eitaa logo
دلنوشت... :)
1.8هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
115 ویدیو
1 فایل
اینجا قراره شاهد دلنوشته های من باشید و البته که شاید حرف دل شما هم باشه🙃 متن‌هایی که با عنوان « رها.صاد » پست شده، نوشته‌ی خودم هست فقط فوروارد :) حرفاتون خونده میشه https://harfeto.timefriend.net/172271410 کانال ناشناس: @RahaSad00
مشاهده در ایتا
دانلود
یادمه یه روز که داشتم میرفتم تا دلبرو ببینم ، یادم افتاد براش گل نگرفتم... آخه عادت بینمون بود که هر بار قرار بود همدیگه رو ببینیم من براش گل بخرم و ذوق و خندش رو ببینم... هر موقع منو میدید دنبال گل می‌گشت توی دستم ، منم شیطنت میکردم یه جوری پنهونش میکردم تا نبینه ، اونم کلی حرص میخورد که چرا اذیتم می‌کنی... عشقه دیگه ، خاصیتش اینه..😅 یه روز که رفتیم تا همو ببینیم و منم طبق معمول براش گل خریدم ، همون گل مورد علاقش... رز آبی... تا منو دید ، انگار که اول فقط گل رو دید و از دستم گرفتش ، همیشه هم خیلی با احتیاط و آروم گل رو می‌گرفت از دستم... نشستیم و ازش پرسیدم چرا همیشه انقدر مواظب گل‌هایی هستی که برات میخرم؟ خندیدو ما هم دلمون می‌رفت برا خنده هاش... گفت : آخه میدونی هیچوقت بهت نگفتم اما هربار گل میاری برام من این گلها رو خیلی مواظبشون هستم تا از بین نرن... تا الان ۲۲ تا گل برام خریدی و این یعنی ۲۲ بار تا الان ما همدیگه رو دیدیم... باورم نمیشد که هم نگهشون داره هم بدونه چندتا گل براش خریدم... اونجا بود که فهمیدم عشق واقعی یعنی همین دلبرِ خوش خنده‌ی ما... :)))♥️ « رها.صاد » @Delnevesht00
دلنوشت... :)
یادمه یه روز که داشتم میرفتم تا دلبرو ببینم ، یادم افتاد براش گل نگرفتم... آخه عادت بینمون بود که هر
اینم یه داستان عاشقانه دیگه.... :))) البته این بار پایان خوش نوشتم...😅🌱 یه نکته ای هم که باید بگم اینه که همه‌ی اینها ذهنی و دلی هست و واقعیتی ندارن... :)) @Delnevesht00
دوران تحصیلم توی دانشگاه ، دو نفر بودن که عشق بینشون تو کل دانشگاه معروف بود... همیشه دوست داشتم بتونم باهاش حرف بزنم و از عشق بینشون بپرسم یه روز که دیدمش جلوشو گرفتم و ازش خواستم باهم صحبت کنیم نشستیم به حرف زدن گفتم چیشد که اینجوری شد ؟ یه لبخندی زد که کلی عشق تو چهرش مشخص شد گفت ما خیلی همدیگه رو می‌دیدیم سر کلاسای مختلف اما هیچوقت به همدیگه توجه نداشتیم یه روز سر کلاس ادبیات ، استاد گفت که کی می‌تونه یه بیت شعر قشنگ درمورد عشق بخونه؟ ایشونم بلند شد و یه بیت شعر خوند هیچوقت اون لحظه رو و اون شعری که خوند رو یادم نمیره شعری که خوند این بود : عشق یعنی در میان صدهزاران مثنوی بوی یک تک بیت ناگه مست و مدهوشت کند همون لحظه بود که من دلم رفت براش که رفت که رفت... در تمام مدتی که برام تعریف میکرد واقعا اینجا نبود انگار که باز توی همون موقعیت قرار گرفته بود... اونجا بود که فهمیدم چقدر خوبه که ما آدما اینجوری عاشق بشیم ، میدونی ، آدم حسودی نیستما ولی دلم یه عشق اینجوری خواست... :)♥️ « رها.صاد » @Delnevesht00