💐#رزق #ثروت 🍃🍃🍃🍃🌸🍃🌸🍃🌸
جهت افزایش و ازدیاد خیر و برکت در مال و رزق و روزی ،قبل از خفتن بخوانید
اللَّهُمَّ أَنْتَ الْأَوَّلُ فَلَا شَيْءَ قَبْلَكَ وَ أَنْتَ الْآخِرُ فَلَا شَيْءَ بَعْدَكَ وَ أَنْتَ الظَّاهِرُ فَلَا شَيْءَفَوْقَكَ وَ أَنْتَ الْبَاطِنُ فَلَا شَيْءَ دُونَكَ وَ أَنْتَ الْآخِرُ فَلَا شَيْءَ بَعْدَكَ اللَّهُمَّ رَبَّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَ رَبَّ الْأَرَضِينَ السَّبْعِ وَ رَبَّ التَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِيلِ وَ الزَّبُورِ وَ الْفُرْقَانِ الْحَكِيمِ أَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّ كُلِّ دَابَّةٍ أَنْتَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا إِنَّكَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ
💕@delbarongi💕
💕دلبرونگی💕
از دوستش میگه🍃🍃🍃🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃
🍃🍃🍃🍃🌸🍃🌸🍃
سلام
من ۱۵ سالمه من یه دوست صمیمی داشتم و غیر از اون دیگه رفیقی نداشتم و همه رفیقام به همین دوست صمیمیم وصل بودن من از طریق دوستم با اونا رفیق بودم
منو دوستم اینطوری بودیم که جونمون به هم بسته بود و اگه یه روز همو نمی دیدیم روزمون شب نمیشد تا اینکه دوستم اسباب کشی کردن و اونجا یه همسایه داشتن که یه دختر همسن سالش بود و اینکه فاطمه( دوستم)یک سال از من کوچیک تره این دختره همسایشون کم کم به فاطمه نزدیک تر میشد تا جایی که ارتباط منو فاطمه هی کم رنگ تر میشد مثلا من می رفتم خونشون اون دختره بود منو تحویل نمی گرفت وقتی باهاش صحبت می کردم جوابمو نمی داد جلو بقیه ضایعم می کرد خیلی از دستش حرصی شده بودم منم کم کم هی افسر ده تر می شم خیلی تنها شده بودم همینطوری بی دلیل گریم می گرفت گوشیم پر بود از اهنگای غمگین درسم افت کرده بود منی که معدلم از ۱۹.۵پایین نمی اومد معدلم شده بود ۱۶ یه بار با دوستای خونواده گی مون رفتیم تفریح ۱۳ بدر بعد فاطمم بود و دخترای دیگه که از طریق فاطمه باهاشون دوست بودم رفتیم که زو بازی کنیم منو فاطمه بحثمون شد و فاطمه باز جلو بقیه ضایعم کرد منم صبرم تموم شده بود و باهاش دعوا کردم و بعدم قهر
تا چند ماه ارتباط نداشتیم من افسرده شده بودم و دیگه هیچ رفیقی نداشتم همیشه خونه بودم از بس سرم تو گوشی بود چشام ضعیف شده بود مگه همدم دیگه ای غیر از گوشیم داشتم؟
هی فاطمرو می دیدم که با اون دختره(همسایشون)می گرده حتی یه بار شنیدم براش تولد گرفته و قافل گیرش کرده اما اون حتی یک بارم نشده بود برام تولد بگیره من براش کادو می خریدم برا تولدش اما اون یه چیز بدرد نخورشو برام میاورد
تا اینکه با خودم فکر کردم و گفتم برم باهاش اشتی کنم اونوقتم تازه از مشهد برگشته بودم حتی براش سوقاتی هم خریدم با اینکه باهاش قهر بودم رفتم سوقاتی هارو بهش دادم و اشتی کردیم
اما باز رفتارامون مثل قبل بود همو میدیدیم حتی یه لبخندم نمی زد که من برم طرفش هر وقت کارش گیر بود یاد من می افتاد یا حتی وقتی پیش همیم همش داره با اون دختره چت می کنه یا داره عکساشونو بهم نشون همش می گه دلش چجوری سوپرایزش انگار نه انگار که منم هستم
لطفا کمکم کنید خیلی حالم واقعا از شکست عشقی بدتره وقتی فقط با یه نفر دوست باشی و اون دیگه تو رو یادشم نباشه
لطفا بگین چیکار کنم که حالم بهتر بشه
ممنون از کانال خوبتون❤️
💕@delbarongi💕
برای به دست آوردن آرامش و سکون و برخورداری از الطاف الهی این دعای اسماءلله راقرائت کنید🍃🍃🍃🌸🍃🌸🍃
توصیه میشه بعد از هرنماز یکبار وبنیت آرامش قلب قرائت بشه
🔱بسم الله الرحمن الرحیم
یا اَللهُ یا رَحمنُ یا رَحیمُ یا عَلیُّ یا عَلیمُ یا عَظیمُ یا اَحدُ یا صَمدُ یا وِترُ یا سَلامُ یا مُومِنُ یا مُهَیمِنُ یا بَصیرُ یا واحِدُ یا کَرِیمُ یا لَطِیفُ یا حَلیمُ یا کَبیرُ یا مُتَکَبِّرُ یا جَمیلُ یا جَلیلُ یا قَویُّ یا عَزیزُ یا مُتَعَزِّزُ یا حَنَّانُ یا مَنَّانُ یا تَوَّابُ یا بَاعِثُ یا بَارُّ یا حَمیدُ یا مَجیدُ یا مَحمودُ یا مَعبودُ یا مَوجودُ یا ظَاهِرُ یا بَاطِنُ یا طَاهِرُ یا اَوَّلُ یا آخِرُ یا حَیُّ یا قَیُّومُ یا شَامِخُ یا وَاسِعُ یا سَلامُ یا رَفیعُ یا مُرتَفِعُ یا نُورُ ذُوالقُوَّة وَالاِکرام
💕@delbarongi💕
سلام فاطمه بانوبراون خانمی که میگه 27ساله براخانواده همسرزندگی میکنم وپرتوقع هستن🍃🍃🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
شمابایدهمسرتون بکشید سمت خودتون یعنی همسرتون تودست خودتون بگیرید مٽلابگید میخام برم آرایشگاه ازش پول بگیریدیابگید میخام برم برابچه هالباس بخرم پول بده بهم تابرم براشون لباس بخرم و...من دوسه ماه پدرشوهرم خونه ماخسته شدم ازدستش ...رفته بود پشت سرم آبروم روبرده بود گفته بود میرم خونه خودم نان میخورم ازدروغ ...چهارتای دیگه پدرشوهر من عروس داره همونااصلااین پدرشوهرمن روتحویل نمیگیرن بهش روندادن ازمن عزیزترن ...شماهم ازاول نبایدبه خانواده شوهرتون رومیدادین ...براخودتون وبچه هاتون ارزش قاعل بشید ..به شوهرتون بگین که به خانوادشون من خودم زندگی دارم و خرج داره زندگی خودم ..بگه وظیفه من نیست که خرجی شماروهم من بدم و....ببخشیدطولانی شد
💕@delbarongi💕
سلام.ببخشید من همون خانمی هستم که گفتم خدا روزی بچه ها را میده به خاطر این از بچه آوردن پشیمون نشید.🍃🍃🍃🌸🍃🌸🍃🌸
من نمیخواستم کسی را ناراحت کنم.من منظورم خانواده هایی نیست که مشکلات خیلی ناجوری با شوهرشون دارن یا این که مشکلات ژنتیکی و.... دارن.مثلا من غیراز اختلاف سلیقه و یه سری چیزی های جزئی که با مشاوره و مطالعه قابل حل یا چشم پوشی هستن،با شوهرم مشکل دیگه ای ندارم.ما خونه پدرم بودیم همه جا مسافرت میرفتیم.چادر میزدیم تو پارک،یا پدرم معلم بود تو مدرسه بهمون کلاس میدادن.چقدم خوش میگذشت.با کمترین جهیزیه هم ازدواج کردم نه که نخوان برام بخرن. یا خودم نذاشتم یا چیزایی که به نظر خودم اضافه بود بخشیدم.تو ازدواج انقد سختگیری کردن که جوونا خیلی سن هاشون رفته بالا.اینکه آدم به امید اینکه بچم ۲۰سال دیگه چه اتفاقی براش میفته از آوردن بچه جلو گیری کنیم این خودش یه شرکه.بی اعتمادی به خداس.تو خودت توکل کن به خدا.خودتا درست کن بچتم درست میشه.سخت گیری نکن تو خوراک و پوشاک و ازدواج بچه ها ببین چجوری خدا راه جلو پات میذاره.من منظورم اینه که بیایم به معنای واقعی توکل کنیم.بعدم چرا خارجیا انقد بچه زیاد میارن به نظرموم جالبه ولی وقتی یه ایرانی بچه زیاد داشته باشه میشه ماشین جوجه کشی؟!چرا فک میکنیم با بچه زیاد شرایطمون سخت تر میشه.اتفاقا من برا بچه اولم خیلی اذیت شدم ولی دومی کمتر چون اینا با هم مشغول میشن.خیلی کمتر آویزون من میشن.بیشتر وقت برا خودم دارم.و میتونم از زندگیم لذت ببرم. ورزش کنم.کتاب بخونم.به زیباییم برسم و...چرا فکر میکنیم باید شرایط خاصی باشه که ما لذت ببریم از زندگیمون و احساس خوشبختی کنیم.ما میتونیم تو تک تک لحظات زندگیمون این احساس ها را تجربه کنیم.فقط کافیه فکرمون و دیدگاهمونو مثبت کنیم و به داشته هامون فکر کنیم.چیزایی که بعضی وقتا بعضیا آروزوشونو دارن.اگه هم سختی هست یه امتحان بدونیم،که باید با موفقیت از پسش بربیایم.
در آخر خواستم اگه حرفام باعث رنجش کسی شد معذرت بخوام.و اگه مشکلاتی دارن ان شاءالله خدا کمکشون کنه و براشون صبر فراوان از خدا آرزو میکنم🥰
💕@delbarongi💕
💕دلبرونگی💕
۱۷سالم بود که متوجه نگاه گاه به گاه پسر همسایه مون میشدم🍃🍃🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃
🍃🍃🍃🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🌸:
سلام فاطمه خانم ممنون از کانال خوبتون
چند وقته که عضو کانالتون هستم دیدم که بعضی از خانوما از شرایط سخت زندگی شون گلایه دارند میخواستم بهشون بگم که تمام سختیا با نیروی ایمان به خدا و راهنمایی خواستن از اهل بیت اسلام حل میشه
من یک خانم ۲۵ ساله هستم
وقتی ۱۷ سالم بود متوجه نگاه های گاه بی گاه پسرهمسایه مون به خودم شدم
هر وقت که با مادرم میرفتیم نماز جمعه از مغازه ش میومد بیرون و تا اخرین لحظه نگاهمون میکرد ولی هیچ حرفی نمیزد
یا وقتی از مدرسه میومدم خونه همزمان سرکار میومد و فقط سلام میکرد و میرفت
بعد از چند ماه اومدن خاستگاری ولی خانواده م بخاطر شرایط مالی شون قبول نکردند چون پدرشو از دست داده بود و سرپرستی خواهرش و مادرش برعهده ش بود و حتی مغازه شم از خودش نبور و شاگرد بود
بعد مخالفت خانواده م برای ازدواجمون طوری بود که پدرم با صاحب خونشون صحبت کرده بود که از اون خونه جوابشون کنه
منم هرجایی که میرفتم برادرم یا پدرم همراهم میومد گوشیه همراهمو ازم گرفته بودند
اونم بدون دلیل حتی من شماره شم نداشتم
بدون این که به کسی چیزی بگن از جای خونه ی ما رفتن من موندم یه دنیا سوال که چی شد رفتن هیچ چاره یی نبود باید تحمل میکردم
یادمه اون زمان یک معلم دینی داشتیم که میگفت هر وقت حاجت مهمی تو زنوگیتون داشتیم چله زیارت عاشورا رو بگیرید مطعمن باشید که به حاجتتون میرسید
منم تصمیم گرفتم هر سرصبح قبل از هرکاری زیارت عاشورا رو بخونم
یادمه روز ۳۹ بود خیلی ناامید بودم فکر میکردم کلا از شهرمون رفتن و دیگه فراموشم کرده
انقدر حالم بد بود که فشارم افتاده بود نمی تونستم هیچ کاریو انجام بدم بیمارستان بستری شدم
روز بعدش نرفتم مدرسه دیگه از تمام دنیا بریده بودم مامانم میگفت دیدی رفت پشت سرشم نگا نکرد
سر ظهر بود که دیدم تو کوچمون یه موتور خاموش شد همیشه وقتی داداشم از سرکار میومد موتورشو در خونمون خاموش میکرد من باسرعت رفتم درو باز کنم وقتی درو باز کردم خیلی تعجب کردم دقیقا خودش بود
فقط اون لحظه تا کاری که کردم سریع درو بستمو اومدم خونه
فهمیدم واقعا چهله امام حسین جواب داده
بعد از اون هرصبح زیارت عاشورا می خوندم
تا این که بنده خدا شوهرم با امام جمعه محلمون صحبت کرد که همراش بیاد خاستگاری تا پدرم جواب مثبت بده
بالاخره پدرم راضی شد ولی میگفت تو با این ازدواج بدبخت میشی
تو خونت حتی سیب زمینی اپزم گیر نخواهد اومد
اگه با این ازدواج کنی من دیگه کاری به کارت ندارم
خیلی خاستگارای پولداری داشتم با موقعیت شغلی عالی ولی اصلا پول واسم مهم نبود
من به پدرم گفتم اشکال نداره خودم تلاش میکنم تا زندگیمو بسازم
یکسال تو شرایط خیلی بدی سرکردم طوری که حتی حق شنیدن یک اهنگ ساده رو نداشتم ولی من تو اوج ناامیدی به خدا توکل کردم و درسمو خوندم
خلاصه ازدواج کردم با یک حقله ساده همه فامیل میگفتن چرا طلا واست نگرفتن
گفتم بهشون طلا خوشبختی نمیاره
دانشگاه قبول شدم همه میگفتن دانشگاه هیچ فایده یی نداره به هیچ جایی نمیرسی برو سرخونه زندگی ت بچه بیار
👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
💕@delbarongi💕
💕دلبرونگی💕
🍃🍃🍃🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸: سلام فاطمه خانم ممنون از کانال خوبتون چند وقته که عضو کانالتون هستم دیدم که بعضی از
ادامه🍃🍃🍃🍃🌸🍃🌸🍃🌸
اما شوهرم همیشه تشویق م میکرد گفت تو به حرفای بقیه کاری نداشته باش برو درستو بخون بقیه شم بسپر به خد
بعد از عروسیمون با مادرش و خواهرشورم زندگی میکردیم همه میگفتن چطور تحمل میکنی تو خونت همیشه مادرشوهرت باشه
من هیچ وقت بین مادر خودم و مادرشوهرم فرقی نذاشتم
به اون میزانی که مادرمو دوسدارم مادرشوهرمم دوسدارم هر حرفی بزنه ازش ناراحت نمیشم بعد نیم ساعت یه چای میخوریم تموم میشه میره
دقیقا بعد از یکسال از عروسیمون شوهرم وام ازدواج گرفت و مغازه ی شخصیه خودشو افتتاح کرد
بعد خواهرشوهرم ازدواج کرد تمام جهازشو شوهر من گرفت
من هیچ وقت ناراحت نشدم که چرا باید شوهر من جهاز بگیره
همیشه بهش میگفتم من بهت افتخار میکنم که انقدر قویی که داری کل زندگیو اراده میکنی
دانشگاه که تموم شد آزمون استخدامی شرکت کردم و خداروشکر قبول شدم
الان معلم پایه سوم ابتدایی م
و الانم یک بچه ی ۱ ساله دارم خونه از مسکن مهر گرفتیم و بعد فروختیمش و با پس اندازمون یک خونه ی بزرگتر گرفتیم الان خونه ،ماشین ،هر چی برای یک زندگی ایده ال لازمه داریم
پدر و مادر حالا میگن که بهترین انتخابو کردی
مادر شوهرم در تمام زندگیم مشاور و مراقبم بوده
شاید اگر با مادرشوهرم زندگی نمیکرد الان نه شغل خوبی داشتم و نه این آرامشو
از خانومای عزیز میخوام که همیشه نیمه پر لیوان رو نگاه کنید
در طول روز سعی کنید حداقل نیم ساعت رو باخدا خلوت کنید و تننش ها و اضطراب هاتون با خدا صبحت کنید مطمعن باشید خداوند بهتون آرامش میده
گرفتن چله خیلی خوبه من از ۷سال پیش تا الان هر روز صبح زیارت عاشورا رو میخونم و واقعا هر روز معجراتشو دیدم
هیچ وقت به خانواده ی شوهر به چشم رقیب نگاه نکنید اونا رو هم مثل خانواده ی خودتون دوست داشته باشید و بهشون احترام بزارید
تا اوناهم در مقابل احترام بذارند
💕 @delbarongi💕