eitaa logo
| دو خط شهدا |
909 دنبال‌کننده
179 عکس
35 ویدیو
31 فایل
تاملى كوتاه بر سخنان شهدا دیگر کانال های ما @Photo_Mazhabi @Do_khatRoze @Dokhat_Agha @Dokhat_Emam ارتباط با ادمین : ؟ کپی به شرط صلواتی هدیه به شهدا تبادل نداریم!🚫 تأسیس 14 شهریور 1399
مشاهده در ایتا
دانلود
. چشماش مجروح شد ومنتقلش کردند تهران محسن بعد از اینکه دکتر چشماش رو معاینه کرد، پرسید: آقای دکتر مجرای اشک چشمم سالمه می تونم دوباره با این چشم گریه کنم؟ دکتر پرسید: برا چی این سوال رو می پرسی پسر جون ؟ محسن گفت: چشمی که برا امام حسین گریه نکنه ، به درد من نمیخوره ▪️ @Dokhat_shohada
. توی جاده خمپاره ای به مصطفی خورد و سرش قطع شد بچه ها دیدند سر بریده اش داره یا حسین میگه. بعد از شهادت، کوله پشتی اش رو باز کردند. توی برگه ای نوشته بود: 1 خدایا امام حسین با لب تشنه شهید شد منم می خوام تشنه شهید یشم وقتی شهید شد تانکرهای آب خالی بود و درخواست آب کرده بودند( ۲. سر اربابم رو از پشت بریدند، منم می خوام از پشت سرم بریده بشه میگن خمپاره از پشت سربه شهیدخورده( ۳. سر بريده مولایم امام حسین بالای نی قرآن می خوند، من سرش رو نمی دونم، ولی میخوام با سر بریده یا حسین بگم ▪️ @Dokhat_shohada
. با ابوالفضل بچه محل بودیم. صبح روز عملیات خیبر پیکر غرق خونش رو دیدم تمام بدنش پر از تیر و ترکش ، و دو تا دستاش قطع شده بود دیدم وصیت نامه اش رو گذاشته توی جیبش. همون اول وصیتنامه نوشته بود: خدایا دوست دارم همانطور که اسمم رو ابالفضل گذاشتند، مثل حضرت ابالفضل شهید ▪️ @Dokhat_shohada
. قبل از اذان صبح بود. با حالت عجیبی از خواب پرید گفت: حاجی خواب دیدم قاصد امام حسین اومد و بهم گفت: آقا سلام رسوندند و فرمودند: به زودی به دیدارت خواهم آمد به نامه هم از طرف آقا بهم داد که توش نوشته بود: چرا این روزها کمتر زیارت عاشورامیخوانی همینطور که دو ق میزد، گریه می کرد. صورتش شده بود خیس اشک مگه توی حال خودش نبود شب بعد شهید شد. امام حسین به عهدش وفا کرد ▪️ @Dokhat_shohada
. آیت الله مجتهدی تهرانی می گفت: یه شب توی نجف پشت سر آیت الله مدنی نماز خوندم، بعد از رفتن مردم وخلوت شدن مسجد یهو دیدم آیت الله مدنی شروع کرد به گریه کردن. وقتی علت گریه رو ازشون پرسیدم ایشون گفت: بعد از نماز یکی امام زمان رو دیده و آقا بهش فرموده: ببین این شیعیان بعد از نماز بلافاصله رفتند سراغ کار خود و هیچکدام برا فرج من دعا نکرد من تا این رو شنیدم، گریه کردم. آیت الله مجتهدی می گفت بعدها فهمیدم امام زمان به خود آیت الله مدنی این گلایه رو فرموده بودند ▪️ @Dokhat_shohada
باید به شهیدان تو پیوست حسین ع ▪️ @Dokhat_shohada
‌‌ سال دوم یک استاد داشتیم که گیر داده بود و می گفت: همه باید کراوات بزنند. سر جلسه امتحان وقتی دید مصطفی چمران کراوات نزده ، دو نمره ازش کم کرد. نمره اون امتحان شهید چمران شد هجده ، اما باز هم بالاترین نمره رو آورده بود ▪️ @Dokhat_shohada
. اگه بین بسیجی هاحرفی میشد، میگفت: برای این حرفها به هم تهمت نزنین این تهمتها فردا باعث تهمت های بزرگتری میشه. اگر از دست هم ناراحت شدید دو رکعت نماز بخوانید و بگویید: خدایا این بنده ی توحواسش نبود؛ من از او گذشتم، تو هم از او بگذر. اینطور مهر و محبت زیاد می شود... ▪️ @Dokhat_shohada
. قرار شد شهیدی رو کنار قبر شهید سید حمید میرافضلی دفن کنیم. داشتم قبر می کندم که یه دفعه دیواره قبرسید حمید فروریخت و رایحه بسیار خوشی تمام فضا رو گرفت حالم دست خودم نبود. از سوراخ ایجاد شده در قبر شهید میرافضلی دست کردم توی قبر. دستم خورد به پای سید با اینکه پانزده ماه از شهادت و دفنش می گذشت، اما سالم بود و نرم. تا زانوش رو دست کشیدم، بدنش تازگی داشت از توی سوراخ داخل قبر رو دیدم بدن شهید سید حمید میر افضلی با اینکه پانزده ماه از شهادتش می گذشت، کاملا سالم بود ▪️ @Dokhat_shohada
. همراه حاجی رفته بودیم اصفهان ، مأموریت موقع برگشتن ما رو برد گلزار شهدا و گفت بچه ها دوست دارین دری از درهای بهشت رو به شما نشون بدم؟ گفتیم : چی از این بهتر حاج احمد کفش هایش رو درآورد، وارد گلزار شد. یک راست ما رو برد سر مزار شهید حاج حسین خرازی و با یقین گفت از این قبرمطهر دری به بهشت باز میشه. حاجی نشست و با حال و هوای تماشایی فاتحه خوند. هیچ کدوم نمیدونستیم ده روز بعد شهید میشه و طبق وصیتش کنار شهید خرازی دفنش میکنن ▪️ @Dokhat_shohada
‌ عبدالله اهل مطالعه بود، اما برای اینکه هم توی هزینه ها صرفه جویی بشه و هم نور چراغ اتاق مزاحمتی برا اهل خانه ایجاد نکنه، می رفت توی کوچه و زیر نور چراغ برق مطالعه می کرد. حتی توی کوچه هم چون نمیخواست صدای پاهاش وقت راه رفتن مزاحم مردم بشه، کفشهاش رو در می آورد، تا نزدیکی اذان صبح با پای برهنه توی کوچه قدم میزد و مطالعه می کرد ▪️ @Dokhat_shohada
. مجروح شده و توی بیمارستان بستری بودم. حاج ابراهیم همت اومد به عیادتم. پیشونی ام رو بوسید و گفت: از اینکه چند نفر از همرزمانت شهید شدند و تو هنوز زنده ای ناراحت نباش، خیالت راحت باشه که تو هم شهید زنده ای... گفتم: حاجی میخوای دلداریم بدی؟ من کجا و شهدا کجا؟ حاج همت گفت: توشهید زنده ای، ولی به شرط اینکه بعد از خوب شدن، راه شهدا رو ادامه بدی و دنباله رو اونا باشی ▪️ @Dokhat_shohada
. گلوله­‌های دشمن پشت سر هم می‌ریخت روی سرمان. مانده بودیم چه‌کار کنیم. جابری گفت: «متوسل بشین به حضرت فاطمه (س) تا بارون بیاد». دست برداشتیم به دعا و حضرت زهرا (س) را واسطه کردیم. یک ربع نگذشته بود که باران و آتش دشمن آرام شد. الله­یار داشت از خوشحالی گریه می‌کرد. گفت: «یادتون باشه از حضرت فاطمه (س) دست برندارین. هر وقت گرفتار شدین امام زمان (عج) را قسم بدین به جان مادرش، حتماً جواب می‌گیرید». ­یارجابری ▪️ @Dokhat_shohada
. ممكن است كه من نيز مانند بعضي از يارانم مفقودالجسد باشم يا ممكن است كه جنازة من را نياورند، هرگز ناراحت نباش؛ زيرا مادر شهداي اسلام، حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) نيز قبر نداشت. در ضمن قبر داشتن و قبر نداشتن براي هيچ شهيدي ارزش ندارد؛ زيرا شهداي اسلام در جوار حق تعالي روحي شاد و آسوده خاطر دارند. ▪️ @Dokhat_shohada
. پانزده نفری افتادیم توی محاصره دشمن. از فشار تشنگی بی­‌حال و خسته خواب­‌مان برد. وقتی بیدار شدیم، (شهید) «محمد حسن فایده» گفت: «حضرت زهرا (س) در خواب به من آب دادند و قمقمه یکی از شهدا را پر از آب کردند». فوری رفتیم سراغ قمقمه­ شهدایی که اطراف‌­مان بودند. یکی از قمقمه‌ها پر بود از آب خنگ. انگار همین الان داخلش یخ انداخته بودند. همه از آب شیرین و گوارا؛ که مهریه حضرت زهرا (س) است سیرآب شدیم. ▪️ @Dokhat_shohada
. مدتی بود که توی پیچ و خم زندگی و ناملایمات حسابی کم آورده بودم و تقریبا خانه نشین شده بودم. یک روز حاج آقا ابوترابی ( که دوست دوران اسارت بود) به دیدنم اومد و گفت: عباس میدونی چرا اینجورشدی ؟ چون تو از قرآن و دعا و زیارت عاشورا فاصله گرفتی، همین زیارت عاشورا و امثال این بود که من وتو، و خیلی های دیگه رو زبردست جلادان صدام زنده نگه داشت... ▪️ @Dokhat_shohada
. مسئول گروهان مون بود و مداحی هم می کرد. روضه های علی اصغرش عجیب بود. بار آخره توی حسینیه سنندج از علی اصغر خواند سوختم از آتشت، آه چه سوزان لبی همچو لب خشک تو، هیچ ندیدم لبی گریه کنم های های ، در عوض لای لای آخرش هم تیر خورد توی گلوش، مثل حضرت علی اصغر ... ▪️ @Dokhat_shohada
به یاد لب‌خندهای ناب شهدا... ▪️ @Dokhat_shohada
. یکی از رفقا تعریف میکرد : توی بست شیخ بهایی ، اتاقی بود معروف به اتاق اشک . شدیدا مقید بود بعد ازنماز،ظهر بچه هیئتی ها جمع میشدند و روضه میخواندند. خادم ها هم بودند ، یک گُله فرش بیشتر جا نبود ، ولی نزدیک دویست نفر دو زانو توی بغل هم کیپ در کیپ می نشستند پای روضه . یک ساعت صدای ضجه و نالان و گریه قطع نمیشد . ▪️ @Dokhat_shohada
. بعد از شهادت علی خوابش رو دیدم. بهم گفت اگه میدونستم این دنیا بخاطر صلوات این همه ثواب و پاداش میدن، حالا حالاها آرزوی شهادت نمی کردم، می موندم توی دنیا و صلوات می فرستادم... پیامبر اکرم فرمود: بهترین مقامی که خدا به بهترین بنده هاش میده، شهادته حالا ببینین صلوات چقدر ثواب داره که شهید حاضره بخاطر اون، شهادتش به عقب بیفته ▪️ @Dokhat_shohada
. دو بار بدن غلامرضا در آتش سوخت.یکبار زمان نوجوانی اش بنزین روی بدنش ریخت و تمام بدنش سوخت ولی هیچ آثار سوختگی در بدنش نماند.وقتی ما و دوستانش این صحنه را در بیمارستان دیدیم تعجب کردیم.مادرم گفت:تعجب نکنید غلامرضا سینه زنی و زنجیر زنی خالصانه ای که برای امام حسین(ع) داشت و عرقی که برای عزاداری در هیئت ها میریخت باعث شد تا آتش دنیایی او را نشوزاند. وقتی هم که در سوریه شهید شد و دست داعش افتاد حرامی ها بدنش را با بنزین سوزاندند،ولی با هم آثاری از سوختن در پیکرش نبود. ▪️ @Dokhat_shohada
. نمازهای مستحبی زیاد می خواند. ولی به خواندن دو رکعت خیلی مقید بود. همیشه بعد از نماز صبح با حال خاصی می خوندش. می دونستم پشت هر کارش حکمت و دلیلی نهفته براهمین یکبار ازش پرسیدم این نماز که می خونی چیه؟ اول از جواب دادن طفره رفت، اما اصرار که کردم، گفت: اگه قول بدی توهم همیشه بخونی میگم وقتی قول دادم، گفت: من هر روز این دو رکعت نماز رو برا سلامتی و فرج امام زمان می خونم ▪️ @Dokhat_shohada