با سلام
دوستی تعریف میکرد به پیاده روی اربعین رفته بودیم.
مادری عربی با چنان التماس زائران را به خانه خویش برای صرف طعام و استراحت دعوت میکرد که باعث تعجب ما گردید. کنجکاو شدیم که علت این همه دست و پا زدن چیست؟
به نزدش رفتیم و گفتیم اگر بدانیم علت چیست بهتر میتوانیم دعوتش را قبول کنیم.
مادر عربی با چشمانی پر از اشک گفت پسری دارم که در یه درگیری ناخواسته رفیق خود را به قتل رسانده و اینک در زندان و منتظر حکم قصاص است.
هرکاری کردیم که رضایت ولی مقتول را بگیریم فایده ای نکرد و هرچه بیشتر تلاش کردیم کمتر نتیجه گرفتیم.
حوالی ایام اربعین بود که مادر مقتول نزد ما آمد و گفت هزاران سکه طلا هم بدهی ما رضایت نمیدهیم تنها و تنها یه شرط؟ مشتاقانا پرسیدیم چه شرطی؟
گفت به شرطی که ده نفر از زوار امام حسین(علیهالسلام) در روز اربعین را مهمان ما کنی و من شاهد باشم آنوقت رضایت میدهیم.
مادر عربی با بغضی غریب گفت تنها ضامن آزادی فرزندم مهمان نوازی از زوارش است.
زانوهایمان سست شد ما هم اشکمان جاری شد، نتوانستیم دست رد به سینه اش بزنیم.
چه مهمانی دلنیشینی بود.
السلام علیک یا ابا عبدالله.
#خاطرات_اربعین 🥀
#ارسالی_اعضا
@Delkadeh_313