نمیدونم چی میشه که دستم میره به قلم برایِ نوشتن ، با اینکه چیزی ازش حالیم نیست.
نمیدونم چی میشه که تو رابطه ی کاغذ و قلم دخالت میکنم ولی میدونم حاکی از دلتنگیِ ..
دلِ تنگی که به سطوح اومده از خستگی ، دلی که پر میزنه برایِ نشستن رویِ زمینِ دلت!
گاهی باید پذیرفت که آدمی لیاقت آغوش نداره ، نمیخوای بگی که من ازون بی لیاقتام ؟
آخه من خیلی دوست دارم :)
درسته تو مرام تو بی مرامی کردم ولی تو که آدم ول کردن نبودی ، ول کردیم ؟
چپ میرم راست میام میبینم دلم تنها برا تو قیلی ویلی میره :)
بابا به جون امام رضا [ع] ی جور عجیبی عاشقتم ، آدمی از سرما فراریِ ولی من مجنون سردی کاشیای بین الحرمینتم مخصوصا اگه نم نم بارونم باشه :)))
گویا قصد مستی دارد دل من امشب!
مستی با یاد و نامت یااباعبدالله :)
پسم نزنیا ، الکی نیست که شدی[ سَیِّدُ شَبابِ أهلِالْجَنَّة ] منو به آبرویِ سه سالت بخر.
قربون لبهای تشنهت ، تشنه لب نذاریم آقا من تشنه ی کربلاتم ..
بدم به والله میدونم چقدر بدم ولی تو تنها امام حسینِ خوبا نبودی که ، بودی ؟
شدم اون بچه ۵ ساله ها که از باباشون میپرسن واقعا منو دوست داری ؟
اون بچه ها که دنبال اثباتن که باباشون حواسشون بهشون هست.
بابا دوستم داری ؟
بابا من خیلی دوست دارم ، عاشقتم ، اصلا زندگیمی مگه میشه جایگاهتو مشخص کرد ؟
نمیدونم ، نمیدونم و نمیدونم
تنها چیزی که میدونم اینِ که حکایت من و شما پایان ندارد ...
#بهقلمدلآرام
پنچمخردادهزاروچهارصدوسه(:
دردِ دِل با کَس نگُفتم ، دَرد ِمن گفتن نداشت
خَنده بر لَب میزَدَم ، هر چند خندیدن نَداشت
دلآرام
هرچقدرهمتلخباشهمیگذره
هرچه آیَد به سَرَم باز بگویم گُذَرَد
حیف از این عمر که با میگذر ،میگذرد:)
قدر کسایی که بهتون چیزای گرون میدن رو بدونید و دوستشون داشته باشید مِثل:
صداقت ، احترام ، حس اعتماد ، زمان ، حمایت ، انگیزه