ایتا - دلنوشتـه

تا قتلگه دوید ولی زود دیر شد،
در این مسیر عمه سادات پیر شد...🏴

3هزار مشاهده13:10

نگاه کردم و دیدم درون مقتل هست،
در این مسیر، زنی می‌نشست و برمیخواست...
نمی‌نشست نه! می‌شکست و برمی‌خواست...🏴

3هزار مشاهده13:10

رسید بر بدن او ولی کدام بدن؟
قطعه قطعه و پرپر...
هزار دفعه رحمت به پیکرِ اکبر...🏴

2.9هزار مشاهده13:10

باز هم، روز دهم، ساعت سه، ساعت سر...🏴

3.1هزار مشاهده13:11

باز هم، روز دهم، ساعت سه، ساعت سر...
#عاشورا🏴

3.3هزار مشاهده13:11

زینت دوش نبی، روی زمین جای تو نیست...🏴

3.1هزار مشاهده13:14

ارْجِعِى إِلَى‏ رَبِّکَ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً...🏴

3.4هزار مشاهده13:15

بنویسید که جز خون خبری نیست که نیست،
به تن این همه سردار سری نیست که نیست...🏴

3.3هزار مشاهده18:52

بنویسید که خورشید به گودال افتاد،
و پس از شام غریبان سحری نیست که نیست...🏴

3.6هزار مشاهده18:52

نیزه‌ها اگر بلندند، ز سر تو سربلندند...🏴

4.1هزار مشاهده18:52

سپردمت به وحوشو به مردمان دهاتی...
#شام_غریبان

1 مشاهده18:53

دهه‌ی اوّل ماه غمتان رفت حسین،
‏من همان آدم قبلم، به بزرگیت ببخش...🏴

1 مشاهده13:14

مطالب بعدی