|• @Dehghan_amiri20
💦✨کلام شهید....
آرمان خواهی انسان مستلزم صبر بر
رنجهاست.
پس برادر خوبم ، برای جان بازی در راه آرمان ها ياد بگير كه در اين سيّــارهی رنـج ، صبور ترين انسان ها باشی.
🕊#شهیدسيدمرتضےآوینی🌸
💟🍃|• @Dehghan_amiri20
🕊شہیدمحمدرضادهقانامیرے🕊
💦✨شنیده نشد که خانواده شهیدى بىتابى و ناشکرى کند. البته گریه کردن ایرادى ندارد؛ امّا ناشکرى نکردند
💦✨در اواخر یکی از شبهای زمستان آن سال [۱۳۵۶] در خواب بودم که در زدند. از خواب بیدار شدم و طبق عادتم بدون اینکه بپرسم پشت در کیست، شخصاً برای باز کردن در رفتم. یک ساعت به اذان صبح مانده بود و افراد خانواده در اندرونی خوابیده بودند. در را که باز کردم، دیدم افرادی با مسلسل و هفتتیر ایستادهاند! به ذهنم گذشت که آنها عدّهای چپی هستند و قصد تصفیهی مرا دارند؛ چون در آن زمان آقای بهشتی به من اطّلاع داده بود که چپیها دست به کشتار و تصفیهی اسلامگراها زدهاند، و از من خواسته بود که هشیار و مواظب باشم. چپیها در کرمانشاه شبانه به منزل آقای موسوی قهدریجانی ریخته بودند، دست و پای او را بسته بودند و قصد کشتنش را داشتند که در یک حادثهی غیرمنتظره توانسته بود بگریزد و از مرگ نجات یابد. این مسئله هنوز در ابهام است و برای روشن شدن آن اقدامی نکردهایم.
#هرروزباخاطرات_مقام_معظم_رهبرے
#ایام_الله_دهه_مبارک_فجر
#چهل_دومین_سال
#ادامه_دارد
💟🍃|• @Dehghan_amiri20
#شهید🥀 است که مصداق شیدایی است
#شین🌹 او شوق وصال را می نماید
و
#هاء🌸او هویت وحریم وصل را نمایان است
و
#یاء 🌺او یار را تجلی می کند
#دال🌷 او هم دلالت بر حق بودنش است
🍂#شبتون_شهدایے🌷
#التماس_دعاےفرج🙏🙏
💟🍃|• @Dehghan_amiri20
💫السلام وعلیک 🕊#یاصاحب_الزمان🌹
حضرت #عشق یا اباصالح المهدی🥀
یادت نرود همیشه فردایی هست
در قلب کویر آب گوارایی هست
گر موج زند جهان ز نامردیها
نومید نباش، عزیز زهـرایی هست
🌿#اللهـم_عجـل_لولیـک_الفـرج🌷
💟🍃|• @Dehghan_amiri20
🍁🌼ختم جمعی قرآن کریم📖
به نیابت از🕊#شهیدمحمدرضادهقان🥀
جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج آقا امام زمان عج الله🤲
✨جزء دو
✨صفحه: سی وسه
✨سوره:بقره
📚🍃|• @dehghan_amiri20
📜☀️#حدیث_روز
🌸🍃رسول خدا(صلی الله علیه وآله) می فرماید :
هر کس بخشی از کار مسلمانان را بر عهده گیرد و در کار آنها مانند کار خود دلسوزی نکند، بوی بهشت را استشمام نخواهد کرد.
📚✨کنزالعمال، ج ۶، ص ۲۰، ح ۱۴۶۵۴
💟🍃|• @Dehghan_amiri20
🍃🌸چهار روز قبل از شهادتش، در کنار یک عالم بزرگ فرزانه بودیم. سردار سلیمانی به آن عالم گفت: در سحرگاهان به خدا گفتم: خدایا! از عمر من ۵ سال بگیر و به این عالم بده! آن عالم تبسمی کرد و گفت: ۷۵ سال است برای مکتب اهلبیت کتاب نوشتهام، تحقیق کردهام، رسالههای مختلف، مستدرکات فقهی و اصولی جمع کردهام، بیش از ۱۴۰، ۱۵۰ کتاب و رساله علمی و فقهی و تفسیر نوشتهام، صدها شاگرد تربیت کردهام، همه اینها فدای ۵ دقیقه قاسم سلیمانی و مناجات او و حضورش در محضر خدا و خدمتی که به خدا و خلق کرد. همه زندگی خودم را حاضرم به تو بدهم برای ۵ دقیقهاش!»
🕊#شهیدحاج_قاسم_سلیمانی🥀
✨#بدون_توروزگارخوشی_نداریم_سردار💔
💟🍃|• @Dehghan_amiri20
#حبهی_انگور
✍حاج اقای قرائتی نقل میکند:
روزی به مسجدی رفتیم که امام مسجد دوست پدرم بود گفت داستان بنا شدن این مسجد در این شهر قصه عجیبی دارد ، برایتان تعریف کنم:
روزی شخص ثروتمندی یک من انگور میخرد و به خدمتکار خود میگوید انگور را به خانه ببر و به همسرم بده و به سر کسب و کاری که داشته میرود ، بعدازظهر که از کارش به خانه برمیگردد به اهل و عیالش میگویدلطفا انگور را بیاور تا دور هم با بچه ها انگوربخوریم.
همسرش باخنده میگوید: من و فرزندانت همه انگور ها را خوردیم ،خیلی هم خوش مزه و شیرین بود
مرد با تعجب میگوید: تمامش را خوردید؟
زن لبخند دیگری میزند و میگوید بله تمامش را
مرد ناراحت شده میگوید:
یک من(سه کیلو)انگور خریدم یه حبه ی اون رو هم برای من نگذاشته اید
الان هم داری میخندی جالب است خیلی ناراحت میشود و بعد از اندکی که به فکر فرو میرود ناگهان از جا برخواسته از خانه خارج میشود.
همسرش که از رفتارش شرمنده شده بود او را صدا میزند ولی هیچ جوابی نمی شنود. مرد ناراحت ولی متفکر میرود سراغ کسیکه املاک خوبی در آن شهر داشته.
به او میگوید: یک قطعه زمین میخواهم در یک جای این شهر که مردمش به مسجد نیاز داشته باشند وآنرا نقدا خریداری میکند ، سپس نزد معمار ساختمانی شهر رفته ، و از او جهت ساخت و ساز دعوت بکار میکند و میگوید: بی زحمت همراه من بیایید او را با خود بر سر زمینی که خریده بود برده و به معمار میگوید: میخواهم مسجدی برای اهل این محل بنا کنید و همین الان هم جلو چشمانم ساخت و ساز را شروع کنید.
معمار هم وقتی عجله مرد را می بیند تمام وسایل و کارگران را آورده و شروع کرد به کار کردن و ساخت و مسجد میکند.
مرد ثروتمند وقتی از شروع کار مطمئن میشود به خانه برمیگردد.
همسرش به او میگوید: کجا رفتی مرد؟ چرا بی جواب چرا بی خبر؟
مرد در جواب همسرش میگوید: هیچ رفته بودم یک حبه انگور از یک من مالی که در این دنیا دارم برای سرای باقی خودم کنار بگذارم، و اگر همین الان هم بمیرم دیگر خیالم راحت است ، که حداقل یک حبه انگور ذخیره دارم.
همسرش میگوید چطور مگه چه شده؟ اگر بابت انگورها ناراحت شدید حق باشما بوده ما کم لطفی کردیم معذرت میخواهم.
مرد با ناراحتی میگوید: شما حتی با یک دانه از یک من انگور هم بیاد من نبودید و فراموشم کردید البته این خاصیت این دنیاست و تقصیر شما نیست. جالب اینست که این اتفاق در صورتی افتاده که من هنوز بین شما زنده هستم، چگونه انتظار داشته باشم بعد از مرگم مرا بیاد بیاورید و برایم صدقه دهید؟ وبعد قصه خرید زمین و ساخت مسجد را برای همسرش تعریف میکند.
امام جماعت تعریف میکرد که طبق این نقل مشهور بین مردم شهر الان چهارصد سال است که این مسجد بنا شده، ۴۰۰سال است این مسجد صدقه جاریه برای آن مرد میباشد ، چون از یک دانه انگور درس و عبرت گرفت.
⚠️ای انسان قبل از مرگ برای خود عمل خیر انجام بده و به انتظار کسی منشین که بعد از مرگت کار خیری برایت انجام دهد، محبوب ترین مردم تو را فراموش میکنند حتی اگر فرزندانت باشند.
⏳از الان بفکر فردایمان باشیم.
💟🍃|• @Dehghan_amiri20
❁برای👈 شهیدشدن
قبل ازهرچیزبایدشهیدانه 👉زندگی کرد❁
💠 ما هم سربازیم!
در عملیات مسلم بن عقیل #شهید_همت دچار خونریزی معده شد و مدام خون بالا میآورد. بهناچار منطقهی نظامی را ترک کرد و چند نفر همراه با او به بیمارستان اسلامآباد غرب رفتیم. جلوی در بیمارستان بهدلیل ازدیاد بیماران و مراجعان ما را راه نمیدادند. یکی از همراهان به دهانش آمد که سردار را معرفی کند و با تشر به مسؤولی که راهمان نمیداد بگوید میدانید چه کسی را در این بحبوحه جنگ جلوی در بیمارستان معطل کردهاید... که همت جلوی او را گرفت و به آن مسؤولی که جلوی ما را گرفته بود، گفت: ما هم سربازیم برادر. از منطقه آمدیم. مثل همهی بیمارها. ببین جایی برایمان پیدا میشود؟ بعد از چند ساعت معطلی، بالاخره تختی در بخش عمومی اورژانس بیمارستان به همت دادند. وضعیت از نظر اصول نظامی اصلا مساعد نبود. بیم ترور شدن حاج همت را داشتیم. ایشان از ما میخواست او را روی تخت بیمارستان در اورژانس عمومی کنار دهها بیمار دیگر رها کنیم و برویم. هر چه کردیم نتوانستیم ایشان را قانع کنیم که خود را به مسؤولان بیمارستان معرفی کند و از آنها بخواهد یک اتاق خصوصی در اختیارش بگذارند. هر بار که این درخواست را تکرار میکردیم شهید همت میگفت: ما هم سربازیم.
🦋#شهیدمحمدابراهیم_همت🌸
🍃#ظرافتهاےفکرےاخلاقےشهدا🥀
🍂#فاصله_اےکہ_باشهداهست🌾
💟🍃|• @Dehghan_amiri20
✨❄️توجه خاصی به نیروهای زیر دستش داشت مثلا توی سرکشی هایی که با ماشین اداری داشتیم اگر پذیرایی می دادند از صاحب خونه یکی هم برای سربازش درخواست می کرد. موردی بود که توی مراسم پذیرای اش رو نخورد وقتی سوار ماشین شد پذیرایی رو جلوی سربازش گرفت گفت آوردم با هم بخوریم
🕊 #شهیدمحمدعلےقلےزاده🌷
🍀#شهداےمدافع_حرم🌸
💫#بااین_ستاره_ها
#راه_رامیتوان_پیداکرد🍃
💟🍃|• @Dehghan_amiri20
🕊🌸توصیه هایی از #شهدا در دستخطی به نام وصیت
🦋#شهیدمصطفےصدرزاده🥀
🍂#ارسالی_اعضای_محترم_کانال🍃
💟🍃|• @Dehghan_amiri20
با سلام وعرض وقت بخیر خدمت همه دوستان وهمراهان گرامی
در کانال شهید دهقان امیری
دوستان اگر شما هم به وصیت خاصی از شهدا که مورد نظر واشاره شما ست برای ما بفرستید تا ان شاءالله برای استفاده اعضای محترم در داخل کانال قرار بدیم
با تشکر از همراهی تک تک شما بزرگواران
🕊شہیدمحمدرضادهقانامیرے🕊
💦✨به محض آنکه چنین فکری به ذهنم آمد، فوری به بستن در اقدام کردم. آنها کوشیدند مانع بسته شدن در شوند، امّا ترس از مرگ به من قدرت بخشید و زورم بر آنها چربید و در را بستم. بعد به فکرم رسید که آنها ممکن است از دیوار بالا بروند یا از راه دیگری وارد خانه شوند. آنها با اسلحهی خود شروع به کوبیدن به شیشهی ضخیمی که روی در منزل بود، کردند و آن را شکستند. در همان حال که من به راهی برای نجات میاندیشیدم، یکی از آنها فریاد زد: «به نام قانون، در را باز کن». از این حرفشان فهمیدم که از مأموران ساواک هستند. خدا را شکر کردم که برخلاف تصوّر من، آنها از چپیها نیستند. به سمت در رفتم و در را باز کردم. شش نفری حمله کردند و در میان درِ بیرونی خانه و درِ محیط اندرونی، با خشونت و بیرحمی مرا به باد کتک گرفتند. در آن هنگام مصطفی که دوازده سال داشت، بیدار شده بود و از پشت شیشهی نازکی که میان من و آنها حایل بود، با حیرت و شگفتی به صحنهی کتک خوردن پدر مینگریست و فریاد میزد. ساواکیها بیرحمانه به کتک زدن من با مشت و لگد ادامه دادند و مخصوصاً با نوک کفش خود به ساق پای من ضربه میزدند. سپس به من دستبند زدند و دستور دادند جلو بیفتم و به سمت داخل منزل بروم. به آنها گفتم: این جوانمردی نیست که خانوادهام مرا دستبسته ببینند؛ دستبند را باز کنید. دستبند را باز کردند و وارد خانه شدم. دیدم همسرم دلشکسته و ناراحت است و چهار فرزندش هم در اطرافش برخی خواب و برخی بیدارند. کوچکترینشان «میثم» بود که دو ماه داشت. به آنها گفتم: نترسید، اینها مهمانند!
#هرروزباخاطرات_مقام_معظم_رهبرے
#ایام_الله_دهه_مبارک_فجر
#چهل_دومین_سال
#ادامه_دارد
💟🍃|• @Dehghan_amiri20
🌷✨کلام نیکان.....
⚜خوب است انسان گاهی قرآن را
#ایســتاده رو به قبله بخواند تا
ادبی را رعـایت بکند تا این ادب
برای او #ڪمال ایجاد میکند.
🍂#آیت_الله_حسن_زاده_آملی🍃
🌿#رزق_معنوے🌺
💟🍃|• @Dehghan_amiri20
💦✨کلام شهید....
خداوند از مومن ادای تکلیف را می خواهد، نه نوع کار و بزرگی و کوچکی آن را. فقط اخلاص، و با دید تکلیفی به وظیفه توجه کردن.
🕊#شهیدمهدےباکرے🌸
💟🍃|• @Dehghan_amiri20