عید شده آسمون
آب پاشی گلا رو کنار گذاشت و خاک دامنشو تکوند و گفت ؛ آره ، اما بنظرِ تو عید دقیقا چه روزیه ؟
منحنی لب هاش بازم تجدید شد ؛ نمیدونم شاید زمانی که آدم جوونه بزنه.
زمزمه کرد ؛ جوونه،آدما کی جوونه میزنن؟
جوابِ آسمون واجب بود توهرشرایطی: زمانی که از بند رها باشن
زمانی که پیدا بشن
زمانی که زندگی رو بشناسن
زمانی که چشم ها و لب ها و دل ها لبخند بزنن
خوب و بد، کم و زیاد،رنج و خوشی،گریه و شادی .
گوشواره های گیلاسیِ آسمون با تکون دادنِ سرش تکون خوردن ؛ پس هروقت چشمم دلم لبهام منحنی پیدا کردن
هفت سین میچینم ، جشن میگیرم عیدیم میشه بودنِ تو و منحنی لبهای تو .
دلآرام.
یه آدمایی رو باید تافت زد ، جدی میگم
تا برای همیشه همونقدر خوب و مطلوب گوشه ی طاقچه بزاری و برای همیشه نگاش کنی .