🔆🔆🔆
🔆🔆
🔆
#عاشقانه_به_سبک_شهدا
🍰جعبه شیرینی راجلویش گرفتم
یکی برداشت و گفت:
میتونم یکی دیگه بردارم؟
گفتم: البته سیدجـون این چه حرفیه؟برداشت ولی هیچ کدام را نخـورد.
کارهمیشگی اش بود🙂
هرجـاغذای خوشمزه یاشیرینی
یاشکلات تعارفش میکردند🍰🍫
برمی داشت ولی نمیـخورد.
میگفت: می برم باخانم وبچه هام میخورم😍
می گفـت: شماهم این کـار را انجــام دهید. اینکه آدم شیرینی های زندگیش رو با زن وبچه اش تقسیم کنه 😇❤️
#شهید_مرتضی_آوینی
💟 @Delbari_Love
🌸 #عاشقانه_به_سبک_شهدا
تواضع و فروتنی عباس باور نکردنی بود. همیشه عادت داشت، وقتی من وارد اتاق میشدم، بلند میشد و به قامت میایستاد. یک روز وقتی وارد شدم روی زانویش ایستاد. ترسیدم، گفتم: عباس چیزی شده، پاهایت چطورند؟ خندید و گفت:«نه شما بد عادت شدهاید؟ من همیشه جلوی تو بلند میشوم. امروز خستهام.به زانو ایستادم». میدانستم اگر سالم بود بلند میشد و میایستاد. اصرارکردم که بگوید چه ناراحتی دارد. بعد از اصرار زیاد من گفت: چند روزی بود که پاهایم را از پوتین در نیاورده بودم. انگشتان پاهایم پوسیده است. نمیتوانم روی پاهایم بایستم.
🌷روایت همسر شهید عباس کریمی🌷
📕 کتاب همسرداری سرداران شهید، مؤسسه فرهنگی و هنری قدر ولایت
💟 @Delbari_Love
🌸 #عاشقانه_به_سبک_شهدا
ساعت یازده شب بود که اومد خونه حتی لای موهاش پر از شن بود! سفره رو انداختم تا شام بخوریم گفتم: تا شما شروع کنی من میرم لیلا رو بخوابونم . گفت نه منتظر میمونم تا بیای با هم شام بخوریم . وقتی برگشتم دیدم پوتین به پا خوابش برده خواستم پوتین از پاهاش در بیارم که بیدار شد گفت: داری چیکار میکنی؟ میخوای شرمنده م کنی؟ گفتم نه، آخه خسته ای! سر سفره نشست و گفت: نه! تازه میخوایم شام بخوریم
#شهید_مهدی_زین_الدین
💟 @Delbari_Love