#سرگذشت_پاییز
#به_جرم_دختر_بودن
#پارت_هفده
اسم من پاییزه…..الان که دارم سرگذشتمو تعریف میکنم وارد ۲۸سالگی شدم……….
شرطی که مامانی گذاشته بود این بود که طرف بچه نداشته باشه یا اصلا بچه دار نشه……اما در کمال تعجب هر کی رو به بابا معرفی میکردند روش یه عیب و ایراد میزاشت و قبول نمیکرد……
بالاخره مامانی و عمو گفتند:انگار هنوز دل بابات پیش مامانته و عشقش توی دلش نمرده و زنده است……هر چند من متوجه شده بودم که بابا داره بهانه میاره و زیر سرش یکی رو خوابونده و به وقتش میخواهد رو کنه اما با حرف عمو و مامانی خیلی خوشحال شدم و از این همه عشق و عاشقی لذت بردم…….حدسم درست بود و بابا عاشق شده بود……
اونم عاشق کسی که جای دخترش بود و فقط ۶سال از من بزرگتر بود…..یه روز بابا زودتر اومد خونه و به من گفت:آماده شید ،،میخواهم ببرمتون رستوران و اونجا شمارو با یه نفر آشنا کنم…..
متوجه شدم که قصد بابا چیه اما نمیدونستم که اون خانم تا این حد جوون و خیلی از بابا کوچیکتر باشه…..
ادامه در پارت بعدی 👇
📚@sarguzasht📚
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
🌺🍃سلام صبح تون پر نشـــــــاط
"براتون
دنیایــــے به زیبایـــــی
آنچه که زیبایــش میدانــید
آرزو میڪنـــــــم"
🍃🌺دنیایتان
🍃🌺به زیبایے
🍃🌺تمام آرزوهایتان.
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ظرف چاشت گوگولی 🤤❤️
🧚♀
۰
😍🧇@Delicious_foods🧇😍