eitaa logo
💕دلبرونگی💕
109.8هزار دنبال‌کننده
32.9هزار عکس
674 ویدیو
10 فایل
کانال دلبرونگی همسرداری، سیاست زنانه، تجربیات زنانه...💕🌸 ارسال تجربیات 👇🏻 @FATEMEBANOOO لینک کانال جهت ارسال https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 تبلیغات ما👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/3365863583C9d1f0a5b90
مشاهده در ایتا
دانلود
آقاسید میگه🍃🍃🍃🍃🍃💕🍃 .
💕دلبرونگی💕
آقاسید میگه🍃🍃🍃🍃🍃💕🍃 .
🍃🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃 لاکردار جوری دل میبره که انگار خدا از شیش روزی که آفرینش رو خلقت کرده پنج روز و نصفی رو صرف آفریدن اون کرده و در یه نیم روز باقیمونده این همه دار و درخت و ماه و خورشید و من و تو و بقیه رو آفریده. . مثلا وقتی حرف میزنه آدمو یاد این بلبل های مست میندازه که چه چه میزنن و آدم دوست داره فقط بشینه نگاشون کنه بدون جیک زدن.. . یا وقتی با اون چشمهای بادومیش میخنده انگار ماه تلپی از اون بالا افتاده رو زمین و رو به روت داره بهت لبخند میزنه.. . از زلفاش نگم که اول صبح وقتی از خواب پا میشه انگار تو جنگل های گیلان طوفان شده باشه..پریشونه پریشون...دلربای دلربا مخصوصا وقتی موهاشو بریزه روی چشاش آدمو یاد این ستاره هایی میندازه که تو سیاهیی شب به آدم چشمک میزنن . خلاصه کنم... کنارش همه چی خوشمزست و حتی نمک هم وقتی اون باشه شیرینه شیرینه... . خلاصه تر کنم... بدون اون هیچ چیزی دیگه مزه نداره و حتی عسل هم مثل زهر مار تلخه . اصن میدونی چیه؟ زن آدم وقتی خوش اخلاق باشه همه چیه این دنیا شیرینه...ملتفتین . 🍃💕 💕@delbarongi💕
دختر کوچه بالایی🍃🍃🍃🌹 نوشت💕🍃
💕دلبرونگی💕
دختر کوچه بالایی🍃🍃🍃🌹 #آقا_سید نوشت💕🍃
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃 تابستان سال پنجاه بود به گمانم تازه هجده سالم شده بود که یک روز ساعت نه صبح دوکوچه بالاتر از خانه مان دیدمت و خانه خراب شدم آخر آنموقع نه تلگرامی بود و نه واتس آپی که راحت متوجه شوی مشترک مورد نظر دوستت دارد یا نه باید جان میکندی تا بفهمی... اما من به گمان خودم خوشبخت بودم که زود فهمیدم.. اولین بار که دیدمت با دوستت نشسته بودی روی پله های آخر کوچه تان تا هم خنکای آب رودخانه صورت نازت را نوازش کند و هم از جیک جیک کردنهایت با ملیحه کسی با خبر نشود. بعدا فهمیدم اسم دوستت ملیحه هست. آن روزها حتی اسم تو را هم نمیدانستم..فقط میدانستم آنکه در چشمهای من خوشگل تر بود تو بودی. . اولین بار که دیدمت داشتم اتفاقی از کوچتان رد میشدم که با دیدنت هم قلبم ایستاد هم پاهایم...چند گامی عقب عقب برگشتم و نتوانستم از کنارتان رد شوم...به گمانم همانجا عاشقت شدم . برگشتم خانه و تا شب چیزی نخوردم و تا صبح نخوابیدم و همش چهره ی تو در خاطرم بود آن زمان ها حتی عکس پروفایلی هم نبود...باید تخیلت را قوی میکردی هر دقیقه صورتت را تصور میکردم و هر دقیقه در ذهنم زیبا تر میشدی... . خدا خدا میکردم صبح بشود و بیایم و دوباره ببینمت اما همینجوری نمیشد که... آرام و بی سر و صدا و جوری که عزیز بیدار نشود رفتم سرصندوقچه لباس آقاجان و کت و شلوار عیدش را برداشتم . هیکل آقاجان دوبرابر هیکل من بود و به قاعده کت و شلوارش هم دوبرابر من ولی خب کت و شلوار است دیگر...نمیشود که درخواست ازدواج را با کاپشن آمریکایی و یا شلوار خمره ای داد... مرد باید کت و شلوار پوش باشد... . با ترس و لرز پوشیدمش...به تنم زار میزد...ولی کت و شلوار است دیگر...باید باشد . تا عقربه های ساعت جان بکنند و بروند روی شماره نه بنشینند دلم بالا آمد و بدو بدو آمدم کوچتان..با همان چادر گلدارت نشسته بودی روی پله های آخر کوچه و با ملیحه که بعدا فهمیدم اسمش ملیحه است میخندیدی . انگشتانم را با آب دهانم خیس کردم و چند نخ زلف جلوی پیشانی ام را تاب دادم و آمدم جلو تا حرفم را بزنم . دست پاچه شدم و پاچه های گشاد شلوار آقا جان پیچید در هم و جلویت مثل گوسفند قربانی زمین خوردم و صدای خنده هایتان بلند شد . واییی که چه دلنشین بود صدایت تمام دردهای زمین خوردنم را شست و برد با خودش به گمانم کسی که میگوید صدای بلبل و قناری قشنگ است هنوز صدای خنده های معشوقه اش را نشنیده است .ادامه👇🏻 💕@delbarongi💕
💕دلبرونگی💕
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃 تابستان سال پنجاه بود به گمانم تازه هجده سالم شده بود که یک روز ساعت نه صبح دوکوچه بالاتر
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹 وقتی نگاهت کردم تلفیقی از حیا و خنده ات در دلم انار دانه کرد...چادرت رو میکشیدی جلوی صورتت و غش غش میخندیدی.. آن روز فهمیدم چهره ات چهره ی دومین دختر زیبایی است که دیده ام در عمرم...اولین دختر زیبا چهره ی خودت بود وقتی میخندیدی.چه زیباتر میشدی بانوی کوچه بغلی. یک مدت کارم شده بود هر روز ساعت نه بیایم و جلویتان زمین بخورم و تو بخندی و بروم و با خیال خنده ات زندگی کنم... فک کنم کم کم داشتی عاشقم میشدی.آخر هر روز خنده هایت قشنگ تر میشد..یا شاید من هر روز عاشق تر میشدم که قشنگ تر میدیدمشان یک روز گرم در اواسط مرداد آمدم و دیدم خبری از تو و ملیحه نیست... فردا آمدم و باز خبری نبود... یک هفته آمدم و خبری نبود...در به در دنبال خانه ات میگشتم...نکند از این محل رفته باشی..اما هرجا باشی بالاخره میایی..چون میدانستم توهم دوستم داری..از خنده هاست معلوم بود تا این که یک روز پیدایت کردم...یک روز که ساعت نه آمدم داشتی سوار فولکس قورباغه ای گل زده ای میشدی و رنگ چادرت هم انگار سفید تر شده بود و گلهایش بهاری تر...قلبم ایستاد...آن مردک که بود که در ماشین را برایت باز میکرد؟ همسایه ها چرا دست میزنند؟؟ملیحه چرا گل روی سرتان میریزد و کل میکشد؟ نکند....دست و پاهایم بی حس شد انگار دنیا به روی سرم در یک آن خراب شد و افتادم... اینبار واقعی واقعی بود افتادنم. از پشت شیشه فولکس غورباقه ای چشمت به من خورد که پخش روی زمین بودم و باز غش غش خندیدی و آخرین تصویرم از تو همین خنده ات بود امروز چهل و هفت سال از آن تابستان میگذرد و حتی نوه ات عروسی کرده و به عشقش رسیده اما من هنوز منتظر که صبح ها ساعت ۹ بشود و بیایم داخل کوچه تا شاید دوباره ببینمت 💕 @delbarongi💕
💕دلبرونگی💕
سلام فاطمه بانو جان ، من یک مشکلی دارم که از حلش درموندم،🍃🍃🍃🍃🍃🌹 وله کمک و راهنمایی شما نیاز دارم
🍃🍃🍃🍃🍃🌹 سلام در مورد اون خانمی که همسرش تمام حقوقشون را صرف خانواده خودش می کنه خیلی هم آزار دهنده هست یعنی چه ؟یکی از اقوام ما می گفت همسرش دخترهای جوان و همسرش را رها کرده و یکسره به مادر و خواهرش که شوهر هم داره رسیدگی میکنه تا وقت دکتر زنان برای خواهرش می گیره خیلی هم اشتباه هست اون خانواده این طور که معلومه فرزندان دیگر هم دارند و باید تقسیم وظایف کنند ولی این خانم هست و شوهرش و بچه که باید اون آقا تامینشان کنند مگه بچه بازیه ول کرده رفته همسرم همیشه می گفت اگر دعوا شد و گفتم می روم و دیگر نمی آیم باور نکن من یا تو هرکجای دنیا برویم شب باید توی خانه خودمان بخوابیم حتی جدا از هم ولی زیر همان سقف .مرد باید مرد باشد این نامردی است اگر غیرت داشته باشد زن و بچه را تنها نمی گذارد . ولی شما هم خانم نگذارید خونه ی مادرش بماند تلاشتان را بکنید چون این طو که معلوم هست آنها بدجنس هستند و هرکاری می کنند . 💕 @delbarongi💕
🍃🍃🌸🍃🌸🌸🌸🌸🍃 تا خدا هست دگر غصه چرا؟ شبتان نیک🍃🍃🍃🌼 🍃💕
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹🍃 گاهی یک لیوان چای، چند صفحه کتاب، و یک پنجرهی نیمه باز، برای خوشبختی آدم، کفایت می کند... 🍃💕 💕@delbarongi💕
بهم گفت اول تو این عقدو بهم بزن تا من پا پیش بذارم....🍃🍃🍃🌹 🍃🍃🍃🍃🍃
💕دلبرونگی💕
بهم گفت اول تو این عقدو بهم بزن تا من پا پیش بذارم....🍃🍃🍃🌹 🍃🍃🍃🍃🍃
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹 ته دلم میخواست حبیب هنوز اونجا منتطر باشه ولی رفته بود بدون این که پشت سرشو نگاه کنه.با گریه رو به طلعت گفتم رفته حالا چیکار کنم راهی ندارم غیر برگشتن به خونه حرفم تموم نشده بود که با صدای داد بابا هردومون میخکوب شدیم. بابا پاتند کرد و به سمت در اومد و بدون این که ملاحظه ی ساعتو بکنه داد کشید و گفت اومدی دختره ی هرجایی؟ ابروی منو میخواستی ببری؟ فکر کردی ول کنی بری نمیتونم پیدات کنم پدرتو در بیارم و موهامو گرفت و منو به سمت خونه کشید.طلعت صورتشو چنگ میزد و میخواست موهامو از دست بابا آزاد کنه.ولی بابا با قدرت بیشتری موهامو میکشید و میگفت میکشمت امشب پشیمونت میکنم از کارت...منو وسط خونه انداخت و شروع به کتک زدنم کرد. طلعت خودشوروی من انداخته بود که جلوی ضربه های بابارو بگیره و اونم کمتر از من کتک نخورد.سمیه یه گوشه از ترس به خودش میلرزید و شلوارشوخیس کرده بود. ولی بابا به تنها کسی که کاری نداشت اون بود. بعد از این که حسابی منو همراه طلعت کتک زد سراغ مامانم و طاهره رفت.توی دلم فقط خدا خدا میکردم اون شب تموم شه و هممون جون سالم به در ببریم. بابا بعد از این که حرصشو خالی کرد دوباره موهامو گرفت و بدن بی جونمو به سمت زیر زمین کشید توی راه مدام تکرار میکرد تو بی لیاقتی لیاقت نداری لیاقت احسانو نداری.تموم ابجيات سر عقد شوهرشونو دیدن ولی من میخواستم تورو به غریبه ندم. تموم این دو سه هفته به هرسازیت رقصیدم گفتم کسی کاری به کارش نداشته باشه ولی نگو توی مارصفت گوشه ی اتاقت نشسته بودی و نقشه فرار میکشیدی. بعد صورتمو محکم تودستش گرفت و سرشو جلو اورد و گفت همینجا میپوسی تا من برم اون کثافتی که باهاش فرار کردی پیدا کنم و جنازشو بندازم جلوی سگ ها. 💕@delbarongi💕
این تکه نون رو به مادرت میدی یا همسرت؟؟ پاسخ جالب اعضا🍃🍃🍃🍃🍃🌹