#یادداشت_نهم
#دانش_جوع
من از اولشم خیلی دانشجوع بودم
از اول ابتدایی که خوندن و نوشتن و یاد گرفتم تا امروز هیچ کتابی نمیتونست از چشم من دربره.
تو خونهی ما از همون بچگی بیشتر کتابهای مذهبی در دسترس بود، ولی همش به اندازهی دوتا طاقچه و خب این برای من کتابخوار خیلی ناچیز بود، یادم مییاد سیرهی پیشوایان و دو بار خونده بودم، رسالهی آیةالله لنکرانی رو هم همینطور؛ با اینکه پدرم مقلد امام بود من هنوزم نفهمیدم چرا ما تو خونهمون رسالهی آیةالله لنکرانی رو داشتیم بگذریم... این کتاب خون بودن من برای خانوادهام دردسر شده بود، چون تأمین کتاب براشون خیلی سخت شده بود، دیدم اینطور فایده نداره هجوم آوردم به روزنامهخونی تا این ولع رو برطرف کنم، حالا شاید با خودتون بگید چرا روزنامه؟! آخه تو دورهی ما دهه شصتیها روزنامه خیلی جایگاه ویژهایی داشت، مثلا بابا وقتی کباب میخرید دورش روزنامه پیچیده بودن، مادرم وقتی سبزی میخرید دورش روزنامه پیچیده شده بود، وقتی از اتوشویی لباس میگرفتیم با روزنامه تحویلمون میدادن، حتی گوشت چرخکرده رو بعد از گذاشتن تو پلاستیک با روزنامه میپیچیدن، خداییش تو اون دوره هر طرف و که نگاه میکردی روزنامه میدیدی، اینقدر که ما نسل فرهیختهایی بودیم😌 و من تمام اونا رو میخوندم، از صفحهی اقتصادی گرفته تا ورزشی.
وقتی همه به سمت کباب هجوم میآوردن من حمله میکردم که روزنامهی آغشته به بوی کباب و از پاره شدن احتمالی نجات بدم.
این ولع خوندن ولو هر چیزی حتی نوشتههای روی دیوارها با من بود و از من یه دختر سر به هوا ساخته بود تا اینکه شونزده آذر سال ۷۹ من شدم کتابدار کتابخونهی دبیرستانمون و از همون روز این شونزده آذر برام مقدس شد و من حتی روحم خبر نداشت که اون روز روز دانشجوع ه، من هر سال با یه دونه کیک یزدی و یه شمع فینگیلی این روز و برای خودم جشن میگرفتم؛ تا شونزده آذر ۹۲ اون روز وقتی از بوفهی دانشگاه داشتم برای بزرگداشت این روز عزیز کیک میخریدم، فروشنده بهم گفتم تبریک میگم، با یه علامت سؤال گنده روی سرم مات و مبهوت بهش خیره شده بودم و درحالی که داشتم تو مغزم آنالیز میکردم که این آقای محترم از کجا و چگونه پی به این راز برده، دیدم به یه نفر دیگه هم همین و گفت و من تازه اون روز بعد از نگاه به رویدادهای تقویم بادصبا فهمیدم که شونزده آذر روز دانشجوع ه روزی که من سالها بود به یمن کتابداری از یه عالمه کتابی که تا سال آخر دبیرستان ولع من و به خوندن تأمین کرده بود برای خودم جشن میگرفتم.
✍🏻 زهرا کبیری پور
@Delneveshteeee