#یادداشت_نوزدهم
#اولین_روز_حوزه
والا من خیلی بچهی اهلی نبودم، در واقع یه جوریا نااهل بودم، نه نه اشتباه نکنید، از اون نااهلاش نه، از اون نااهل خوباش، یعنی چی؟! الان میگم بهتون، یعنی کلا دنبال این بودم که ببینم کی چی میگه من برعکس شو انجام بدم، مثلا یادم مییاد سال هشتاد و یک کل خونواده یک صدا بودن که من برم حوزه، اما من یک ساعت رفتم تو صف وایستادم تا دفترچه کنکور بگیرم.
حالا بگذریم که منه ناوارد چطور اون دفترچه رو پر کردم، البته ناگفته نماند که با اصرار خانواده فرم جامعهالزهراء رو هم پر کردم و خانواده اطلاعی از دفترچه کنکور نداشتن. خلاصه اردیبهشت بود فک کنم، رفتم آزمون جامعه رو دادم، اوایل تیر ماه هم کنکور دادم، اما نتیجهی نهایی هر دوشون شهریور اومد و من در کمال ناباوری خودم، جامعه تمام وقت و دانشگاه الزهراء تهران رشته علوم حدیث قبول شده بودم و بعد از گرفتن نتیجه، خونواده متوجه شدن که من کنکور هم دادم که البته خود اینکه چطوری شد که نفهمیدن یه داستان مفصله، بگذریم، آقا چشمتون روز بد نبینه چه قش قرقی تو خونه به پا شد از من اصرار که میخوام برم دانشگاه و به خاطر شما رفتم آزمون جامعه رو دادم، به خدا همهی گزینهها رو صلواتی زدم، نفهمیدم که چی شد اینطوری شد و از اونا اصرار که باید بری حوزه.
چون میدونم خیلی کنجکاوید بدونید که آخرش چی شد، الان بهتون میگم، من نااهل در یک عملیات انتحاری قید هر دو رو زدم.
به همین راحتی، گفتم حالا که حرف من نشد، حرف شما هم نمیشه و تصمیم گرفتم برم حفظ قرآن.
هنوزم که هنوزه وقتی حرفش تو خونهی پدرم پیش مییاد از من به عنوان یک فرد انقلابی یاد میشه.
اوا ببخشید قرار بود خاطرهی اولین روز حوزه رو بنویسم
هیچی دیگه من ورودی هشتاد و چهارم و این بار هم با اصرار همسر آزمون دادم و قبول شدم خاطرهی خاصی از اون روزا یادم نیست جز اینکه ورود من به جامعه مصادف شد با ورود احمدی نژاد به دولت
@kabiripour