eitaa logo
دلدار ⁵⁹ ؛
39 دنبال‌کننده
54 عکس
13 ویدیو
0 فایل
- ما حسرت و دلتنگی و تنهاییِ عشقیم :) اینجا، آتشِ دلِ ما با سیاهه‌های #دل‌سوز ، آرام می‌گیرد . . .
مشاهده در ایتا
دانلود
شب! طولانی‌ترین شب طولانی ترین شبِ سال شب! آخرین شب آخرین شبِ پاییز شب! تاریکیِ منور بی‌انتهای آسمان. همان زمانی‌که شهر به پستوهای دست‌ساخته‌اش فرو می‌رود و با چراغ‌ها و نورهای تصنعی، عمر می‌گذراند؛ غافل از اینکه نور حقیقت همین‌جاست! در همین تاریکی، در زیر همین آسمان، زیر بارش مُقطع همین ستاره‌ها، زیر نگاهِ غمگین همین ماه... زمان، ساحتِ دست‌ساخته‌ای‌ست که ژرفنای حقیقت حیات را به چهارچوب‌هایی تنگ تنزل داده و اگر چنین نبود، پس چگونه جای درد‌ها و زخم‌های عمیقِ حوادث، تاکنون بر پیکره‌ی روح‌ها تازه مانده؟ و اگر چنین نبود، چگونه این عبارت قدسی معنا می‌یافت که: کلُ یومٍ عاشورا . . . به قول سید‌مرتضای‌آوینی: "و اگر حقیقت را بخواهی شب عاشورا هنوز به صبح نرسیده است." چه فرقی می‌کند که جغرافیای کره‌ی زمین در کدام فصل توقف کرده یا شب‌ها با چه اعداد و عقربه‌هایی به حصار کشیده شده‌اند؟ شب‌های دردِ زندگیِ ما گستره‌ی ازلی و ابدی دارند. دلدار | Deldar
اسمش رو گذاشتن "کنگره‌ی ملی شعرِ مادر". پوستر دعوت‌شون هم صورتی و گل‌گلی کردن. بعد همه‌ی مهمان‌های دعوت شده برای شعرخوانی، از آقایون شاعر هستن. منتغیه🗿. این در حالیه که شخص اولِ مملکت برای دیداری که به مناسبتِ روز زن دارن، کل حسینیه رو صورتی می‌کنن؛ تمامِ مدعوین و حتی خدامِ جلسه، از انتظامات تا فیلم‌بردار و عکاس و خبرنگار و روایت‌نویس همه خانوم هستن! بعضی آقایون از ولایت‌مداری فقط "جانم فدای رهبر" رو بلدن یا چی؟ دلدار | Deldar
چرا گریه می‌کنی؟ اون فقط اسمِ یه منطقه توی نقشه‌ی کتاب جغرافیاست. اسمِ اون منطقه : ‌ ‌
goftego_az_pak_o_napak_ast.mp3
3.11M
گفتگو از پاک و ناپاک است . . .🤍 - به قلم و صدایِ مهدی‌اخوان‌ثالث؛ دلدار | Deldar
گفت‌وگو از پاک و ناپاک است . . . وز کم و بیشِ زلالِ آب و آیینه وز سبوی گرم و پرخونی که هر ناپاک یا هر پاک دارد اندر پستوی سینه هر کسی پیمانه‌ای دارد که پرسد چند و چون از وی گوید این ناپاک و آن پاک است این به سانِ شبنم خورشید وآن به سانِ لیسکی لولنده در خاک است نیز من پیمانه‌ای دارم با سبوی خویش، کز آن می‌تراود خون گفت‌وگو از دردناک افسانه‌ای دارم؛ ما اگر چون شبنم از پاکان یا اگر چون لیسکان ناپاک گر نگینِ تاجِ خورشیدیم ور نگونِ ژرفنای خاک هرچه‌ایم؛ آلوده‌ایم... آلوده‌ایم... ای مرد! آه، می‌فهمی چه می‌گویم؟ ما به «هست» آلوده‌ایم، آری! همچنان هستانِ هست و بودگانِ بوده‌ایم، ای مرد! نه چو آن هستان اینک جاودانی نیست افسری زر وَش هلال‌آسا، به سرهامان ز افتخارِ مرگِ پاکی، در طریقِ پوک در جوار رحمت ناراستینِ آسمان بغنوده‌ایم، ای مرد! که دگر یادی از آنان نیست ور بود، جز در فریب شوم دیگر پاک‌جانان نیست گفت‌وگو از پاک و ناپاک است . . . ما به «هست» آلوده‌ایم، ای پاک! و ای ناپاک! پست و ناپاکیم ما هستان گر همه غمگین، اگر بی‌غم پاک می‌دانی کیان بودند؟ آن کبوترها که زد در خونشان پرپر سربیِ سردِ سپیده‌دم سبز خطانی که الواحِ سحر را سرخ‌رو کردند بی جدال و جنگ ای به خون خویشتن آغشتگان کوچیده زین تنگ‌آشیانِ ننگ ای کبوترها . . . کاشکی پر می‌زد آنجا مرغ دَردم ای کبوترها . . . که من ار مستم، اگر هوشیار گر چه می‌دانم به هست آلوده مَردم، ای کبوترها . . . در سکوت برجِ بی‌کس مانده‌تان هموار نیز در برج سکوت و عصمت غمگینتان جاوید های پاکان! های پاکان! گوی می‌خروشم زار :) - مهدی‌اخوان‌ثالث🤍 دلدار | Deldar
او احساس می‌کرد که در این جهان تنهاست، حتی در میان خانواده‌اش، حتی در میان دوستانش، او تنها بود. می‌دانست که هیچ‌کس نمی‌تواند درد او را بفهمد، هیچ‌کس نمی‌تواند به او کمک کند. او به کتاب‌هایش، به زمین‌هایش به هرچیزی که می‌توانست پناه می‌برد؛ اما در نهایت، همه‌ی این‌ها فقط به او یادآوری می‌کردند که چقدر تنهاست . . . - آناکارنینا | لئو‌تولستوی📚 دلدار | Deldar
چه جمعه‌ها که یک به یک غروب شد، نیامدی چه بغض‌ها که در گلو رسوب شد، نیامدی