eitaa logo
💕دلبرونگی💕
110هزار دنبال‌کننده
32.9هزار عکس
673 ویدیو
10 فایل
کانال دلبرونگی همسرداری، سیاست زنانه، تجربیات زنانه...💕🌸 ارسال تجربیات 👇🏻 @FATEMEBANOOO لینک کانال جهت ارسال https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 تبلیغات ما👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/3365863583C9d1f0a5b90
مشاهده در ایتا
دانلود
💕دلبرونگی💕
🍃🍃🍃🍃🌸 رسیدیم خونه عموم و اونا هم خبر دار بودن که چی شده و همه ناراحت بودن .‌..زنعموم از اقوام
🍃🍃🍃🍃🌸 رسیدیم خونه عموم و اونا هم خبر دار بودن که چی شده و همه ناراحت بودن .‌..زنعموم از اقوام مادرم بود و به قدری مهربون بود که جبران تمام اون روزا رو میکرد ...زنعمو برامون چای تازه دم اورد و گفت :حیف شد که من پسر ندارم وگرنه نمیزاشتم رعنا عروس غریبه بشه ...پسرام زن دارن نوه هامم ازت کوچیکترن ...ولی تا اینجایی خودم شوهرت میدم ...مامان لبخندی زد و گفت :ابجی نمیدونی چقدر روحیمون خرابه اگه دختر دسته گلمو داده بودم بهش معلوم نبود چی به سرش میاد اول جوونی بیوه میشد ...خواست خدا بوده ، زنعمو پاهاشو دراز کرد و زیرش بالشت گذاشت و گفت :ولش کن فکر و خیالشم نکن ... تازه چشم هامون گرم خواب بود که صدای لالایی خوندن کسی به گوشم رسید چشم هامو نیمه باز کردم و همون زن سفید پوش بالا سرم نشسته بود صورتش پیدا نبود و موهامو نوازش میکرد ناخن های بلندی داشت و از ترس داشتم میمردم و فقط صدای جیغ هام بود که به گوش خودم میرسید و مامان و زنعمویی که قصد داشتن ارومم کنن ...برق هارو روشن کردن و خبری ازش نبود ...انگار خواب دیده بودم و تازه بیدار شده بودم ...تمام تنم یخ کرده بود و میلرزیدم مامان گریه اش گرفته بود و زنعمو کفت :انقدر میگم جلوی این از اون مرده حرف نزنید چیزی نیست زنعمو جان خواب بد دیدی ...خواب بوده ...ولی من مطمئن بودم که خواب ندیدم ...دو روز تمام تنها توالتم نمیرفتم و حسابی ترسیده بودم ...زنعمو جلسه قران گرفته بود و کلی از زنهای همسایه برای جلسه اومده بودن ....زنعمو دختر نداشت و من و عروسهاش پذیرایی میکردیم و گاه گاه یواشکی میخندیدیم و با چشم غره زنعمو سکوت میکردیم ...قرار بود دایی نوه عموم ..‌برادر عروس (زهره )بزرگه عمودخترشو از مدرسه بیاره و صدای زنگ در وسط جلسه پیچید ..‌زنعمو اشاره کرد عجله کنیم و سر و صدا نشه ...زهرا چادر رو بهم داد و گفت :برو اکرم رو اوردن بیارش داخل ...چادر رو روی سرم انداختم و رفتم جلو در ...در رو که باز کردم اکرم اومد داخل و گفت :وای مردم از خستگی ...داییش کیفشو به طرف من گرفت و گفت :سلام ... سرمو بالا گرفتم و با دیدن صورت اون پسر جوون خشکم زد ...خیلی زود سرمو پایین انداختم و گفتم :ممنون نمیشه تعارف کنم بیاید داخل مجلس زنونه است ... من و من کرد و گفت :شما رو نشناختم ؟ سرمو بالا گرفتم و چادرمو جلوتر کشیدم و گفتم:من مهمونم خونه عموم ... لبخندی زد و گفت :اهان تازه شناختمتون چقدر بزرگ شدید 🍃🌸 آیدی من و لینک کانال دلبرونگی👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 @FATEMEBANOOO🍃🌸
🌸🍃 برای هانیه می‌نویسم 🍃
💕دلبرونگی💕
🌸🍃 برای هانیه می‌نویسم 🍃
🍃🍃🍃🍃🌸 سلام برای هانیه می‌نویسم خیلی خوشحال شدم که هانیه خودش وبچه هاش رو از اون زندگی وحامد‌خیا.نت کار نجات داد..افرررین بهت تویه زن قوی وشجاع وبااراده هستی که تونستی حق وحقوقت رو‌کامل از اون شوهرنامردت بگیری👏👏 باید بگم زندگی منم درست عین هانیه است حتی صد برابر بدتر ولی به خاطر بچه هام دارم ادامه میدم شاید چون مثل هانیه قوی نیستم😔😔😔 شوهر منم الان چندین ساله با زنای شوهردار بهم خیانت می‌کنه وحتی ۶_۷ساله به خاطر یکیشون خیلی عذابم داده،کتکم زده،دلمو شکسته ولی من توان جدا شدن ندارم..هرکاری کردم از قهر وتهدید ودعوا حریفشون نمیشم از هم جداشون کنم حتی به شوهرش گفتم باور نمیکنه والبته خیلی هم بی غیرت هست که نمیتونه زنش رو کنترل کنه متاسفانه..منم واگذارشون کردم به خدا برام دعا کنید که به آرامش برسم و خدا انتقام منو بچه هامو از شوهرم واون زن کثیف بگیره🤲🤲🤲 محتاج دعای همتون هستم..ممنون میشم برای حل شدن مشکلات زندگیم واروم شدن دل من یه صلوات بفرستین. اللهم صل علی محمد وال محمد و عجل فرجهم🌺 🍃🌸 آیدی من و لینک کانال دلبرونگی👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 @FATEMEBANOOO🍃🌸
🌸🍃 ✅ ساده اما صمیمی... 🍃
🌸🍃 برای خواهری که کنسر تیرویید خواهرشون داره. 🍃
💕دلبرونگی💕
🌸🍃 برای خواهری که کنسر تیرویید خواهرشون داره. 🍃
🍃🍃🍃🍃🌸 سلام و عرض ادب برای خواهری که کنسر تیرویید خواهرشون داره. عزیزم نگران نباشید چندنفر از اشناها میشناسم داشتن و خوب شد این که نگرانی نداره. بهترین کنسر و قابل درمان ترین سرطان هست. و غده تیرویید تخلیه میکنن و بعدشم ید درمانی و چند مرحله سونو و مراقبت داره. ولی اصلا برگشت پذیر نیست.اگر زود برسن هیچ جای نگرانی نداره. بهت قول میدم خدا خودش به بچه هاش رحم میکنه. نذر کن. و اینکه بدون خدا هوای بنده اش داره. بذر امیدواری بهش بدین و بدونید خوب میشن فقط دکتر خوب انتخاب کنید. شیراز دکتر ملک حسینی تو بیمارستان ابن سینا تو شهرک صدرا انجام میده عالیه کارش. دکتر باغ منش هم فوق تخصص تیرویید هستن. 🍃🌸 آیدی من و لینک کانال دلبرونگی👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 @FATEMEBANOOO🍃🌸
🌸🍃 🍃
💕دلبرونگی💕
🌸🍃 #پاسخ_اعضا 🍃
🍃🍃🍃🍃🌸 سلام و درود بر فاطمه بانو مدیر محترم کانال 🌹🌹🌹 در رابطه با خانم محترمی که گفتند: 🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻 ببخشید مادرمون امسال‌ تابستون شهریور خونه ای ک تویش نشتن ستد منگوندار زدن ب اسم ما ۵ تا خواهر ما ۵ تا خواهر ومادرمون رفتیم دفتر خونه از مادرمون وخواهران امضا گرفتن بعدش همه کارمون تموم شد بعد از چند وقت سند جدا جدا ب اسم ما ۵ تا خواهر خورد سند بدست مادرمون هست بعد از یکماه منو با یک خواهرم سر یک موضوع بجث شد این خواهر ما طلاق گرفته پیش مادرم هستش بخاطر بحث من وخواهرم مادرم وخواهران دیگه با من قهرن مادرم میگه من سند رو بهت نمیدم واسم پیقوم داد که من هیچ حقی ندارم سوالم اینه ک من میتونم از اون خونه سهم داشته باشم برای اینکه سند دست مادرم هستش؟ مادرم میگه من بهت حق نمیدم من باید چیکار کنم ک دوباره سند دست من بیفته و..... 🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻 خانم محترم در اینترنت جستجو کن و مراحل گرفتن سند المثنی بوضوح بیان شده اولا" به اداره ثبت محله تان باید مراجعه کنی و باید بگی گم شده و یا به سرقت رفته دوما" سه تا شاهد می خواهد و سه تا فرم برای هر شاهد بعد آگهی در یکی از روزنامه های کشور ! در آگهی‌ که‌ در روزنامه‌ منتشر می‌شود باید مطالب‌ زیر قید شود: 1 ـ نام‌ و نام‌ خانوادگی‌ مالک‌. 2 ـ شماره‌ پلاک‌ و بخش‌ و محل‌ وقوع‌ ملک‌. 3 ـ خلاصه‌ ادعای‌ از بین‌ رفتن‌ یا گم‌ شدن‌ سند مالکیت‌. 4 ـ معاملاتی‌ که‌ به‌ حکایت‌ سوابق‌ ثبتی‌ و اظهار مالک‌ مستند به‌ سند رسمی‌ در سند مالکیت‌ نوشته‌ شده‌ است‌. 5 ـ تذکر به‌ این‌ که‌ هر کس‌ نسبت‌ به‌ ملک‌ مورد آگهی‌ معامله ‌ای‌ کرده‌ که‌ در قسمت‌ 4 ذکر نشده‌ یا مدعی‌ وجود سند مالکیت‌ نزد خود می‌باشد ، باید تا ده ‌روز پس‌ از انتشار آگهی‌ به‌ ثبت‌ محل‌ مراجعه‌ و اعتراض‌ خود را ضمن‌ ارایه‌ اصل‌ سند مالکیت‌ یا سند معامله‌ تسلیم‌ نماید. در انتهای یک تذکر!! مواظب کارت ملی خودت باش و الا اگر کارت ملی ات دست هر کس بیفتد و برود دفتر خانه وکالت بزند کار تمام است مواظب کارت ملی ات خیلی باش موفق باشید در ضمن در یک شهر نزدیک محله تان به پلیس ۱۱۰ زنگ بزن و بگو سند داخل کیفت بوده اطلاع بده که دزدیده اند و تشکیل پرونده و ابطال سند و گرفتن سند المثنی جدید و قدیمی باطل می‌شود منتها خانواده ات اصلا" نفهمند و الا متهم به دروغ گویی ....!! راه اول را برو و بگو گم شده همین!!! موفق باشید 🍃🌸 آیدی من و لینک کانال دلبرونگی👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 @FATEMEBANOOO🍃🌸
🌸🍃 🪜مدیتیشن نردبان برای موفقیت در زندگی 🍃
💕دلبرونگی💕
🌸🍃 🪜مدیتیشن نردبان برای موفقیت در زندگی 🍃
🍃🍃🍃🍃🌸 🪜مدیتیشن نردبان برای موفقیت در زندگی من به همه پیشنهاد می‌کنم نوع خاصی از مدیتیشن را امتحان کنند، که پس از مدت کوتاهی به بهبود وضعیت شما در تمام زمینه‌های اصلی زندگی کمک کند. خود تکنیک بسیار ساده است. در مکانی ساکت و آرام بنشینید یا دراز بکشید. چشمان خود را ببندید، تمام بدن خود را رها و ریلکس کنید.🧘🏻‍♂ احساس سبکی کنید. همه افکار را رها کن تنفس آرام و راحت است. یک نردبان را در مقابل خود تصور کنید. من همیشه یک نردبان با طناب عمودی را تصور می‌کنم، مانند نردبان یک کشتی. اینها در فیلم‌ کشتی‌هایی درباره دزدان دریایی نشان داده می‌شوند. یا می‌تواند یک نردبان فولادی باشد، مانند یک جرثقیل یا نردبان چوبی باشد. به طور کلی، نوع نردبان مهم نیست.      بنابرین، فقط یک نردبان و دیگر هیچ. جلوی آن می‌ایستی، پله‌های این نردبان تا بی‌نهایت کشیده شده. شروع به بالا رفتن از آن کنید. بالا رفتن، بالا و بالاتر... در برخی موارد، ممکن است متوجه شوید که برای انجام این کار حتی نیازی به حرکت دادن دستان خود ندارید. فقط پاهای خود را بالاتر و بالاتر ببرید. این تجسم است و در تجسم می‌توانید مطلقاً همه چیز را تصور کنید. مدیتیشن را تا زمانی که صلاح می‌دانید انجام دهید. به عنوان یک قاعده، 5-10 دقیقه کافی است. بر خلاف حرکت رو به پایین، این تمرین حتی تأثیر مفیدی بر بدن‌های ظریف دارد.. این مدیتیشن می‌تواند بینش‌ها، افکار و ایده‌های جالبی داشته باشد که "ناگهان" در ذهن شما فرود آمده تا آنچه آرزویش را دارید به شما هدیه بدهد 🍃🌸 آیدی من و لینک کانال دلبرونگی👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 @FATEMEBANOOO🍃🌸
🌸🍃 دوتا کافی نیست 🍃
💕دلبرونگی💕
🌸🍃 دوتا کافی نیست 🍃
۱۰۸۳ سال ۹۱ بعد از کلی تلاش با رتبه ۳ رقمی، دانشگاه تهران قبول شدم و راهی خوابگاه شدم. بعد از قبولی دانشگاه کم‌کم زمزمه‌ها برای ازدواج شروع شد. خیلی‌ها می‌اومدن و با اینکه شرایطی که مد نظر من بود رو داشتن ولی رد میشدن، بالاخره قسمت نبود تا اینکه فروردین ۹۴ صحبت یک بنده خدایی پیش اومد که از نظر من خیلی به هم میخوردیم ولی قسمت نشد و من از نظر روحی به شدت به هم ریختم، الحمدلله کم کم تونستم کنار بیام با قضیه و خدا قسمت کرد شهریور همون سال با یکی از اقوام عقد کردیم. بالاخره گذشت و من درحالی که وارد سال چهارم دانشگاه میشدم عقد کردم و مصرانه‌ هم اصرار داشتم که مهریه ام ۱۴ سکه باشه و همین هم شد. همسرم هم دانشجو بودن و آخر هفته‌ها همدیگه‌ رو میدیدیم. من اصرار داشتم زودتر عروسی بگیریم که مستقل شیم ولی ایشون بخاطر هزینه‌ها نگران بودن و بالاخره فروردین ۹۵ مراسم عروسی گرفتیم و واقعا سعی کردیم در همه چیز صرفه جویی کنیم. پدرم تمکن مالی داشتن الحمدلله اما چون ابتدای زندگی بود، ازشون خواستم که جهیزیه برام نگیرن و بجاش هزینه شو در اختیارمون بذارن ایشون هم یک قطعه زمین به من دادن که هر کاری خودمون صلاح میدونیم انجام بدیم. بعد از عروسی همسرم برای یکسری دوره‌های آموزشی قبل استخدام باید میرفتن یکی از شهر‌های شمالی کشور و با یک ساک لباس راهی شمال شدیم. از اول ازدواج حرف و حدیث زیاد بود در مورد همه چی ولی خب من سعی میکردم چیزی نگم اما بعد عروسیمون دیگه اوج گرفت، با اینکه فامیل بودیم ولی عقایدمون فرق داشت. من دنبال سادگی بودم و اونا برعکس، سر چیزای مختلف اختلاف ایجاد میشد و بحث می‌شد بین خانواده‌ها... در همین گیر و دار من باردار شدم و این همزمان شد با ورود من به مقطع کارشناسی ارشد، که عمرش به دنیا نبود و سقط شد، و اختلافات به اوج خودش رسید و من این وسط فقط تلاش می‌کردم رابطه ام با همسرمو خوب نگه‌ دارم اما بالاخره اونم تسلیم خانوادش شد و درخواست طلاق داد. از خیلیا شنیدم که اگه مهریت بیشتر بود اونا جرات همچین کاری نداشتن ولی سعی میکردم همش این ته ذهنم باشه که من با خدا معامله کردم و حضرت زهرا رو الگو قرار دادم و خدا خودش همه چیزو درست میکنه. واقعا تو این دوران خانوادم حمایتم کردن و برای حفظ زندگیم تلاش کردن و در مقابل خانواده همسرم سکوت کردن و واقعا ازشون ممنون هستم. بعد از ۲ ماه همسرم برگشت. خانواده همسرم منو طرد کرده بودن و این از همه بیشتر برای همسرم سخت بود. بلاخره همسرمم منتقل شدند به شهرستان خودمون و مجدد زندگیمون سامان گرفت و من باز باردار شدم که متاسفانه اون هم سقط شد. ۶ ماه به همین منوال گذشت خرداد ۹۸ بود که متوجه شدم دوباره باردارم، به لطف خدا همه چیزش نرمال بود که متاسفانه در تیر ماه برادرشوهرم رو از دست دادیم و همه عزادار شدیم. خیلی دوران سختی بود و همسرم ضربه روحی خیلی بدی خورد اما خداروشکر رزق و روزی معنوی تولد پسرم باعث شد رابطه من با خانواده همسرم به بهترین وجه درست شد و الان خیلی احترام منو دارن، از طرفی حضور فرزندم باعث شد که بتونن با غم از دست دادن پسرشون کنار بیان و پسر کوچولوی ما شده عزیز دله همه بعد از تولد پسرم، زمینی که پدرم هدیه داده بودن رو تونستیم جابجا کنیم، من یه کسب و کار خونگی راه انداختم و خیلی دستمون باز شد خداروشکر. همسرم خداروشکر شخصیت آرومی داره و در زمینه ‌تربیت هم با من همراهی می کنه، سعی می کرد برا پسرم وقت بذاره و باهاش بازی کنه. من به عنوان یک مادر ممکنه عصبانی بشم و احساس خستگی کنم و اینا کاملا طبیعیه، حتی سه چهار باری سر بچه ها داد زدم ولی به خودم قول دادم کنترل بیشتری داشته باشم و وقتی عصبی میشم از دستشون به پشیمونی بعد از دعوا کردنش فکر میکنم. من و همسرم از نظر اعتقادی اختلافاتی داریم ولی سعی میکنیم بیشتر روی نقاط مشترک مون تاکید کنیم و من هم بدنبال تغییر همسرم نیستم و با خوبی‌ها و بدی‌هاش پذیرفتمش، سعی میکنم خودمو اصلاح کنم و این بهترین روش برای تاثیرگذاری روی ایشونه. حتی در زمینه تربیت فرزند هم مهمترین اصل همینه‌. مهمترین نقش رو در تربیت فرزند مادر داره و بچه‌ها رفتار ما رو می‌بینن و به عینه تکرار میکنن. اگر ما رفتارمونو درست کنیم اونا هم درست تربیت خواهند شد. ادامه 👇 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075