- دِلـخُوشیم -
قلم دست گرفتم بنویسم از نبود ِ شما ، گفتند حاجی که نرفته هنوز هست .
ولی حاجی دیگه نیستی ، هستیا . .
هستی .
تو قلبمون ، تو روحمون ، تو وجودمون ، تو فکرمون ، تو خاطراتمون . .
ولی اونجور نیستی که بچههای شهدا با دیدنتون بپرن بغلتون و اونقدر محکم بغلتون کنن و اشک بریزن تا با شما آروم بشن .
اونجور نیستید که بشید دلخوشیِ آخر هفتههای بچههای شهدا ، تا نقاشی هاشونو ، شعراشونو ، حفظِ قرآنشونو با ذوق براتون بخونن و نشون بدن .
اونجور نیستید که بشه باهاتون سلفی گرفت و اون عکس بشه بهترین قابِ آلبوم .
اونجور نیستید که با دیدنتون بریم و با اشک و بغض و افتخار بگیم " حاجقاسمودیدم "
حاجی روزا بدون ِ شما نمیگذره .
شبا بدون ِ شما صبح نمیشه .
این آشفتگی ، دربهدری ، خستگی ، داغونیها ، زخمها بدون ِ شما انتهایی نداره .
این بغض و دلتنگی بدون ِ شما ، پایان ِ آرومی نداره .
دلتنگیم حاجی خیلی دلتنگیم . .
- دِلـخُوشیم -
شبی از شبها ، در روزی از روزها .
شبی که میدرخشد ماهی تابـان میان ِ آسمانِ سیاه رنگ ِ پـر ستاره ؛ و درخشنده تر از آن ، ماه ِ روی ِزمین . .
پس کجاست ابـرهای خاکستری رنگ ِ آسمان ؟ چنین است که این حریم ، ابر ِ خاکستری ندارد ؟ هوای آلوده ندارد ؟ نفس ِگرفته ندارد ؟
کجاست دلتنگیای که میفشرد قلب را ، میگرفت نفس ِ درون ِ سینه را ، سرد میکرد دستان ِ تبدار را ، میلرزاند تن ِبیتاب را و اشک میکرد ناتوانی ذهن را ، که تاب و توان ِ این دلتنگی و طوفان ِ توفندهاش را نداشت .
این آرامش ِ آرام کننده که آرام کرده این دل ِ بیقرار را ، از کجا شد مرحَـم ِ این زخم ِ باز شده و بهبود نیافته ، که هربار تازهتر میشد با اتحاد ِ میان ِ خاطراتُ عکسها ، خاطرات ُ صداها ، خاطرات ُ لمسها . .
لمسی که تجربهی آغوش بود .
تجربهء دستانی که پیچیده میشد به دور ِ تن .
تجربهی نفسی که نفس داد به نفس ِگیر کرده در سینه برای زندگانی ، و تلاطم ِ نفسها شد موجی آرام که نوازش کند روح را ؛ روح ِ زخم خورده .!
زخمی که با هربار تازه شدن ، دَوایَش مرحمی بود از جانب ِ طبیبی که آغوشش ، دارالشفای ِ زخم ها بود ؛ درد و زخمی دوست داشتنی ، که در پایان ، التیامش به دستان ُ و آغوش ِ باز شدهی شماست . .
آقای ِ اباعبدالله :)))!
نه اینکه حرفی نباشد ، هست ؛
خیلی هم هست ..
اما عاشقها می دانند دلتنگی به استخوان
که برسد می شود '' سکوت ''
ولی اون عکسهایی که تو بینالحرمین گرفته میشه ، همون بهترین عکس ِ آلبومه ، بهترین قابِ دیواره ، که با دیدنش خندهی ِ ذوقزده مون بلند میشه ..
- دِلـخُوشیم -
چند ماه است که با حسرت ِ دیدار حرم میخوابم و بیدار میشوم ؟
چند ماه است که جای ِ حضور ِ در حرم ، در رؤیای ِ حرم سیر میکنم ؟
چند ماه است که دلتنگی پا روی ِ قلب ِ خستهام میفشارد و نفس را میگیرد از او ؟
چند ماه است که به انتظار نشستهام و ذره ذره جان میدهم در این دوری ؟
و خدا رحم کند این همه دلتنگی را ..