این مدتی که کم پیدا بودم مشغول ترجمهی کتاب «علویگری بکتاشیگری» بودم.
واقعا کتابِ تخصصی و سنگینی بود.
ترجمهی شعرها و بعضی از نقلقولهایی که به زبان عثمانی نوشته شده بود، حقیقتا سخت و سنگین بود اما تجربهی لذتبخش و جالبی شد.
از اینکه کلی مطالب جدید چه در حوزهی مطالعاتی خودم یعنی علویان و چه در وادی ترجمه آموختم، بسیار خرسندم.
#ترجمه
#پروژه
-----------❀❀✿❀❀---------
@Delneveshteeee
خانهی دوست کجاست؟
از روز قبل قرار گذاشته بودیم تا با هم به گعده برویم، رفیقم را میگویم..ـ اما مغناطیس کتابخانه آنچنان زمینگیرمان کرده بود که کمی دیر رسیدیم و از قضا صندلیهای اطراف مهمان این هفته پر شده بود.
به ناچار میز انتهای کافهای که گعده در آن بود را برای نشستن انتخاب کردیم حواسم پرتِ در و دیوار خانهی قدیمیِ(کافهشده)، شده بود و در ذهن خیالپردازم ساکنان قبلی آن را تصور میکردم که دیدم، رفیقم کلمهای را بر روی کاغذ باریکی که در یک رومیزی چوبی زیبا قرار گرفته بود، مینوشت:
سؤال جاخوش کرده در دل آن شئ چوبی این بود، خانهی دوست کجاست؟
و اما پاسخ دوستم: همین جا.
تازه آن موقع بود که متوجه ظرافتهای به کار رفته در آن خانهکافه شدم و تا سرم را به سمت طاقچه چرخاندم با انبوه برگههای باریکی که رویشان چیزی نوشته شده بود در درون یک شیشه مواجه شدم،
اما ذهن درگیرم در پاسخ سؤال خانهی دوست کجاست مانده بود و من دوست نداشتم اوقات دوستانم را تلخ کنم
اما دست نافرمانم بر روی برگهی باریک جاخوش کرده در آن شئ چوبی نوشت:
هرجا که مادر باشد...
✍🏻زهرا کبیریپور
-----------❀❀✿❀❀---------
@Delneveshteeee