بادکنکهای رنگی🎈
بادکنکهای رنگی من را یاد زمستان میاندازد. یاد بهمن ماه. یاد راهپیماییهای صبح روزی که انقلاب پیروز شده بود.
بابا آن روز سرکار نمیرفت و همهی خانواده با هم صبحانه میخوردیم.
بیست و دو بهمن برای من همیشه بوی تعطیلات نوروز را میداد اما با طعم دلچسب سرما.
بیست و دو بهمن برای من بوی نان سنگک و پنیری میداد که صبح زود ما را دور یک سفره جمع میکرد، تا بعد از خوردن آن برای رفتن به راهپیمایی آماده شویم.
پدر من روانشناس نبود، اما خیلی خوب بلد بود از روزهای مهم برای ما خاطرات زیبا درست کند، یکیش همین بیست و دو بهمن، آن روز یا با خرید بادکنک رنگی برایمان خاطره درست میکرد یا با خریدن پرچم کوچک ایران🇮🇷، که چرخاندنش با دستان کوچکمان دنیایی از غرور را در دلمان جا میداد.
حتی بزرگتر که شده بودیم و دیگر بادکنک مناسب روحیهمان نبود، پدرم کارش را بلد بود.
پدرم خوب میدانست چطور یک راهپیمایی بلند و خستهکننده را به یک تفریحِ به یاد ماندنی تغییر دهد، مثلا وقتی سال دوم یا سوم راهنمایی بودم و برای خودم شخصیتی داشتم و دیگر در شأن خودم نمیدیدم که بادکنک دست بگیرم، شب بیست و دو بهمن به من و برادرانم میگفت: مقوا بیاورید تا تاج درست کنیم، آن تاج را قرار نبود من روی سرم بگذارم ولی همین که من در درست کردنش مشارکت داشتم، شوق و ذوق فردا و دیدن آن تاجهای مزین به پرچم ایران و شعار انقلابی بر روی سر برادران کوچکم من را وادار میکرد تا بیصبرانه منتظر صبحی باشم که قرار است مسیری طولانی را پیاده برویم.
✍🏻 زهرا کبیری پور
#بیست_و_دو_بهمن
#همه_میآییم
@Delneveshteeee