eitaa logo
💕دلبرونگی💕
110هزار دنبال‌کننده
32.9هزار عکس
673 ویدیو
10 فایل
کانال دلبرونگی همسرداری، سیاست زنانه، تجربیات زنانه...💕🌸 ارسال تجربیات 👇🏻 @FATEMEBANOOO لینک کانال جهت ارسال https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 تبلیغات ما👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/3365863583C9d1f0a5b90
مشاهده در ایتا
دانلود
💕دلبرونگی💕
آقا سید میگه 🍃🍃🍃🍃🍃🌹 .
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹 🌸🍃 . ⚘ . بهش گفتم میدونی ما دو دسته آدم توی جهان داریم؟ -گفت تا حالا فکر نکرده بودم بهش... منظورت خانم ها و آقایانه؟ گفتم نههه.. -مهربون و بداخلاق؟ نچچچ -ااا اذیت نکن دیگهه...بگو چیه؟ عزیز دلم دسته اول:هفت میلیاردو هشتصدو سی و یک میلیونو دویست و شانزده هزارو ششصد و نوزده نفر دسته دوم: تو❤ . 💕🍃 . . 💕@Delbarongi 💕
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹 . 🌸🍃 . اینبار نمیخوام بهت بگم که تو گل من هستی.. اینبار میخوام بگم تو ریشه ی منیی بدونِ تو خشک میشم و دیگه هیچوقت احیا نمیشم.. مثل گیاهی که ریشه هاش ازش جدا شده باشه.. تو نباشی پژمرده میشم.. حال تو بد باشه حال منم بده.. خاک تو بد باشه منم میپوسم.. تو قوی باشی من قوی میشم.. همه چی از تو میگذره‌‌‌... خوشحالی...شادی...گرما..زندگی باید اول ازطرف تو جذب بشه تا به من برسه... . مثل گل بی حالی که باید آب رو پای ریشه هاش بریزی تا شاداب بشه 🙃🌸🌱 . میخوام مثل کردها بگم "باوانِم" مثل آذری ها بگم "اورگیم ایستیر سنی" مثل گیلک ها بگم "بلامیسر" مثل عرب ها بگم "بنفسی انت" و مثل فارسها بگم "دوستت دارم" ❤ . ✍💕🍃 . .💕@Delbarongi 💕
💕دلبرونگی💕
#آقا_سید میگه🍃🍃🍃🍃🍃🌹 .
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹 🌸🍃 . از بچگی یه صندوقچه توخونمون بودکه حق دست زدن بهش رو نداشتیم تو اتاق مامان روی طاقچه درست بغل آینه شمعدون عقدشون بود بچه که بودم خیلی کنجکاو بودم بدون توش چیه؟ خیلی وقتها هم تلاش کردم یواشکی برش دارم.اما نشد که نشد. بابا میگفت هر وقت بزرگ شدی خودم بهت میگم دخترم‌ اما بچه بودم.فک میکردم حالا خیلی مونده تا بزرگ بشم ولی چشم رو چشم گذاشتیم ودیدیم جدی جدی انگار بزرگ شدیم قرار بود برام خواستگار بیاد میشناختمش دوستش داشتم و دوستم داشت البته چند تا خواستگار دیگه هم داشتم و همچنین چندتا عاشق دیگه! تو فکر اینکه چی بپوشم و چی بدوزم و چیکار کنم بودم که بابا صدام زد رفتم اتاقش و دیدم مامان هم کنارش روی زمین نشسته و صندوقچه قدیمی توی دستشونه اصلا یادم رفته بودهمچین صندوقچه ای وجود داره و یه مدت چقدر کنجکاو بودم که توش رو ببینم صندوقچه رو بهم داد رو گفت بازش کن خیلی ذوق داشتم حتما چیز مهمی باید توش باشه که این همه سال مخفی نگه داشتن آروم درش رو باز کردم.ولی اول از تعجب خشکم زد و بعد خندم گرفت یه ظرف پلاستیکی کوچولو با چندتا پوست پسته و یه مویز خشک شده یه تیکه کلوچه یه پاکت خالی آبمیوه انار گفتم همین؟ بابا لبخند زد وگفت اینها دنیای منن اون ظرف رومیبینی؟ مامانت اولین بار که اومد همدیگه رو ببینیم توش پسته و آجیل ریخته بود تا باهم بخوریم.وقت رفتن بهم داد تا بخورم و توی مسیر خوابم نبره.اما من دلم نیومد.نگهشون داشتم اون یه تیکه کلوچه که میبینی تو قرار دوممون هوس کلوچه کرد.زدم کنار و براش کلوچه فومن داغ خریدم.اونم یه تیکه خودش میخورد و یه تیکه میزاشت دهن من که پشت فرمون ماشین نشسته بودم این یه تیکه از دستش افتاد کف ماشین بعدا پیداش کردم و بردم خونه قشنگ با چسب آب بندیش کردم که هیچوقت خراب نشه تا هیچوقت یادم نره تو اون ماشین چه قولهایی بهش دادم اون جای آبمیوه هم تو آخرین دیدارمون براش خریده بودم ترش دوست نداشت اما چون دلم رو نشکنه خورد و اضافه آورد بعد از اینکه رفت من خوردم یعنی درب اون آبمیوه اولین نقطه ی مشترک این دنیا بود که... :) نگهش داشتم ❤ مامان اومد وسط حرفش و گفت دخترم شاید خیلیا توی این دنیا عاشقت باشن عاشقشون باشی اما فقط یک نفره که تورو میپرسته یک نفره که تو رو از خودش بیشتر دوست داره یک نفره که تورو به هرچیزی ترجیح میده یک نفره که تو داروی همه درداشی فقط یک نفره که شعله عشقت تو قلبش هیچوقت خاموش نمیشه همه عاشقا یه روز خسته میشن اما هیچ مریضی داروهاش رو ول نمیکنه بگرد و اون یک نفر رو پیدا کن... 💕@Delbarongi 💕
💕دلبرونگی💕
آقاسید میگه 🍃🍃🍃🍃🍃🌹 .
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹 . 🌸🍃 . . . رفیقم بود... از بین میوه ها انار رو خیلی دوست داشت.. روی میز و کتابخونه اش از این انارهای سفالی و مصنوعی چیده بود و توی نوشته هاش هم از انار زیاد حرف میزد.. شب های جمعه مقید بود یه انار رو کاملل و تنهایی بخوره...بهش که میگفتیم خسیس چند دونش رو هم بده به ما میگفت نخیرر میگن یه دونه اش بهشتیه و نمیخوام لذت اون یه دونه رو از دست بدم.. همیشه هم وقتی باهم بیرون میرفتیم اولین پیشنهادش آب انار بود. حتی اخیرا یه بطری آب انار هم به دکور اناری کتابخونش اضافه کرده بود :) اما از یه روز به بعد دیگه آب انار نخورد... هیچوقت... انار خوردن های شب جمعش هم تعطیل شد... ازش میپرسیدیم میگفت خوشمزه نیستن برام...خوشم نمیاد دیگه ولی دلیلش برام قانع کننده نبود... مگه میشه کسی چیزی رو دوست داشته ولی از مزه اش بدش بیاد؟ یک شب جمعه ای داشتم انار میخوردم و بهش تعارف کردم.. گفت نمیخورم... برام عجیب بود این تغییراتش.. سئوال پیچش کردم و گفتم تا نگی ماجرا چیه ولت نمیکنم؟ یه لبخندی زد و گفت یه روز که میخواستم ببینمش براش آب انار خریدم.. از یه مغازه..از یه مارک...تولید یه کارخونه... من مال خودمو تند تند خوردم...ترشش بود.. اما اون نتونست تا آخر بخوره و یکم ته ظرفش باقی موند.. یواشکی ظرفش رو برداشتم و وقتی رفت ادامه ی آب انارش رو من خوردم...یعنی نخوردم.. باهاش زندگی کردم.....خیلی شیرین بود..خیلی.... طعم بهشت میداد... عطر بهشت میداد.. اصلا اون دونه ی بهشتی که شبهای جمعه توی انارها دنبالش بودم اون بود.. فهمیدم با اون تمام انارها شیرین و بهشتی ان و بدون اون ترش... خیلی شیرین بود بعد از اون دیگه مزه هیچ اناری رو دوست ندارم.... هیچ اناری رو.. مگر اینکه اون برام دون کنه ❤ . تازه فهمیدم چرا اون بطری آب انار رو به دکورش اضافه کرد :) . ✍ . . 💕@Delbarongi 💕
💕دلبرونگی💕
#آقاسید میگه 🍃🍃🍃🍃🍃🌹 .
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹 🍃🌸 . خانوم جون میگفت ببین دخترم... همونقدری که این جمله ی "دوستت دارم" به زن جماعت آرامش میده و دلش رو مطمئن میکنه و تموم غصه هاش رو مثل دلاک میشوره و میبره پی کارش و دلش رو پر از احساس میکنه و برق تو چشاش میندازه . همونقدر هم یه جمله ای هست که همه ی خستگی های مرد جماعت رو میشوره و مثل نفتی که تو چراغ نفتی میریزی بهش انرژی میده و آتیش عشقش رو شعله ور میکنه و باعث میشه قلبش برات تند تر بتپه.. ملتفتی چی میگم ننه؟ . باعث میشه وقتی از خونه میره بیرون دوبرابر بیشتر بدوعه تا وقتی برگشت باز از زبونت بشنوه این جمله رو.. ‌. درست مثل همون دلبریهای زنونه برای شنیدن یه دوستت دارم از دهن شوهرش . اونم جمله ای نیست جز اینکه از زبون زنش بشنوه ❤"به تو افتخار می‌کنم" ❤ ‌. اخه جنس نر، اقتدار طلبه و عاشق‌پیشه. مدلش اینه... مثل همون شیر نری که دوست داره جلوی ماده اش قوی ترین نر دنیا باشه.. مرد جماعت هم دوست داره تنها مردی باشه که زنش ازش تعریف میکنه و قوربون صدقش میره... . دیدی شیرهای نر چطور وقتی یه نر دیگه بیاد تو قلمروشون تیکه پارش میکنن که؟ مرد جماعتم اگه جلوش از مرد دیگه ای تعریف کنی دوست داره همونطوری تیکه پارش کنه اونو.. . فرق نداره مجری فلان برنامه باشه یا بازیگر فلان تیاتر . باید فقط خودش تو چشمهات عالی ترین باشه وگرنه کم کم عشقش خاموش میشه و قلبش میشه سنگ‌‌‌. . جمله "به تو افتخار می‌کنم" همون اندازه به مرد جماعت انرژی میده که جمله "دوستت دارم" به زن جماعت نیرو می‌بخشه و ضربانش رو تند میکنه. . 💕🍃 💕@Delbarongi 💕
💕دلبرونگی💕
#آقا_سید میگه🍃🍃🍃🍃🍃🌹 .
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹 🌸🍃 . تازه بیست سالم شده بود که چشم واکردم و دیدم عاشق سعید شدم. چجوریشو نمیدونم اما میدونم اولین پسری بود که اسمم رو بدون پسوند و پیشوند و منو با ضمیر مفرد صدا میزد. اولین پسری که ذوق تعریف کردن تمام وقایع روزانه رو واو به واو براش داشتم. بعد از چند ماه نفهمیدم چی شد ولی با بهونه های الکی گذاشت و رفت و من موندم و این دلی که دیگه از اون به بعد راحت از کنار آهنگ های عاشقانه رد نمیشد. من موندم و این چشمی که با هر پست عاشقانه ای بارونی میشد و میبارید. . بعد از اون خواستگارهای زیادی برام اومدن اما نه دلم راضی به ازدواج میشد ونه اصلا میتونستم به کسی فک کنم.. . گذشت و گذشت تا پای مهران به زندگیم باز شد...به بهونه های مختلف کاری وارد زندگیم شد و تونست برای اولین بار بعد از اون تجربه ی تلخ، لبخند رو به لبم بیاره و بهم پیشنهاد ازدواج داد. نمیخواستم قبولش کن...فک میکردم زن زندگی نیستم. . وقتی به مامانم گفتم خندید و گفت تبریک میگم بهت بالاخره عاشق واقعیتو پیدا کردی . با تعجب پرسیدم یعنی چی؟ شوخیت گرفته؟ ‌. بغلم کرد و گفت عزیز دلم قلب هر دختر و پسری بعد از بلوغ مثل یه زمین کشاورزی با خاک حاصلخیز و آب کافیه...فقط چند تا دونه دوستت دارم و کلمه ها و رفتار محبت آمیز میخواد تا به تسخیر اون کشاورزی که دونه ها رو پاشیده دربیاد . اما خیلی از این کشاورزا محصولشون رو به ثمر نرسونده این زمین رو ول میکنن یا به هر دلیلی میوه هاشون رو نمیچینن و این دل میمونه و زمینی که پر از شاخه ی خشک و بایر شده . تا مدتها هرکی دونه هاش رو بپاشه چیزی در نمیاد چون زمین پر از شاخه های خشک اون کشاورز قبلیه و اصلا دونه به زمین نمیرسه ‌. اما اگه یکی پیدا بشه که اول همه ی اون شاخه ها رو بکنه و بندازه دور و بعد زمین دلت رو خوبه خوب شخم بزنه و دونه هاش رو بکاره و هر روز آبیاری کنه و محبتش تو این دل شکست خورده بتونه جوونه بزنه حتی اگه خیلی کوچیک هم باشه جوونه اش یعنی خیلی کارشو بلدهه... یعنی خیلیی عاشقههه . اولی اگه خیلیی عاشقت کرده بود هنری نکرده بود ولی این دومی اگه یه ذره هم دلتو بلرزونه خیلیی هنر کرده . چون سخته به کسی که یه بار محبت چشیده بخوای محبت بچشونی و به دلش بشینه . بابابزرگت که بنا بود همیشه میگفت ساختن خونه تو زمین صاف خیلی راحت تره تا خراب کردن یه خونه قدیمی و ساختن دوبارش.‌ . مامانم راست میگفت..انگار مهران کشاورزیش خیلی خوب بود ❤🙃 ‌. 💕🍃 . 💕@Delbarongi 💕
💚 . حاجتم این است یک شب رو به روی گنبدش فاش گویم این عروست‌...پا گشایش کن حسین ❤ 🍃🌸 . میگفت که روز عقدشون، آقاسید بهش گفت: . ماه بانو خانم این خونه و زندگی و همه چیز من مال شماست... همه چیزش.. از کوچیک تا بزرگش.. اینکه چه شکلی باشه... چه رنگی باشه... اینکه چجوری بچینی.. چی بچینی...چی نچینی.. اینکه کیا بیان خونمون و کیا نیان... کِی مهمونی بدیم و کِی مهمونی ندیم.. . ولی یه شرطی دارم اونم اینه که دوازده ماه سال چیدمان خونه به انتخاب خودته ولی چند روز از سال خونمون باید برا عزای جدمون سیاه پوش بشه.. باید در و دیوارمون عطر و بوی حسینی بگیره... باید بچه هامون بفهمن یه چیزی فرق کرده تو این خونه... سیصد و شصت روز سال هر کسی بخوادبیاد خونمون قبلش باید اجازه از سمت شما صادر بشه اما پنج روز از سال خونمون وقف روضه سیدالشهداست..درش بازه...هرکسی بیاد و نیاد قدمش رو چشممونه.. . قبول داری این شرط ها رو؟ سرم رو پایین انداختم و گفتم میدونی آقا سید...خودت رو و اخلاقت رو و خانوادت رو خیلی دوست دارم اما اون چیزی که منو خیلی به شما جذب کرده همین عشق و علاقتون به امام حسینه و این که بچه هام قراره از نوادگان سیدالشهدا بشن... . یعنی اگه همه اون بالایی ها رو داشتین ولی عشق به امام حسین تو وجودتون نبود جوابم نه بود. . میگه یه لبخندی رو لبش نشست و گفت: . مطمئن بودم عروس حضرت زهرا رو خود خانم دستچین میکنه❤ و انتخابیِ مادر سادات اگه جز این باشه تعجب داره... . خانوم جان بهت قول میدم تو زندگیمون هیچوقت اشکتو درنیارم هیچوقت دلت رو نشکنم و دلیل گریه هات نباشم به جز یه جا... . با تعجب سرمو بالا آوردم و چیزی نگفتم اما خودش از حالت چشمهام فهمید که منظورم اینه کجاااا؟؟؟ . لبهاشو آورد بغل گوشم و با صدای مردونش که گرمی نفسهاش و تن صداش گوشم رو قلقلک میداد گفت جز وقتایی که برا امام حسین توی خونه برات شعر و روضه میخونم.. . سرمو پایین انداختم و گفتم رو این مستمعِ روضه هات بدجور حساب کن حاج آقای خونه ی من . تازه چایی روضه های دونفرمون هم با خودم :) . ✍ . 💕@delbarongi💕
💕دلبرونگی💕
🍃🌸🍃 #نون_و_پنیر_و_قصه 🍃
🍃🍃🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃 . ماه رمضون ها که میشد من توی خونه حکم پادشاه رو داشتم :) حالا جلوتر بهتون میگم چرا من از ۸..۹ سالگی شروع کردم به روزه گرفتن و یکی دو سال بعدش دکتر بخاطر کلیه درد بابا و معده ی مامان روزه مداوم رو براشون قدغن کرد و یک روز در میون باید روزه میگرفتن. تو روزهایی که نمیتونستن روزه بگیرن حسرت رو توی چشم پدر و مادرم میدیدم از اینکه نمیتونن روزه بگیرن و سر ظهر یه گوشه ی آشپزخونه غذای سرد سحری رو مینشستن دوتایی توی سکوت کامل یواشکی میخوردن. . چون معتقد بودن که غذا توی ماه رمضون نباید گرم بشه چون عطرش میپیچه و روزه دار هوس میکنه مامانم اون روزهایی که نمیتونستن روزه بگیرن دو تا بشقاب پلاستیکی و قاشق پلاستیکی میزاشت برای خودشون که صدای کشیده شدن قاشق توی بشقاب به گوش ما نرسه . اما خب من شیطون تر از این حرفها بودم و سرناهارشون سر میرسیدم و میپریدم بالاسرشون و اذیتشون میکردم😅 اونا هم میگفتننن اعع نگاه نکن دیگه برو بیرون ما گناه نکنیم و با دست جلوی بشقابشون رو میگرفتن که من نبینم و هوس نکنم و دلم نخواد یا یادمه بابام وقتی چایی میخواست بخوره به جاز روی میز میزاشت کنار پایه مبل و یه نگاهی به اطراف میکرد و وقتی من نبودم اروم یه قلوپ میخورد و من که داشتم از یه گوشه ای نگاه میکردم یهو میپریدم وسط 😂 ‌. نزدیک افطار که میشد دستورهای پادشاهی که اول داستان عرض کردم شروع میشد :) میگفتم دوغ میخوام حلیم میخوام شامی میخوام آش میخوام نون کنجدی میخوام . اول صدای مامانم میومد که عزیزم امشب فلان چیزو درست کردم بمونه فرداشب اما وقتی میرفتم توی اتاقم اروم صدای پچ پچ مامان و بابا میومد که اینو بزاریم فرداشب خراب نمیشه که؟ و مامان میگفت نه و بعد صدای کفش پوشیدن بابا و باز شدن درب کوچه رومیشنیدم که رفته و همه ی اون چیزهایی که دوست داشتم و هوس کرده بودم روبرام پیدا کرده و آورده روی سفره چیده . . شاید بگین لوس بارم آوردم اما پدر و مادرم با این کارها دوتا درس بهم دادن که هنوزم هنوزم توی ذهنم هست اولی اینکه روزه گرفتن خیلی مهمه چون دستور خداست و روزه دار آدم مهمیه . دومی اینکه اگه به هر دلیلی روزه گرفتی حداقل تظاهر به روزه خواری نکن و حرمت نگه دار . . ✍ . . 🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 @FATEMEBANOOO🍃🌸