🍃🍃🍃🌸🍃🌸🍃
آقا مصطفی مرا در دانشگاه دیده بود
و میگفت:«حجب و حیای و متانت تو
با دیگران فرق میکرد و دلیل اصلی انتخابم این بود»
ایشان فوق العاده صادق بودند،زمانی که پیشنهاد #ازدواج دادند،
به من گفتند:
«من نه کار دارم،نه سربازی رفتم و نه درسم تمام شده»بنده با توجه به محبت،
ایمان و صداقت آقا مصطفی رضایت اولیه را دادم و این قضیه ۳ سال طول
کشید. من و آقا مصطفی سال ۸۲ #عقد و سال ۸۳ #ازدواج کردیم.
بعد از #ازدواج
مسئله خدمت سربازی و کارشان هم حل شد.
.
مهریه من ۵۰۰ سکه بود اما باهم ۱۴ سکه را توافق کردیم و ایشان هم مهریه ام
را دادند.
مراسم ازدواجمان نیز در منزل خودمان با حضور ۹۰ مهمان برگزار شد.
مجلس عروسی را که در منزل مادرم گرفتیم و ۳_۴ نوع غذا دادیم.
خیلی ساده
نبود ولی به هر حال با توجه به موقعیت خودمان،عروسی نه خیلی ساده و نه
خیلی مجلل بود. ماشین پراید یکی از دوستان مصطفی را گل زده بودیم.
نسبت به #ازدواج دوروبری ها مراسم ما خیلی ساده تر بود.
هم خانواده ها از
این وضع راضی بودند و هم خودمان. هم جشن آبرومندانه ای بود و هم خیلی
خیلی ساده نبود
. آقا مصطفی کارش طوری بود که اکثر اوقات در خانه نبود که
بتواند کمکی بکند،ولی اگر کاری از دستش برمیآمد انجام میداد.✓
مثلاً وقتی مهمانی سرزده میرسید
کمکمیکرد.
.
.
شرط #ازدواج مصطفی با همسرش این بود که اگر یک روز #ازدواج کردیم.
و من خواستم به #لبنان بروم و #شهید شوم حق نداری جلوی من را بگیری.
قبل از عقدمان خواب دیدم،هوا بارانی است
من سر مزاری نشسته بودم
که روی سنگ مزار نوشته شده بود. «#شهید_مصطفی_احمدی_روشن»
این خواب را برایش تعریف کردم. یک لحظه هم بعد از ازدواجمان فکر
نمیکردم که او به #شهادت نرسد.
به روایت همسرشهید
"شهید مصطفیٰ احمدی روشن"
🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانالمون👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9
@FATEMEBANOOO🍃🌸