eitaa logo
دلنوشتـه
16.6هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
1.5هزار ویدیو
24 فایل
بیخیال هر لغت نامه، بدان...! عشق معنایی ندارد جز حسین السلام علیک یاایها الشهید مدیریت @meysam0070 تبلیغات پرجذب دلنوشته https://eitaa.com/joinchat/889061471Ce3bfa8497f
مشاهده در ایتا
دانلود
در آخرالزمان هیچ‌چیزی از هیچ‌کس و هیچ‌کسی از هیچ‌چیز بعید نیست...
این همه رنج کشیدیم و نمی‌دانستیم که بلاهای وصال تو کم از هجران نیست ... ⓙⓞⓘⓝ@Dlnvshte🌱
تو به اندازه آدمهایی که !《نگرانت میشنوند》 خوشبختی... j๑ïท➺ @Dlnvshte🌱
Qeysar-Aminpour-sometimes.mp3
2.26M
گاهی گمان نمیکنی ولی خوب میشود ...
به کمال عجز گفتم که به لب رسیده جانم ز غرور و ناز گفتی تو مگر هنوز هستی؟ ⓙⓞⓘⓝ@Dlnvshte🌱
این جمله رضا براهنی که میگه "جنگ است اسماعیل، جنگ است، و اسماعیل‌ها به راستی ذبح می‌شوند و ستاره‌ای در آسمان زمین ما نیست که نیوفتاده باشد رو از بعضیا بگیری دیگه حرفی برای گفتن ندارن..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خون جاری رگ‌هایت، جوشیده از حرارت عشق بود؛ عشق به وطن. تو مرد شالیزارهای آزاد بودی و لحظه‌ای تاب نیاوردی در اسارت زیستن را … اینجا خانهٔ جناب میرزا‌ یونس استاد‌سرایی (میرزا‌کوچک‌خان جنگلی) ⓙⓞⓘⓝ@Dlnvshte🌱
الذكريات هي أثمن ما لدينا خاطره ها ارزشمند ترین دارایی ما هستند...
هدایت شده از دلنوشتـه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فندق تازه کوهای اشکورات گیلان بدون واسطه به صورت عمده و جزئی... ارسال به سراسر کشور... 😍 @meysam0070
منم به این اقتصاد اعتراض دارم، ولی به این مدل اعتراضم انتقاد دارم! به اعتراضی که استوری حمایتیش رو اسرائیل بزاره انتقاد دارم. به اعتراضی که اعتصاباتش زورکی، و ترافیک هاش ساختگی باشه انتقاد دارم. به اعتراضی که کسبه رو مجبور میکنند به تعطیلی مغازه هاشون و آرامش کشور و مردم رو بهم میزنند انتقاد دارم. ⓙⓞⓘⓝ@Dlnvshte🌱
سراغم را که میگیری دلم یکباره میلرزد تمامِ داغِ آن دوری به این یک لحظه می ارزد ⓙⓞⓘⓝ@Dlnvshte🌱
روی در روی و نگه در نگه و چشم به چشم حرف ما با تو چه محتاج زبان است امروز...؟
آدم واقعا خجالت میکشه وقتی میخواد این براندازا رو با انقلابیون دهه ۴۰ و ۵۰ مقایسه کنه. اندازه یک جو غیرت اونها هم توی خون این اغتشاشگرا نیست...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آن قدیم‌ترها که به مدرسه می‌رفتیم و پاییز هم هنوز پاییز بود؛ وقتی که بعدازظهری می‌شدیم؛ از قصد چتر را در خانه جا می‌گذاشتیم تا زنگ آخر که زده می‌شد در هوایی که دیگر تاریک بود زیر باران‌های پاییزی شمال راه برویم؛ انگار با آن خیس شدن زیر باران‌های بعد مدرسه همهٔ مشکلات و سختی‌های دوران نوجوانی آن‌سال‌ها را از یاد می‌بردیم؛ به راستی باران همهٔ سیاهی‌های ذهنمان را می‌شست و می‌برد. بعد از تابیدن زیر بارش رحمت الهی وقتی به خانه برمی‌گشتیم، دست مهربان مادر بود که بر سر و موهایمان کشیده می‌شد و غر زنان سعی در خشک کردن بازی‌گوشی‌هایمان زیر باران را داشت؛ و بعد تن نمناکمان را رهسپار کنج خانه می‌کرد، آن‌جا که همیشه آغوش بخاری نفتی سبز رنگ خانه برایمان باز بود. ساعت‌ها کنارش می‌چپیدیم و به بی‌تکلف‌ترین و آرام‌ترین خواب ممکن فرو می‌رفتیم؛ عشق بود و امید! بدون آن‌که فکرش را بکنیم سال‌ها بعد حتی وقت یا شاید حوصله نگاه کردن به آن رحمت الهی را نداشته باشیم؛ نمی‌دانم! شاید هم دیگر دستی منتظر و مهربان که بر سرمان کشیده شود را نمی‌یابیم یا شاید آغوشی به گرمای آغوش آن غول سبز نفتی کنج خانه را... ⓙⓞⓘⓝ@Dlnvshte🌱