~✌️🇮🇷"
#اطلاعیه
گفته بودم 🗣یه عالمه 🌏خبر
خــــــ✨ــــوب براتون داریـمــــــــ...
دهه ی فجر مبــــــ☄ــــارک
به مناسبت دهه ی فجر🌱 قراره یه اردوی🎒 نیم روزه در کنار هم باشیم
🖇شرح برنامه:
مسابقه شاد⛳️
شعار نویسی✊
ناهار دورهمی🍛
و.....
🛎زمان اردو👈پنج شنبه مورخ ۱۱/۲۱ساعت۹:۴۵الی۱۷
📝مهلت ثبت نام: تا سه شنبه مورخ۱۱/۱۹
📌جهت ثبت نام به آیدی زیر پیام دهید👇
@mbanihassan
🚨تذکرات:
🔅این اردو کاملا رایگان است. 💰
🔅ظرفیت محدود است پس اگر قصد شرکت در اردو را دارید زودتر جهت ثبت نام اقدام نمایید🏃♀
🔅ویژه ی رده سنی راهنمایی و دبیرستان🧕
🔅ناهار مهمان ما هستید🍱
🔅به دلیل عدم بیمه شدن افراد اتباع در این اردو از حضور آنان معذوریم[در اردوهای بعدی همراه شما هستیم💖]
🦋@Dokhtaran_masjed🦋
پاتوق دختران محله
~✌️🇮🇷" #اطلاعیه گفته بودم 🗣یه عالمه 🌏خبر خــــــ✨ــــوب براتون داریـمــــــــ... دهه ی فجر
✅✅ اصلاحیه
دوستانی که ثبت نام کردند راس ساعت ۱۱:۱۰ در مسجد باشند.
هیئت هفتگی فاطِمَةُ الزَّهرإ سلامُ اللّٰه عَلَیها
🌸جشن میلاد امیرالمومنین علیه السلام 💫
میلاد امام جواد علیه السلام 💫
میلاد حضرت علی اصغر علیه السلام💫
و جشن پیروزی انقلاب اسلامی 🇮🇷
💝 به همراه اهدای جوایز💝
🇮🇷 به یاد شهیدان سید علی اندرزگو و اسماعیل کتابی و ابراهیم هادی
🗓 پنجشنبه 21 / 11/ 1400
🕔 رأس ساعت 16
🏠 بلوار 15 خرداد، کوچه 25، کوچه شهید کتابی،پلاک 91، منزل شهید کتابی، زیر زمین
📣 ویژه خواهران
🦋 @Dokhtaran_masjed 🦋
15.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سرود| دلم از دست غم آزاده
مداح: کربلایی حسین طاهری
#ولادت_امام_جواد(ع)
🦋 @Dokhtaran_masjed 🦋
مسابقه کتابخوانی📖
در این کتاب📚 متوجه میشویم که نقش ما زنان و دختران🕊 چه قدر در جامعه پر اهمیت و تاثیر گذار است🧕و به زن بودن خود افتخار میکنیم که همیشه پشت مردان غیور شیر زنانی بوده اند💪
و قرار است قـــــ😌ـــــــــدر خود را بیشتر بدانیم🌿
روایتی از زندگی اشرف سادات منتظری مادر شهید معماریان✨ مادری که در جنگی هشت ساله🚀 سهم داشت سهمی که بدون هیچ چشمداشتی😊 آن را بخشید و سالیان سال بیصدا در سوگ عزیزش گریه کرد😞. حالا که سالیان درازی از آن سالها میگذرد این خاطرات✍ بازهم خواندنی استـــــ.....🌪
🖇برشی از کتاب👈محکم زدم توی صورتش شاید به هوش بیاید؛ فایده نداشت. دست انداختم و بچه را از شکم پاره ی زن بیرون آوردم به این امید که حداقل بتوانم طفل معصومش را نجات دهم؛ ولی بدن سرخ و سفید نوزاد ماند روی دستم بی اینکه مجال داشته باشد گریه کند و یا حتی یک نفس در این دنیا بکشد.....
📢ویژه گروه سنی ۱۲ سال به بالا
📌زمان برگزاری مسابقه: یک هفته پس از خواندن کتاب
🎁همراه با جوایز ارزنده
🔴 توجه کنید این مسابقه مخصوص محله 15 خرداد هست.
جهت ثبت نام و دریافت کتاب (به صورت امانی)به آیدی زیر مراجعه کنید:
@admin_khaharan
🦋@Dokhtaran_masjed🦋
میلاد با سعادت امیرالمومنین امام علی علیه السلام و روز پدر مبارک باد.🌺🌸🌺
🦋@Dokhtaran_masjed 🦋
#گزارش_تصویری
🎀 پنجشنبه های هر هفته صبح ساعت 10 همراه با بچههای کانون 😊
📌مقطع اول ابتدایی تا نهم
🦋 @Dokhtaran_masjed 🦋
6.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥تیزر سینمایی
✅ مسابقه کتابخوانی
📕با محوریت کتاب #تنها_گریه_کن
📙داستان عمری مجاهدت همراه با بانویی خستگی ناپذیر
⏰ برای دریافت کتاب به صورت امانی شبها بعد از نماز به دفتر کانون خواهران و برادران مراجعه بفرمایید.
🛍همراه با جوایز ارزنده
🦋 @Dokhtaran_masjed 🦋
#خواندنی
#توهمات_واهی
در آخرین لحظات، سوار اتوبوس شد و روی اولین صندلی نشست. از کلاسهای ظهر متنفر بود اما حداقل این حسن را داشت که مسیر خلوت بود…
اتوبوس که راه افتاد نفسی تازه کرد و به دور و برش نگاه کرد. پسر جوانی روی صندلی جلویی نشسته بود که فقط میتوانست نیم رخش را ببیند که داشت از پنجره بیرون را نگاه میکرد…
به پسر خیره شد و خیال پردازی را مثل همیشه شروع کرد: چه پسر جذابی! حتی از نیمرخ هم معلومه. اون موهای مرتب شونه شده و اون فک استخونی. سه تیغه هم که کرده حتماً ادکلن خوشبویی هم زده… چقدر عینک آفتابی بهش میآد… یعنی داره به چی فکر می کنه؟ آدم که اینقدر سمج به بیرون خیره نمیشه!!! لابد داره به نامزدش فکر می کنه… آره حتماً همین طوره. مطمئنم نامزدش هم مثل خودش جذابه. باید به هم بیان (کمی احساس حسادت)…
می دونم پسر یه پولداره… با دوستهاش قرار میزاره که با هم برن شام بیرون.کلی با هم می خندن و از زندگی و جوونیشون لذت می برن؛ میرن کافی شاپ، اسکی، چقدر خوشبخته! یعنی خودش می دونه؟ می دونه که باید قدر زندگیشو بدونه؟!!
دلش برای خودش سوخت. احساس کرد چقدر تنهاست و چقدر بدشانس است و چقدر زندگی به او بدهکار است. احساس بدبختی کرد. کاش پسر زودتر پیاده میشد!!!
ایستگاه بعد که اتوبوس نگه داشت، پسر از جایش بلند شد. مشتاقانه نگاهش کرد، قدبلند و خوش تیپ بود…
پسر با گامهای نااستوار به سمت در اتوبوس رفت. مکثی کرد و چیزی را که در دست داشت باز کرد… یک، دو، سه و چهار… لولههای استوانهای باریک به هم پیوستند و یک عصای سفید رنگ را تشکیل دادند…
⭐ از آن به بعد دیگر هرگز عینک آفتابی را با عینک سیاه اشتباه نگرفت و به خاطر چیزهایی که داشت خدا را شکر کرد…🙏
🦋 @Dokhtaran_masjed 🦋