eitaa logo
دهڪده ‌مثبت
2.1هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
10 فایل
یه دهڪده مثبت، تا توے اون یه زندگی آروم‌ و بدور از افڪار منفی رو تجربه ڪنی(جلسات روزاے زوج رو از دست ندین)♥️ پیشنهادات وارسالی‌هاے زیباتون رو اینجا می‌خونم🌱 @Goolnarjes313 https://harfeto.timefriend.net/16851976543119 لطفامعرفی‌مون کن @Dehkade_mosbat
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻فرهمند پور با خود فکر کرد همه چیز را می شود خرید. چطور است شوهرش را بخرم؟ می توانم تحریکش کنم خارج از کشور برود. حتی خود ضحی را. می شود بهانه درس خواندن و استخدام و شرایط کاری بهتر را وعده اش دهم. با این فکر، گوشی را برداشت که به سحر زنگ بزند و روحیه ضحی را در این رابطه بپرسد. پیامک رسیده را که دید، پشیمان شد. باید به بیمارستان آریا می رفت. تصمیم گرفت سرمایه گذاری روی گروه مامایی را در جلسه مطرح کند و به یک بهانه ای، ضحی را نزدیک خود نگه دارد. حتی اگر نمی توانست با او ازدواج کند، دیدنش به او آرامش می داد. این تنها فکری بود که با آن توانسته بود در این چند ماه، خودش را صبور نشان دهد. بارها به خود نهیب زد تو بچه داری! سنی ازت گذشته! تو را چه به عاشقی! اما به محض دیدن عکس ضحی، دست و دلش می لرزید. چقدر او را در کنار خودش تخیل کرده بود. با همان چادر و چهره ای که هیچ لبخندی، به نامحرم تحویل نمی داد. از صلابت ضحی خوشش می آمد. چیزی که ذره ای از آن را مادر فرانک نداشت. ▫️به خاطر پیشنهاد او، جلسه طولانی تر از حد معمول شد. وسط جلسه سحر و چندنفر از کارشناسان مامایی هم احضار شدند و مختصر صحبتی با آن ها شد. فرهمندپور توانسته بود با زبان تجارت، اعضای هیئت مدیره را راضی کند که روی این گروه، سرمایه گذاری شود. همه غیر از پرهام رای مثبت شان را داده بودند. این را فرهمندپور می دانست که عکس العمل پرهام را نسبت به ضحی قبلا دیده بود. برگه رای مخالف را روی میز گذاشت و شش رای موافق را کنارش. پروژه تصویب شد و حکمش زده شد. اعضا زیر آن را امضا کردند و قرار شد مسئول پیگیری این مسئله، خود فرهمندپور باشد. پرهام به قصد ترک اتاق جلسات، از روی صندلی بلند شد. آرام از کنار فرهمندپور گذشت و پشت گوشش نجوا کرد: - اشتباه می کنی. تو این بشر رو نمی شناسی. و از اتاق خارج شد. 🔸فرهمندپور صندلی را عقب کشید. به اتاق خالی نگاه کرد و چهره ضحی را تخیل کرد. حتی اگر ضرر هم بکند، دوست داشت در کنار او باشد. با وعده های سود و واردات کالا و ارتباط با بیمارستان های دیگر، توانسته بود کار را پرثمر جلوه دهد. حس طمع اعضا را تحریک کرده بود. بعد از این همه سال، می دانست چطور باید نبض جلسه را دست بگیرد و کاری که می خواست را انجام دهد. نگاهی به برگه کرد. از جا بلند شد. تصمیم گرفت خبر را داغ داغ به ضحی بدهد. بدون حضور سحر. به قصد بیمارستان بهار، از آریا خارج شد. 🌹کنار گلفروشی ایستاد. گل رزی خرید. بدون زرورق و هر تجملاتی. فکر کرد ضحی این طور بیشتر دوست دارد. با معرفی خودش با عنوان دکتر، توانست از نگهبان بیمارستان، شماره اتاق استقرار ضحی را بپرسد. فرهمندپور، از نرده ها رد شد. حیاط پر درخت بیمارستان را رد کرد. سطح شیب دار جلوی بیمارستان را به آرامی بالا رفت و داخل شد. ☘️ از دیدن فضای داخلی بیمارستان تعجب کرد. به برگ های بزرگ گل های رونده دو طرف و عکس نوشته های حدیثی روی دیوار نگاه کرد. برای اینکه جلب توجه نکند، خیلی مکث نکرد و به سمت آسانسور رفت. دکمه طبقه دو را زد. در آسانسور بسته شد و نوای صلوات در گوشش پیچید! اللهم صل علی محمد و آل محمد. اللهم صل علی محمد و آل محمد. اللهم صل علی.. آسانسور ایستاد. از آسانسور که خارج شد، تعجبش از چیزی که می دید بیشتر شد. به سمت پنجره های رنگی رفت. دستش را نگاه کرد. قرمز شده بود. چند قدم زد. نارنجی شد. چند قدم جلوتر رفت. زرد شد. باز هم؛ سبز شد. عقب عقب رفت و از زیر نورهای رنگی بیرون آمد. به سمت اتاقی که نگهبان گفته بود رفت. سرش را چرخاند و راهروی رنگین کمانی که رد کرده بود را نگاه کرد. از زیبایی نورها به هیجان آمده بود. بدنش را چرخاند که باز هم زیر نورها برود اما یاد ضحی افتاد. گل را از زیر کتش بیرون آورد. 🔸اتاق را پیدا کرد و در زد. صدایی نیامد. محکم تر در زد. باز هم صدایی نیامد. دستگیره در را فشار داد. داخل اتاق کسی نبود. به خودش اجازه داد داخل اتاق ضحی شود. روی صندلی های مبلی کنار اتاق نشست. پاکت نامه و گل را روی میز گذاشت و به اطراف اتاق نگاه کرد. در اتاق خود به خود و به آرامی بسته شد. حالا او در اتاق ضحی، تنها بود. 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
‍ ‌ 🌸سحر بیست و چهارم... ✍ به خط پایان، که نزدیک می شویم؛ تعارضی عظیـم، قلبمان را گرفتار می کنـــد؛ "شــوقِ" تجربه قنوت هايي که هر کدامشان سفری بلند، به آسمان تو را رقم می زنــــد، یـــــا.... "غــــمِ" از دست دادن سحر هايي که، بی نظیرترين فرصتهای هم آغوشی با تـو بوده اند❗️ ❄️دلــم برایت تنــگ می شود.... خدا برای لحظه هايي که هیـــچ صدایی، جز نجوای دعای سحر، از خانه های اهل زمین، بالا نمی رفت. برای لحظه هايي که چراغ های روشن خانه های همسایه، شوق بیدار ماندن را در دلم، بیشتر می کرد. برای لحظه هايي که، با هر کدام از نامهای تو، قنوت می گرفتم و با تکرار مکررشان، بوسه های مداوم تو را احساس می کردم. ❄️دلم برایت تنگ می شود خدا... تـــو، همان لذت شیرین لحظه افطارم بوده ای، که در اولین جرعه آب، تجربه اش می کردم. تـــو... همان احساس خالی شدنم، در لابلاي العفو های شبانه ام بودی...که تمام جان مرا، با آرامشی عظیم، احاطه می کردی. دلــ💞ـم برایت تنگ می شود... خدا نميدانم تا رمضان دیگر... چه برایم مقدر کرده ای؟ امــــا... بگــذار، سهم من از این رمضان، همین سجاده خیسی باشد، که در همه طول سال، نمناک باقی بماند. بگذار...تمام اِرثیه ام از سحر هایش، همین قنوت هایی باشد، که تا رمضان دیگـــر، حتی یک سحر نیز، از ادراکــش، جا نمانم. بگـــذار...خالی شدنم را تا رمضان دیگر، به کوله باری سیاه تبدیل نکنم. ❄️تصور جمع شدنِ سفره ات، دلم را می لرزاند. رمضان می رود ... و....مــــن می مانم... و یک دنیای شلوغ. می ترسم... دوباره دستان تو را در شلوغ_بازار دنیا گم کنم. وای....دلـ❤️ـم برایت تنگ می شود؛ خـدا می شود در میان دلم، چنان لانه کنی، که ترس نداشتنت، پشتم را نلرزاند ؟ میشود؛ همیشه بمــــانی؛ خـ💫ــدا ؟ ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅
هدایت شده از 
📜 *حسرت از همان جایی شروع میشه که مطمئنی دیگه نمیشه کاری کرد.* 🔅 درست لحظه ای که خبر عید فطر می آید. یا وقت خواندن نماز عید و قنوت های عاشقانه اش یا .. 💠 یک حس دوگانه ای از خوشی و غم که ای کاش روزها و سحر ها و وقت های خوب این ماه عزیز تمام نمیشد. ای کاش باز هم رمضان می بود. 📍 حسرت از دست دادن یک ماه دوست داشتنی .. ✨فقط 6 روز از این روزهای طلایی باقی مانده.. از الان فکری بکن و نگذار حسرت هایت دو چندان شود. الان را دریاب! ❇️ پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله: لَو يَعلَمُ العِبادُ ما فى رَمَضانَ ، لَتَمَنَّت أن يَكُونَ رَمَضانُ سَنَةً ؛ اگر بندگان بدانند كه در رمضان ، چه [نعمت ها و آثارى ]هست ، آرزو مى كنند كه رمضان ، يك سال باشد /مراقبات ماه رمضان محمّد محمّدی ری شهری صفحه 12 📣کانال در ایتا، بله 🆔 @moshtaghallah
✨السلام علیک یا حجت الله فی ارضه سلام بر تو ای حجت خدا ای محل نزول ملائکه و روح✨ 🌺خداوند عزیز در سوره مبارکه قدر می فرماید: فرشتگان و روح در شب قدر (بر حجت خدا برای تقدیر یکسال) نازل می شود. 🍀آقاجان بعد ازشب قدر است که سال نویی برایمان آغاز میشود. انگار تازه از مادر متولد شده ایم و باید اعمال و رفتار صحیح و نیکو را از سر بگیریم. 🌸حال که تقدیر یکسالمان نوشته شده است و ما در مرحله حیات نویی هستیم باید با تقوا در این مسیر حرکت کنیم. مهدی جان در این مسیر دستگیرمان باش. آمین یارب العالمین. 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
✍️استقامت در راه خدا ✨إنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ (1) 🌺همانا كسانى كه گفتند: «پروردگار ما خداست، پس (بر اين عقيده) مقاومت نمودند، فرشتگان بر آنان نازل مى‏ شوند (و مى ‏گويند:) نترسيد و غمگين مباشيد و بشارت باد بر شما به بهشتى كه پى در پى وعده داده مى ‏شديد. 🍀 آن چه ايمان را بارور مى‏ كند و به نتيجه مى ‏رساند، مقاومت است وگرنه چه بسيار مؤمنانى كه بد عاقبت شدند. 🌸 استقامت، در كنار ايمان ارزشمند است وگرنه كفّار نيز بر باطل خود استقامت دارند. 🍀خالق بودن خدا را بسيارى قبول دارند ولى در تدبير امور پاى ديگران را به ميان مى ‏آورند؛ مهم آن است كه انسان در ربوبيّت خداوند مقاومت كند يعنى هيچ قانون و برنامه‏ اى را از غير خدا نپذيرد. 🌸 استقامتى ارزشمند است كه طولانى باشد. 🍀 انسان در اثر ايمان و مقاومت، فرشتگان را به خود جلب مى ‏كند. 🌸 مقاومتِ در راه حقّ، هم خوف از آينده را برطرف مى‏ كند. و هم‏ حزن و اندوه نسبت به گذشته را. 🍀 بالاترين هديه‏ ى آسمانى كه فرشتگان براى مؤمنان مقاوم مى‏ آورند، آرامش روحى و روانى است. ☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️ 1)فصّلت/30 📚تفسير نور، ج‏8، 335 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
✍️روز قدس، روز مقابلۀ مستضعفین با مستکبرین‏ ‏‏ 💯«روز قدس» یک روز جهانی است. روزی نیست که فقط اختصاص به قدس داشته‏‎ ‎‏باشد. روز مقابلۀ مستضعفین با مستکبرین است. ... 💣روزی است که باید مستضعفین‏‎ ‎‏مجهز بشوند در مقابل مستکبرین، و دماغ مستکبرین را به خاک بمالند. ⚠️ روزی است که‏‎ ‎‏بین منافقین و متعهدین امتیاز خواهد شد. متعهدین این روز را روز قدس می دانند، و‏‎ ‎‏عمل می کنند به آنچه باید بکنند. و منافقین ـ آنهایی که با ابرقدرتها در زیر پرده آشنایی‏‎ ‎‏دارند و با اسرائیل دوستی ـ در این روز بی تفاوت هستند، یا ملتها را نمی گذارند که تظاهر‏‎ ‎‏کنند. 🌐روز قدس روزی است که باید سرنوشت ملتهای مستضعف معلوم شود، باید‏‎ ‎‏ملتهای مستضعف اعلام وجود بکنند در مقابل مستکبرین. باید همانطور که ایران قیام‏‎ ‎‏کرد و دماغ مستکبرین را به خاک مالید و خواهد مالید، تمام ملتها قیام کنند و این‏‎ ‎‏جُرثومه های فساد را به زباله دانها بریزند. ‏‎ 📚صحیفه امام ، جلد 9، صفحه 276 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
🔹ألاَ وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِيّاً جَاءَ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ وَ وَجْهُهُ كَالْقَمَرِ لَيْلَةَ اَلْبَدْرِ 🔸ألاَ وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِيّاً وُضِعَ عَلَى رَأْسِهِ تَاجُ اَلْمُلْكِ وَ أُلْبِسَ حُلَّةَ اَلْكَرَامَةِ 🔹ألاَ وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِيّاً جَازَ عَلَى اَلصِّرَاطِ كَالْبَرْقِ اَلْخَاطِفِ 🌸بدانيد،هر كس على را دوست بدارد،روز قيامت در حالى[به صحراى محشر]مى ‌آيد كه صورتش همچون ماه شب چهارده مى ‌درخشد. 🍀آگاه باشيد، هر كس على را دوست بدارد،بر سرش تاج پادشاهى گذاشته مى ‌شود، و لباس كرامت و بزرگوارى بر او پوشانده مى ‌شود. 🌺بدانيد،هر كس على را دوست بدارد،از پل صراط‍‌ همچون برق جهنده مى ‌گذرد. 📚فضائل الشيعة ؛ ص4. 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
📚📏📚📏📚 💢رسیدن به حدترخص قبل از ظهر و ورود به وطن بعدازظهر ✅پرسش: حکم روزه مسافری که قبل از اذان ظهر به حد ترخص نماز رسیده امّا بعد از اذان وارد وطن شده است چیست؟ 🌺پاسخ: ☘️آیات عظام مظاهری، مکارم: اگر مبطل انجام نداده باشد باید نیت روزه کند و روزه بگیرد. 🌼آیات عظام امام،خامنه ای ، فاضل،خوئی،سیستانی،نوری،گلپایگانی،: بنابراحتیاط واجب روزه بگیرد و قضا نماید 📚عروه الوثقی،جلد2،کتاب الصوم،فصل فی شرایط وجوب الصوم،مسأله1 📞 پاسخگویی تلفنی با شماره 096400 💻 ارسال سوالات از طریق "وب پاسخگو" my.pasokhgoo.ir 📱 ارسال سوالات از طریق "اپلیکیشن پاسخگو " cafebazaar.ir/app/ir.pasokhgoo.app 🌎 مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی 🔹 @pasokhgoo 👈 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
💯از شیوه ‌های تبلیغاتی صحیح استفاده نماید. ✍️به توانایی ‌ها و نظرات مردم ایمان داشته باشد 🌺نامزد انتخابات اولاً: باید به خدا و به این انقلاب و به قانون اساسى و به این مردم ایمان و اعتقاد داشته باشد؛ ثانیاً: داراى روحیه ‌ى مقاوم باشد. 🍀این ملت اهداف بلندى دارد، کارهاى بزرگى دارد، تسلیم نیست، کسى نمی تواند با این ملت با زبان زور حرف بزند. 🔰بیانات در دیدار کارگران و فعالان بخش تولید کشور ۱۳۹۲/۰۲/۰۷ 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
🔹 به میز مرتب و گل قلمه نزده روی میز نگاه کرد. به تابلوی روی دیوار. ساعت. تخت معاینه. کمدها. همه چیز اتاق ساده بود. سرش را به پشتی صندلی تکیه داد. چشمانش را بست و فکر کرد اگر ضحی راضی نشد چطور او را ترغیب کند. 🔻صدای ضحی از پشت در بلند شد. دستگیره در به پایین رفت و در باز شد. فرهمندپور صاف تر نشست. دست چپ ضحی روی دستگیره در، خشک شد. از دیدن فرهمنپور جا خورد. رو به پرستاری که پشت سرش آمده بود کرد و ادامه داد: - غیر از دو روز یکشنبه و سه شنبه. - خانم دکتر گفتند عصرهاتون رو خالی بزارم. شیفت شب جمعه تون رو هم بردارم. ممنونم. پس برنامه رو تو کارتابل ببینین و تایید بزنین. - حتما. متشکرم. لطف کردین. 🔸با رفتن پرستار، ضحی محافظ در را جلویش گذاشت. باد خنکی، داخل اتاق شد و رویی پلاستیکی میز جلوی صندلی ها را تکان تکان داد. با بلند شدن فرهمندپور و سلامی که داد، ضحی یک قدم داخل اتاق شد. خیالش از بسته نشدن در که راحت شد، به سمت کیفش رفت. طوری که فرهمندپور نبیند، تسبیح تربت را از کیف در آورد و هم زمان گفت: - علیکم السلام. بفرمایید. 🔻پشت میزش رفت. قبل از اینکه بنشیند، فرهمندپور، پاکت نامه و گل را جلوی ضحی گذاشت. - این چیه؟ - خودتون باز کنید. 🔹ضحی با کناره انگشتش، گل را از روی پاکت، عقب تر سُراند. پاکت را باز کرد. حکم مصوبه جلسه را خواند. امضای فرهمندپور را که پای حکم دید؛ راز آن اتاق عمل سرپایی خانه فرانک برایش کشف شد و با خودش گفت" پس ایشون دکترن." بدون اینکه سرش را بالا بیاورد و به چهره مصمم فرهمندپور که حالا ته ریش هم داشت نگاه کند؛ گفت: - قبلا هم به خانم افشارلو عرض کردم بنده نمی تونم وارد این کار بشم. با توجه به چیزی که اینجا نوشته، شما باید تشریف ببرید طبقه اول، پیش خانم دکتر بحرینی، ریاست بیمارستان. 🔻نامه را داخل پاکت گذاشت. گل رز را برداشت و روی پاکت گذاشت. آن را روی میز به سمت فرهمندپور سُر داد: - بفرمایید. طبقه اول اتاق ریاست. 🔹از جا بلند شد. کیفش را از سر جالباسی برداشت. مُهر پزشکی اش را از جیب روپوش سفید، در آورد و داخل کیف گذاشت. نگاهی به فرهمندپور کرد که هنوز روی صندلی نشسته بود. ببخشید آرامی گفت و از اتاق خارج شد. به یکی از خدماتی های که در حال بردن تخت خالی بیمار به سمت آسانسور بود گفت: - اگه دیرتون نمی شه، اتاق 205، مراجعه کننده ای هست. ممنون می شم راهنمایی شون کنین به اتاق ریاست. 🔹در باز باز بود و باد خنکی از سالن، به صورت فرهمندپور می خورد. انتظار این عکس العمل را داشت. ترجیح داد فقط نگاهش کند و حرفی نزند. حرفی هم اگر می زد؛ فایده ای نداشت. اصلا انگار آمده بود صلابتش را ببیند. بی مهلی بشود. هدیه گل رزش برگشت بخورد و او از دیدن ضحی، لذت ببرد. قلبش کمی آرام تر شد. از جا برخاست. گل را داخل بطری آب، کنار ساقه پوتوس گذاشت. نامه را برداشت. خانمی را دید که برای بردن او آمده. قدرشناسانه، با او همراه شد. دوست داشت در مورد ضحی بپرسد و بشنود اما عاقلانه نبود. خودش را کنترل کرد و تا اتاق خانم دکتر بحرینی، سکوت کرد. 🔸ضحی از جلوی اتاق خانم دکتر بحرینی که رد شد، نگاهی به عقب انداخت. هنوز خبری از فرهمندپور نشده بود. خانم وفایی، ضحی را دید و از پشت صندلی بلند شد. ضحی به احترام، ایستاد و دست ارادت بر قلبش گذاشت و لبخند زد و به نشانه سلام، سرخم کرد. خانم وفایی هم عینا همان کارها را کرد. دست ضحی دراز شد و انگار که به صندلی پشت میز اشاره کند، خانم وفایی را به نشستن بفرمایید گفت. خانم وفایی سر تکان داد و نشست. ضحی باز هم دست ارادت بر قلبش گذاشت و به نشانه خداحافظی، سر تکان داد. آرام حرکت کرد و به این پانتومیمی که بازی کرده بود خندید و فکر کرد "خُب می رفتی جلو دست می دادی. حالا که نرفتی. و به سمت در خروجی حرکت کرد. صدای خانم خدماتی که بفرمایید می گفت آمد. فرهمندپور به سمت اتاق ریاست رفت. 🔹ضحی سراشیبی را پایین رفت. نگهبانی را رد کرد و با دیدن عباس، گل از گلش شکفت. دسته گل کوچک رُز و مریم در دستان عباس بود. آن را به سمت ضحی گرفت و سلام کرد. ضحی دسته گل را گرفت و پهلو به پهلوی عباس، از محدوده بیمارستان خارج شد. هنوز سوار ماشین نشده بودند که گوشی ضحی زنگ خورد 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
✨سلام ای صاحب جمعه ظهور 🌺آقاجان آخرین جمعه ماه مبارک رمضان هم تمام شد. تمام شدنی متفاوت از هر سال، بدون راهپیمایی روز جهانی قدس این یادگار جاویدان امام خمینی(قدس سره). 🍀هر چند در ظاهر نتوانستیم خشم خود را بر سر اسرائیل جنایتکار فرود آوریم؛ ولی در واقع بغض گلوگیرتر و کینه مان شعله ورتر و پررنگ تر شده است. آقاجان همه کینه ها و بغض ها را نگه می داریم تا به زودی در رکابتان برای آزادسازی فلسطین و نابودی اسرائیل به کار گیریم. ان شاءالله 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
✍️فراموشی یاد خدا 🔹و مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ (1) 🔸و هر كه از ياد خداى رحمن روى گردان شود شيطانى بر او مى ‏گماريم كه همراه و دمساز وى گردد. 🔹و إِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ (2) 🔸و آنها (شياطين) مردم را از راه (حقّ) باز مى ‏دارند ولى گمان مى‏ كنند كه هدايت يافته ‏اند. ❄️سياست شيطان گام به گام است: «خُطُواتِ» * ▪️مرحله اول القاى وسوسه است. «فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ» ▪️در مرحله دوم تماس مى‏ گيرد. «مَسَّهُمْ طائِفٌ» ▪️مرحله سوم در قلب فرو مى ‏رود. «فِي صُدُورِ النَّاسِ» ▪️مرحله چهارم در روح مى‏ ماند. «فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ» ▪️مرحله پنجم انسان را عضو حزب خود قرار مى‏ دهد. «حِزْبُ الشَّيْطانِ» * ▪️مرحله ششم سرپرست انسان مى شود. «وَ مَنْ يَتَّخِذِ الشَّيْطانَ وَلِيًّا» ▪️مرحله هفتم انسان خود يك شيطان مى ‏شود. شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ ... 🔘 سلطه شيطان در اثر اعمال خود ماست. 🔘دل يا جاى رحمن است يا شيطان. 🔘كيفر روى گردانى از سرچشمه رحمت، بندگى شيطان سلطه‏ گر است. 🔘 تلاش شيطان براى بازداشتن انسان از راه حقّ جدّى است. 🔘 بدتر از انحراف عملى، انحراف فكرى است. ☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️ 1)زخرف/36 2(زخرف/37 📚تفسير نور، ج‏8، ص: 454 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
🔹ألاَ وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِيّاً كُتِبَ لَهُ بَرَاءَةٌ مِنَ اَلنَّارِ وَ جَوَازٌ عَلَى اَلصِّرَاطِ وَ أَمَانٌ مِنَ اَلْعَذَابِ وَ لَمْ يُنْشَرْ لَهُ دِيوَانٌ وَ لَمْ يُنْصَبْ لَهُ مِيزَانٌ وَ قِيلَ لَهُ اُدْخُلِ اَلْجَنَّةَ بِلاَ حِسَابٍ 🔸ألاَ وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِيّاً صَافَحَتْهُ اَلْمَلاَئِكَةُ وَ زَارَتْهُ اَلْأَنْبِيَاءُ وَ قَضَى اَللَّهُ لَهُ كُلَّ حَاجَةٍ 🌸آگاه باشيد، هر كس على را دوست بدارد،براى او،دورى از آتش جهنم و جواز عبور از صراط‍‌ و امان از عذاب دوزخ نوشته مى ‌شود،نامۀ عملش گشوده نخواهد شد و كردارش سنجيده نمى ‌شود و به او گفته مى ‌شود: بدون حساب به بهشت وارد شو. 🌺بدانيد،هر كس على را دوست بدارد،ملائكه با او دست مى ‌دهند و انبياء او را زيارت مى ‌كنند و خداوند،تمام حاجتهايش را برمى ‌آورد. 📚فضائل الشيعة ؛ ص4. 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
و در و در حال ‼️متن سوال: : الف) بُخور دادن برای روزه دار چه حکمی دارد؟ ب) ریختن قطره در بینی برای روزه دار چه حکمی دارد؟ ج) ریختن قطره در چشم در حال روزه چه حکمی دارد؟🧐 ⤵️⤵️⤵️⤵️ 🔴 (رحمة الله علیه)) ✅ الف) در صورتي كه بخار غلیظ به صورت آب در دهان درآيد و آن را فرو دهد، روزه را باطل مي ‌كند. ✅ ب) مكروه است و درصورتي كه به حلق برسد، موجب بطلان روزه مي ‌شود. ✅ ج) اگر بو يا مزه‌ي آن به حلق برسد، كراهت دارد. 🌐 توضيح المسائل، ص230، م1605، و ص236 با استفاده از م1657 🔅🔅🔅🔅🔅 🔴آیت الله (دام ظله العالی) ✅ الف) اگر از طريق دهان و بيني چيز مبطلي وارد حلق نمي ‌شود، مانعي ندارد. ✅ ب) اگر وارد حلق نشود مانعي ندارد. ✅ ج) اگر بو يا مزه آن به حلق برسد، کراهت دارد. 🌐با استناد به تحريرالوسيله، ج1، ص 260، الثامن و ص263، القول في ما يکره لصائم ارتکابه 🔅🔅🔅🔅🔅 🔴آیت الله (دام ظله العالی) ✅ الف) در صورتي كه بخار در دهان به صورت آب در آيد و داخل حلق شود و عرفاً صدق شرب كند، مبطل است والاّ بنابر احتياط مستحب مبطل است. ✅ ب) اگر نداند كه به حلق مي ‌رسد و قصد رساندن آن را به حلق نداشته باشد باطل نمی کند ولی مكروه است و اگر بداند به حلق مي ‌رسد، جايز نيست. ✅ ج) اگر بو يا مزه‌ي آن به حلق برسد، كراهت دارد. 🌐 توضيح المسائل جامع، ج 1، ص 549، 554 و 564، م 1959، 1985 و 2032 🔅🔅🔅🔅🔅 🔴آیت الله (دام ظله العالی)) ✅ الف) اگر مواظبت نكند و غبار يا بخار و... داخل حلق شود، چنانچه اطمينان داشته كه به حلق نمي ‌رسد، روزه‌اش صحيح است. ✅ ب) مكروه است و اگر به حلق برسد، روزه باطل مي ‌شود. ✅ ج) اگر بو يا مزه‌ي آن به حلق برسد، كراهت دارد. 🌐توضيح المسائل، ص316، م1615 و ص324، م1666. 🔅🔅🔅🔅🔅🔅 🔴آیت الله (دام ظله العالی) ✅ الف) بنابر احتياط واجب اگر بخار غليظ به حلق برسد، روزه باطل مي ‌شود ولی رفتن به حمام اشکال ندارد. ✅ ب) اگر نمي داند به حلق مي‌رسد، مكروه است و در صورتي كه مي ‌داند به حلق مي ‌رسد، جايز نيست. ✅ ج) مكروه است؛ اما اگر یقین دارد به فضای حلق می ‌رسد و فرو می ‌رود، برای روزه اشکال دارد. 🌐 توضيح المسائل، ص254و ص259، م 1362 و1398 🔅🔅🔅🔅🔅🔅 🔴آیت الله وحید (دام ظله العالی) ✅ الف) احتياط واجب آن است كه روزه دار بخار غليظ را به حلق نرساند. ✅ ب) انفيه كشيدن اگر نداند كه به حلق مي رسد مكروه است و اگر بداند به حلق مي رسد جايز نيست. ✅ ج) دوا ريختن در چشم در صورتي كه مزه يا بوي آن به حلق برسد كراهت دارد. 🌐توضيح المسائل، 1389، ص284، م1613، ص290، مكروهات1و 3 . ∞═┄༻•✾✿❤️✿✾•༺┄═∞ 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
💯از شیوه ‌های تبلیغاتی صحیح استفاده نماید. ✍️به توانایی ‌ها و نظرات مردم ایمان داشته باشد 🌺مردم باید با چشم باز در این صحنه ى مهم حاضر شوند و ان شاءاللَّه خداى متعال کمک کند و دلهاى مردم را هدایت کند تا فرد با کفایت، شجاع، با اخلاص، داراى روح مردمى، شاداب و با نشاط، مؤمن به هدفها و ارزشهاى انقلاب، مؤمن به مردم، مؤمن به نیروى مردم و معتقد به حق مردم را انتخاب کنند. 🔰بیانات در دیدار زائرین و مجاورین حرم مطهر رضوی ۱۳۸۴/۰۱/۰۱ 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
🔻ضحی به گوشی نگاه کرد و بلافاصله پاسخ داد: - جانم خانم وفایی جان. نه نرفتم هنوز. باشه چشم... عباس آقا، می یاین بریم اتاق ریاست؟ ظاهرا کارم دارن. - می خوای من بشینم تو ماشین؟ - اگه سختتون نیست با هم بریم. 🔹مجدد، ضحی از نگهبانی رد شد اما این بار با همسرش عباس محمدی. از سراشیبی بالارفتند. نزدیک اتاق خانم دکتر بودند که فرهمندپور، از اتاق خارج شد. پاکت هنوز در دستش بود. نگاهی به ضحی و عباس کرد. قدم سست کرد و ایستاد. دستش را به نشانه سلام، جلوی عباس آورد: - سلام و ارادت. مبارک باشه. - سلام علیکم. ممنونم. 🍀قبل از اینکه ضحی توضیح یا اعتراضی بکند و عباس، سوالی بپرسد که شما؟ گفت: - دکتر فرهمندپور هستم. مزاحمتون نباشم. خیلی خوشحال شدم. - خواهش می کنم. بنده هم خوشحال شدم آقای دکتر. 🔹فرهمندپور خواست حرف دیگری هم بزند اما جلوی خودش را گرفت. نگاه مهربانانه ای به عباس و ضحی کرد و از کنارشان رد شد. نفس عمیق کشید بلکه بوی تن ضحی مشامش را پر کند اما جز عطر گل نرگسی که موقع دست دادن عباس، فهمیده بود، بویی احساس نکرد. خودش را دلداری داد که صبر کن. در آینده، او را بیشتر خواهی دید. از بیمارستان خارج شد. داخل ماشین شاسی بلندش نشست. سر روی فرمان گذاشت و بیصدا، اشک ریخت. به عباس حسودی اش شد. دلش سوخت. حالا ضحی مال دیگری ای بود که او، الان به او دست داده و لبخند زده بود. چقدر سخت بود دست دادن و لبخند زدن به کسی که عشقت را تصاحب کرده باشد. عقلش از این حال نزار، متعجب بود. قبل از اینکه سرش را بالا بیاورد، با گوشه آستین، اشک هایش را پاک کرد. نگاهی به عکس ضحی که در گوشی داشت کرد. روی صورتش دست کشید. دکمه کنار گوشی را فشار داد و تصویر ضحی، پنهان شد. سوئیچ را چرخاند و حرکت کرد. 🌸خانم دکتر از دیدن عباس بسیار خوشحال شد. حال و احوال پرسید و به ضحی گفت: - آقای محمدی رو ما چند بار موقع آوردن مجروح تو اورژانس دیدیم. ایشون تا از روند درمان مجروحشون مطمئن نمی شدن، بیمارستان رو ترک نمی کردن؛ با اینکه وظیفه شون فقط رسوندن بیمار هست نه پیگیری اما پیگیری هم می کنند. 🍀بحرینی، ظرف ترافل های کاکائویی را به سمت ضحی گرفت و بفرما زد و ادامه داد: - اصلا برای همین ویژگی شون هست که یادم مونده. 🔹و تعریف کرد که پیرمرد مجروحی را به سختی به بیمارستان آورده بود و به خاطر نبودن پسر و فامیلش، تمام کارهای درمانی را خود عباس انجام داد. از اینکه وقت این دو جوان را با خاطرات، از بین ببرد، شرم کرد و گفت: - غرض از مزاحمت؛ مربوط به این نامه است. ملاحظه بفرمایین. 🔻و کپی آن نامه ای که فرهمندپور به ضحی داده بود را تحویل ضحی داد. ضحی آن را مجدد نگاه کرد و پرسید: - چه عرض کنم؟ - به امضاهای پایین نامه نگاه کنین. - هیئت مدیره بیمارستان آریا هستن. - درسته. غیر از یک نفرشان. شما ایشون رو می شناسین؟ 🔸ضحی به اسم فرهمندپور که ذیل عنوان مجری طرح، اسمش نوشته شده بود نگاه کرد. در کسری از ثانیه حواسش به عباس رفت و جمله ای که بر زبانش آمده بود. آن را عقب راند. نامه را تا کرد و به سمت خانم دکتر گرفت. به چشمان خانم دکتر خیره شد و بدون اینکه نگاهش را بردارد گفت: - نمی شناسمشون خیلی. گذرا دیدمشون. 🔹خانم دکتر بحرینی به چشمان ضحی که چیزی را فریاد می کرد نگاه کرد. صدای فرهمندپور که ادعا کرده بود دکتر سهندی او را خوب می شناسد، در گوشش چرخ خورد. بدون اینکه چیزی بروز بدهد، نامه را گرفت. ظرف شکلات را به آقای محمدی تعارف کرد. عباس و ضحی شکلاتی برداشتند و از اتاق ریاست خارج شدند. عباس به عکس نوشته های روی دیوار کرد و گفت: - فکر کنم هر ماه یا هر چند ماه عکس رو عوض می کنند. حدیث های قبلیو من خونده بودم. اینا نبودن. - واقعا؟ جالبه. نمی دونستم. خیلی اینجا نبودم آخه. - حالا کجا بریم؟ - شما پیشنهادتون چیه؟ - پیشنهادم اینه که بریم.. 🍀از در بیمارستان خارج شدند. عباس نفس عمیقی کشید و ادامه داد: - گلزار شهدا 🌸سوار ماشین عباس شدند. ماشین ضحی، همان جا کنار بیمارستان ماند. عباس سریع و دقیق رانندگی می کرد. ضحی به دنده عوض کردن عباس نگاه کرد و از سرعت عمل دستانش، خوشش آمد: - با این سرعت عمل، شما باید پرسنل اتاق عمل می شدین. نمی خواستی پزشکی بخونی؟ 🍀عباس گلو صاف کرد و گفت: - چرا اتفاقا پزشکی رو دوست دارم 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
🌺خدای مهربان گاهی احساس می کنم چقدر به من نزدیک شده ای مثل اینکه تو آغوشت باشم تنگ تنگ 🌸و گاهی احساس می کنم چقدر از تو دور شده ام مثل کسی که در دریا در حال غرق شدن و دست و پا زدن است ؛ ولی کسی را ندارد که او را نجات دهد او همه پُل های پشت سرش را خراب کرده است. 🍀خدای عزیزم اینچنین بین خوف و رجاء در حال رفت و برگشت هستم تا پسندم آن چه را جانان پسندد. 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
✨السلام علیک یا بقیةالله 🌺آقاجان در این شب ها و روزهای مبارک بیشتر برایتان دعا می کنیم. وقتی می شنویم آن کسی که بیشتر به یادتان است و دعایتان می کند بیشتر در شعاع پرتوهای نورانی دعا و توجه خاصتان است، احساس شادمانی و شعف سراسر وجودمان را می گیرد. 🌸آقاجان به گفته خودتان دعا کردن برای فرجتان در حقیقت دعا کردن برای فرج خودمان است. ببین آقاجان در همین دعا هم باز خودمان را می بینیم و سهمی در آسایش و راحتی خودمان دارد ؛ ولی تو چه خالصانه، بدون نیاز و چشمداشتی برایمان دعا می کنی. فدایتان شوم مهدی جان 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
✍️هر خبری را نپذیرفتن ✨يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى‏ ما فَعَلْتُمْ نادِمِينَ (1) 🌺اى كسانى‏كه ايمان آورده‏ ايد! اگر فاسقى براى شما خبرى مهم آورد تحقيق كنيد، مبادا (از روى زودباورى و شتاب ‏زدگى تصميم بگيريد و) ناآگاهانه به گروهى آسيب رسانيد، سپس از كرده‏ ى خود پشيمان شويد. 🍀افراد مؤمن بايد اهل تحقيق و بررسى باشند، نه افرادى زودباور و سطحى ‏نگر. 🌸همه ‏ى اصحاب پيامبر عادل نبوده ‏اند، بلكه در ميان آنان افراد فاسق و منافق نيز بوده‏ اند. 🍀افشاگرى و رسوا كردن افرادى كه كارشان سبب فتنه است، مانعى ندارد. 🌸زمينه فتنه دو چيز است: تلاش فاسق، زودباورى مؤمن. 🍀اصل در اسلام، اعتماد به مردم است، امّا حساب كسى كه فسق او بر همه روشن شد، از افراد عادّى جداست. 🌸افراد فاسق، در صدد ترويج اخبار دروغ و نوعى شايعه پراكنى هستند. 🍀ايمان، با خوش ‏باورى سازگار نيست. 🌸جامعه اسلامى، در معرض تهاجم خبرى است و مردم بايد هوشيار باشند. 🍀يكى از اهداف خبرگزارى ‏هاى فاسق، ايجاد فتنه و بهم زدن امنيّت نظام است. 🌸اقدام بر اساس يك گزارش بررسى نشده، مى‏تواند جامعه‏ اى را به نابودى بكشاند. 🍀اقدام عجولانه و بدون بررسى و تحقيق، نوعى جهالت است. 🌸عمل به دستورات الهى، مانع پشيمانى است. تحقيق كنيم تا مبادا پشيمان شويم. 1)حجرات/6. 📚تفسير نور، ج‏9 ، 166 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
🔹ألاَ وَ مَنْ أَحَبَّ آلَ مُحَمَّدٍ أَمِنَ مِنَ اَلْحِسَابِ وَ اَلْمِيزَانِ وَ اَلصِّرَاطِ 🔸ألاَ وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ فَأَنَا كَفِيلُهُ بِالْجَنَّةِ مَعَ اَلْأَنْبِيَاءِ 🔹ألاَ وَ مَنْ مَاتَ عَلَى بُغْضِ آلِ مُحَمَّدٍ لَمْ يَشَمَّ رَائِحَةَ اَلْجَنَّةِ 🌺آگاه باشيد،هر كس آل محمّد صلّى اللّٰه عليه و آله و سلّم را دوست بدارد،از حسابرسى و سنجش كردار و عبور از صراط‍‌،در امان است. 🌸بدانيد،هر كس بر دوستى آل محمّد صلّى اللّٰه عليه و آله و سلّم بميرد،من(رسول خدا) همنشينى او را با انبياء در بهشت ضمانت مى ‌كنم. 🍀آگاه باشيد،هر كس بر بغض و كينه آل محمّد بميرد،بوى بهشت را استشمام نمى ‌كند. 📚فضائل الشيعة ؛ ص4. 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
📚📏📚📏📚 💢رسیدن مسافر به وطن قبل از ظهر ✅پرسش: اگر مسافر پيش از ظهر به وطن یا محل اقامت برسد،تکلیفش چیست؟ 🌺پاسخ: ✍️آیت الله سيستاني: چنانچه كاری كه روزه را باطل می ‌كندانجام نداده،بنابراحتیاط واجب، باید آن روز را روزه بگیرد. ☘️بقیه مراجع: چنانچه كاري كه روزه را باطل مي كند انجام نداده،بايدآن روز را روزه بگيرد،و اگر انجام داده روزه آن روز بر او واجب نيست. 📚توضیح المسائل 16 مرجع. 📞 پاسخگویی تلفنی با شماره 096400 💻 ارسال سوالات از طریق "وب پاسخگو" my.pasokhgoo.ir 📱 ارسال سوالات از طریق "اپلیکیشن پاسخگو " cafebazaar.ir/app/ir.pasokhgoo.app 🌎 مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی 🔹 @pasokhgoo 👈 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
💯از شیوه ‌های تبلیغاتی صحیح استفاده نماید. ✍️صادق و رو راست باشد. 🌺با مردم صادقانه باید برخورد کرد؛ همه ‌ی ملّت ما این ‌جور هستند که صداقت را احساس می کنند، درک می کنند؛ وقتی ما غیر صادقانه برخورد کردیم، ممکن است کسانی یک لَمحه‌ای و لحظه‌ای به اشتباه دچار بشوند لکن بعد حقیقت معلوم خواهد شد؛ باید صادقانه با مردم رفتار کرد، صادقانه باید با مردم حرف زد. این جزو آداب حتمی انتخابات سالم است. 🔰بیانات در دیدار دست‌اندرکاران برگزاری انتخابات ۱۳۹۴/۱۰/۳۰ 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
هدایت شده از مشکات
*غروب دلگیری است، خدایا رحمی* 🔻گفت: لحظات پایانی این ماه را دریاب. چیزی نمانده. معلوم نیست دیگر کی بشود که اینطور آسمان نزدیک زمین باشد. کی بشود که دستت برسد به ابرها، به ستاره ها. 🔹معلوم نیست تا رمضان بعد زنده باشی و حضور ملائک را لمس کنی. 🔹بشتاب که از لحظات آخر بیشترین بهره را ببری. زیرک باش و از میانبرها استفاده کن. تسبیح تربت به دست بگیر که هفتاد برابرت کند. آیه آیه ختم قرآن کن. ببین اگر خوابت عبادت است، شب زنده داریت چند برابر می ارزد. 🔹بشتاب که خیلی زود دیر می شود و حسرت سودی ندارد. 🔺آه حسرت کشیدم که: لحظات پایانی این مهمانی عزیز مثل خورشید دم غروب می ماند. نمی ایستد خوب ور اندازش کنم به جرم اینکه یک روز کامل وقت داشته ام و عین خیالم نبوده 🔸اما راستش مشکل از چشم هایم است. مثل خفاش عادت کرده به تاریکی و تا غروب نشده نمی تواند این همه نور را تحمل کند. نتیجه اش می شود محرومیت در روز و حسرت هنگام غروب. 🔸کاش این قدر فراموش کار نبودم و برای دیدن ماه رمضان سال بعد فکری به حال این چشم ها می کردم اما یک عمر است که خودم را آزموده ام. خواب غفلت در بین الطلوعین رجب و شعبان می بردم تا خود خروس خوان و یک دفعه پرتم می کنم وسط نور. 🔸اینطور می شود که دیگر چند سال است از همان روز اول، حسرت غروب، دلم را از جا می کند و کار در خوری از دستم بر نمی آید. 🔸محتاج دعای اهل دل هستم. محتاج دعای آنکه همیشه نامه عملم چشمانش را بارانی می کند. محتاج دعای آنهایی که پیشش آبرو دارند. باشد که به نغمه شورانگیز پرستوهای سحر خیز، آب سیاه چشمان خفاشی را شفا دهند. 🖋 @meshkaat135
🔹ضحی به چرخش فرمان زیر دستان عباس نگاه کرد و ادامه داد: - امروز شیفت ندارین؟ - مرخصی زورکی بهم دادن! شما چرا سر کار نبودی؟ - منم به قول شما، مرخصی زورکی دارم. قانون بیمارستانه. دوران نامزدی، عصر به بعد اجازه کار نداریم. باید به کارهای شخصی بپردازیم. - جالبه. نشنیده بودم جایی این طور باشن. 🍀نگاهی به ضحی کرد. لبخند زد و گفت: - پس بیا نامزدی مون رو طولش بدیم که عصرها با هم باشیم. - البته متاهلی هم امتیازات ویژه دیگه داره. 🔹عباس خندید. پایش را از روی پدال گاز برداشت تا سرعت ماشین کمتر شود و بتواند پیچ طولانی ای که برای رفتن به اتوبان، جلویش قرار داشت را رد کند. به آهستگی فرمان را چرخاند و ضحی به سمت او کج شد. دست چپ ضحی را با دست راستش گرفت و لبخند زد. ضحی خجالت زده، دست راستش را به دستگیره در گرفت و خودش را نگه داشت تا پیچ تند تمام شود. وارد اتوبان شدند. عباس دست ضحی را روی دنده گذاشت. گلاژ را فشار داد و با دست ضحی، دنده را عوض کرد. ضحی از این حرکت عباس خنده اش گرفت. عباس هم خندید. سبیل های قهوه ای رنگش، از هم باز شد و ضحی ردیف دندان های سفیدش را از زیر لب های کوچک عباس، دید. تا به حال این طور به چهره مردی نگاه نکرده بود. حس غریبی داشت. عباس نگاه ضحی را احساس کرد. صورتش را به سمت ضحی چرخاند و هر از گاهی، نیم نگاهی به جاده می کرد. لبخند از روی لبهایش کنار نرفته بود. دهان باز کرد و پرسید: - امتیازات ویژه متاهلی رو نگفتی. - حقوق بالاتر، ساعت کار کمتر. استفاده از امکانات باغ و خانه های سازمانی ویلایی برای تفریح. اگر هم بچه داشته باشی ی امتیاز ویژه دیگه هم داره - جالبه. چی؟ 🔹ضحی نگاه از عباس گرفت و به روبرو خیره شد. یاد صحبت های جلسات خواستگاری شان افتاد و گفت: - بازم حقوق بیشتر. امکانات متفاوت. تحصیل رایگان بچه ها در مدرسه. فرصت تحصیلی ویژه. اون طور که من فهمیدم، هر کی زودتر بچه دار شده، از لحاظ تحصیلی جلوتر افتاده - معمولا برعکسه. چطور؟ - البته دقیق نمی دونم ولی انگار درسها متفاوته و اساتید خاصی روی این افراد نظارت می کنند. ضریب امتیازی شون بیشتره. بورسیه خود بیمارستان می شن. علاوه بر برخی خدمات مثل پرستار بچه و .. البته خانم وفایی می گفت که پرستار بچه رو به افراد خاصی و با امضا ریاست می دن. می گفت افرادی که لازمه با بچه کوچک، به کار یا درسشون به صورت جدی بپردازن. می گفت این موارد رو بیشتر تو واحد تحقیقات آزمایشگاه داشتیم. چون پروژه تحقیقی شون مهم بوده و جایگزین براشون نبوده. - سیستم مدیریتی عجیبیه. - بله. عجیب و جالب. منم خبر از این سیستم نداشتم و تازه فهمیدم. 🔸عباس دست عرق کرده ضحی را رها کرد. استخوان بینی اش را خاراند و گفت: - چطور؟ - قبلا آریا بودم. صد و هشتاد درجه متفاوت با اینجا. از همون اول ما رو نسبت به بهار، ترسوندن. وجهه خوبی نداره بین دانشجوها. این طور علیهش تبلیغات کردن. - عجب! 🔹لبخند ماسیده صورت عباس، با دیدن تصاویر شهدا از هم باز شد. به هر کدام می رسید، سر تکان می داد. شهیدی را نشان داد و گفت: - پدر از این شهید خاطرات زیادی تعریف می کرد. نور به قبرش بباره 🍀ضحی نتوانست اسم شهید را ببیند.عباس بلوار را به سمت چپ پیچید. وارد محوطه شد و ماشین را کنار درختی پارک کرد. سریع از ماشین پیاده شد و در سمت ضحی را که تا نیمه باز شده بود، گرفت. ضحی از ماشین که پیاده شد، با دست دراز شده عباس مواجه شد. دستش را از زیر چادر بیرون آورد و دست مردانه و نسبتا زمخت عباس را گرفت. عباس در سمت راننده را بست. دکمه قفل مرکزی را زد. پرچین ها را رد کرد و گفت: - همیشه اینجا که می یومدم، حواسم به سبزه و درخت و گل های جدید و تازه کاشته شده بود. اما الان، تنها گل من شمایی ضحی جان. - ممنونم از مهربونی تون. - راحت باش ضحی جان. - باشه. راحتم. راستش عادت ندارم. 🌸ضحی سعی کرد بر خجالتش غلبه کند. دستش را که بین انگشتان عباس گیرافتاده بود، کمی بست و دست عباس را فشار داد. عباس برای اینکه ضحی خجالت نکشد، به لبخندی بسنده کرد. حالا به وضوح، حیایی که مادر از آن تعریف کرده بود را در چهره و رفتار ضحی می دید. 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114