#استوری 📲 مهربون باشید،هیچکس از اخرین خدافظی خبر نداره

• . دهہ‌هشتادیــا نوجوونیتـون رو مفـت نفروشید...!! - 𝚍𝚘𝚔𝚑𝚝𝚊𝚛𝚊𝚗 𝚏𝚊𝚝𝚎𝚖𝚒

ـــــ🤍ـــــــــ

• . ــ‌ درس نمی خواندیم . . به خیال خودمان فکر می کردیم مبارزه‌کردن واجب تر است . محمد هِی می نشست ، با ما حرف می زد : این چه حرفیه افتاده توی دهن شماها ؟! یعنی چی درس خوندن وقتمون رو تلف می کنه ؟! باید هم درس بخونید ، هم مبارزه تون رو بکنید ؛ آدم بی سواد که به درد انقلاب نمی خوره ! #شهیددکترمحمدعلی‌رهنمون‌ . - 𝚍𝚘𝚔𝚑𝚝𝚊𝚛𝚊𝚗 𝚏𝚊𝚝𝚎𝚖𝚒

-

عشق خوب است اگر یار حسینی باشد..! #عاشقانه_مذهبی ♥️

#طِراوت‌ࢪ‌وح ❤️‍🩹

دیشب سر سفره شام بودیم یهو واسه گوشی ام که روی اوپن آشپزخونه بود، پی ام اومد؟ بابام گفت بشین من میرم تا ببینم کیه و چیکار داره . . . اما من سریع بلند شدم و قبل از اینکه پدرم بخودش حرکتی بده، رفتم سمت گوشی متن رو که خوندم، دیدم بابام اس داده و نوشته که: حالا که پا شدی، پارچ آبو بیار سر سفره 😐😐 یعنی هیتلر تو جنگاش اینجوری مغزش کار نمیکرد 😂😂😂 #طنزونه - 𝚍𝚘𝚔𝚑𝚝𝚊𝚛𝚊𝚗 𝚏𝚊𝚝𝚎𝚖𝚒

𝗺𝗼𝗼𝗻☽︎🌚🤍| #ماه دستم را اگر نگرفته بودی چگونه می آموختم در غیبت خورشید هم می شود خندید ؟! صدایت که ببارد یک قطره ماه هم در کاسه ی آبم بیفتد کافی ست : من نور می شوم... (: - 𝚍𝚘𝚔𝚑𝚝𝚊𝚛𝚊𝚗 𝚏𝚊𝚝𝚎𝚖𝚒

#پروفایل - 𝚍𝚘𝚔𝚑𝚝𝚊𝚛𝚊𝚗 𝚏𝚊𝚝𝚎𝚖𝚒

#امام‌رضا گنبد، ضریح، فرش حرم، چارچوب در هر چیز که منتسب به تو باشد شفای ماست 🥺❤️ - 𝚍𝚘𝚔𝚑𝚝𝚊𝚛𝚊𝚗 𝚏𝚊𝚝𝚎𝚖𝚒

. -تفسیرعشقنامسیدعلیگشتوالسلام...✨🕊

سلام ذخیره کردن پست ها برای خود و استفاده شخصی اشکالی نداره؟ حلاله؟ #ناشناس سلام علیکم بله در بيوگرافی کانال ذکر شده کپی حلالِ اما از بنر و لگو خیر 🌱

. ماه بندگیِ خدا از رگ گردن به شما نزدیک تر است .

- ممنون از همه عزیزانی ک در ناشناس پیام گذاشتند ان شاءالله که به همه پاسخ دادیم . و سوالی انتقادی هم اگر بود درخدمیتم🌱 برای حال دلتون و دلامون صلوات :)💚

من‌قلبم❤️‍🩹

. بی‌هیچ‌سوال‌وجوابی‌بغلم‌کن ؛ خسته‌ترازآنم‌که‌بگویم‌به‌چه‌علت ..

می‌خواهید #جایگاه و ارزش خود را در نزد پروردگارتان بدانید؟! امیرالمومنینﷺ میفرمود: ببینید هنگام گناه کردن؛ خداوند در نزد شما چه جایگاهی دارد...! | بحارالانوار،ج۱۰،ص۹۵🌱!

باید از تو شروع کنم♥️

#فندق‌کوچولو🧡 خودت انگیزه ی زندگی خودت باش 🌱

🔸شیخ رجبعلی خیاط نقل می‌کنه: نیمه‌شب سرد زمستانی در حالی که برف به‌شدت می‌بارید و تمام کوچه و خیابان‌ را سفیدپوش کرده بود از ابتدای کوچه دیدم که در انتهای کوچه کسی سر به دیوار گذاشته و روی سرش برف نشسته است.

🔹باخود گفتم: شاید معتادی دور‌ه‌گرد است که سنگ‌کوب کرده! جلو رفتم دیدم او یک جوان است! او را تکانی دادم! بلافاصله نگاهم کرد و گفت: چه می‌کنی! گفتم: جوان مثل اینکه متوجه نیستی؟! برف، برف! روی سرت برف نشسته! ظاهراً مدت‌هاست که اینجایی! مریض می‌شوی! خدای ناکرده می‌میری! ⁉️ اینجا چه می‌کنی؟! جوان که گویی سخنان مرا نشنیده بود! با سرش اشاره‌ای به روبه‌رو کرد! دیدم او زل زده به پنجره خانه‌ای! فهمیدم عاشق شده!

🔸 نشستم و با تمام وجود گریستم! 💔 جوان تعجب کرد! کنارم نشست! گفت: تو را چه شده‌ ای پیرمرد؟! آیا تو هم عاشق شدی؟!

🔹گفتم: قبل از اینکه تو را ببینم فکر می‌کردم عاشقم! ولی اکنون که تو را دیدم فهمیدم من عاشق نیستم و ادعایی بیش نبوده! مگر عاشق می‌تواند لحظه‌ای به یاد معشوقش نباشد؟! 💔