eitaa logo
دختــران زهـرایے
164 دنبال‌کننده
894 عکس
151 ویدیو
2 فایل
بوےزهراومریـم‌وهاجر ، ازپَرچادرت‌سرازیـراست..! بشکندآن‌قلم‌کـہ‌بنویـسد ، ((دِمُدِـہ‌گشت‌ودست‌وپاگیـر))است..! 🍃🌸 کپےمطالب باذکر۱۰صلوات‌‌،درتعجیـل‌وفـرج‌ آقاامام‌زمانـ (عج) 🌸🍃 فوروارد‌قشنگتره! داستانهاے‌: 🌸🌱مسافرکربلا🌱🌸 و ♥️✨پسرک‌فلافل‌فروش✨♥
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گوشه‌ی‌چادر‌مادرمو‌که‌بگیرم.... 🎵❤کانال دختران زهرایے‌❤🎵 DokhtaraneZahrai666 ..................💫💫💫...................
Panahi-Fatemieh11395[01].mp3
9.23M
🎵❤کانال دختران زهرایے‌❤🎵 DokhtaraneZahrai666 ..................💫💫💫...................
داستان‌‌زیبای‌پسرک‌فلافل‌فروش‌ زندگینامه‌شهید(محمدهادی‌ذالفقاری) به‌پایان‌رسید. این‌دفعه‌با‌یک‌کتاب‌برگشتیم کتابی‌که‌شاید‌اسمش‌تا‌به‌حال‌ به‌گوشتون‌خورده‌باشه! (🌼کتاب‌سه‌دقیقه‌در‌قیامت🌼) این‌کتاب‌از‌این‌به‌بعد‌در‌کانال‌دختران‌زهرایی‌ روزانه‌دو‌قسمت‌بارگذاری‌می‌شود. امیدوارم‌لذت‌ببرید‌و‌براتون‌مفید‌باشه! روزتون‌سرشار‌از‌نگاه‌پر‌مهرخدا✨♥️ 🎵❤کانال دختران زهرایے‌❤🎵 DokhtaraneZahrai666 ..................💫💫💫...................
🌼💛🌼💛🌼 💛🌼💛🌼 🌼💛🌼 💛🌼 🌼 •°🌼سه‌دقیقه‌در‌قیامت🌼°• دوستان گروه فرهنگي شهيد ابراهيم هادي، سالهاست كه در زمينه شهدا فعاليت دارند. دهها عنوان كتاب كه هر كدام به نوعي با موضوع شهدا در ارتباط است، توسط اين مجموعه منتشر شده و مورد استقبال مردم قرار گرفته است. سال 1396 سفري به اصفهان داشتيم. آنجا از يك دوست عزيز كه از فرماندهان سپاه بود، شنيدم كه ماجراي عجيبي براي همكارشان اتفاق افتاده. ايشان ميگفت: همكار ما جانباز و از مدافعين حرم است. او در جريان يك عمل جراحي، براي مدت ۳ دقيقه از دنيا ميرود و سپس با شوك ايجاد شده در اتاق عمل، دوباره به زندگي بر ميگردد. اما در همين زمان كوتاه، چيزهايي ديده كه درك آن براي افراد عادي خيلي سخت است! همکار ما براي چند نفر از رفقاي صميمي، ماجرايش را تعريف كرد، اما خيلی نميخواست ماجرايش پخش شود. در ضمن، از زمانی كه اين اتفاق افتاده و از آن سوي هستی برگشته، اخالق و رفتار فوق‌العاده خوبی پيدا كرده! مشتاق ديدار اين شخص شدم. تلفن تماس او را گرفتم و چندين بار زنگ زدم تا باالخره گوشی را برداشت. نتيجه چندين بار مصاحبه و چند سفر و ديدار و... كتابي شد كه در پيش روی شماست. البته ساعتها طول کشيد تا ايشان را راضی کنيم که اجازه چاپ مطالب را بدهند. در ضمن، شرط ايشان برای چاپ کتاب، عدم ذکر راوی ماجرا بود. لذا از بيان جزئيات و مشخصات و نام ايشان معذوريم. در اين كتاب سعی بر اختصارگويی بوده و برخی موارد كه ايشان راضی به بيانش نبود را حذف كرديم. اين کتاب در درجه اول بر روی اعضای گروه بسيار تأثيرگذار بود. اميدواريم ماحصل پيگيری ما، در بهبود معنويت همگان مؤثر باشد. 🎵❤کانال دختران زهرایے‌❤🎵 DokhtaraneZahrai666 ..................💫💫💫...................
🌼💛🌼💛🌼 💛🌼💛🌼 🌼💛🌼 💛🌼 🌼 •°🌼سه‌دقیقه‌در‌قیامت🌼°• پسری بودم كه در مسجد و پاي منبرها بزرگ شدم. در خانوادهاي مذهبي رشد كردم و در پايگاه بسيج يكي از مساجد شهر فعاليت داشتم. در دوران مدرسه و سالهاي پاياني دفاع مقدس، شب و روز ما حضور در مسجد بود. سالهاي آخر دفاع مقدس، با اصرار و التماس و دعا و ناله به درگاه خداوند، سرانجام توانستم براي مدتي كوتاه، حضور در جمع رزمندگان اسالم و فضاي معنوي جبهه را تجربه كنم. راستي، من در آن زمان در يكي از شهرستانهاي كوچك استان اصفهان زندگي ميكردم. دوران جبهه و جهاد براي من خيلي زود تمام شد و حسرت شهادت بر دل من ماند. اما از آن روز، تمام تالش خودم را در راه كسب معنويت انجام ميدادم. ميدانستم كه شهدا، قبل از جهاد اصغر، در جهاد اكبر موفق بودند، لذا در نوجواني تمام همت من اين بود كه گناه نكنم. وقتي به مسجد ميرفتم، سرم پايين بود كه نگاهم با نامحرم برخورد نداشته باشد. يك شب با خدا خلوت كردم و خيلي گريه كردم. در همان حال و هواي هفده سالگي از خدا خواستم تا من آلوده به اين دنيا و زشتيها و گناهان نشوم. بعد با التماس از خدا خواستم كه مرگم را زودتر برساند. گفتم: من نميخواهم باطن آلوده داشته باشم. من ميترسم به روزمرگي دنيا مبتال شوم و عاقبت خودم را تباه كنم. لذا به حضرت عزرائیل التماس میکردم که زودتر به سراغم بیاید! 🎵❤کانال دختران زهرایے‌❤🎵 DokhtaraneZahrai666 ..................💫💫💫...................
هر کدوم از راه هاے ارتباطے با ما رو که دوست داشتید. 🖇به صورت ناشناس🌸🌱 🖇یا پے وے ما🌸🌱 ••••••••••••••••••••••✨✨✨•••••••••••••••••••••• اگر درخواست رمان هاے مذهبے ، مداحے ، استورے ، کلیپ و.... خاصے رو مد نظر دارید که در کانال گذاشته نمیشه اسمش یا موضوعش رو به پے وے ما ارسال کنید اگر پیدا کنیم حتما میزاریم🌱🌸 @Nasle_zohoor_313 @miss_hadis313 ••••••••••••••••••••••✨✨✨•••••••••••••••••••••• اگـر نظرے ، انتقادے ، پیشنهادے ، درخواستے و..... داشتید به ما در لینک ناشنـاس کانال°دختـران زهرایے°حتمـا بگید. 🖇نظرتـون در مورد کانال چیـه؟!✨⃟ لینک ناشناس کانال 🌸⃟دختـران زهرایے🌸⃟ https://harfeto.timefriend.net/16318090325833 🎵❤کانال دختران زهرایی❤🎵 DokhtaraneZahrai666 ..................💫💫💫...................
🌸🌱عضو های جدید خوش اومدید🌱🌸
🌸🌱فردا‌فعالیت‌داریم🌱🌸
ترس‌دشمن‌ازحجـٰاب‌زینب‌است حفظ‌چـٰادرانقلاب‌زینب‌است...✨🧡 🎵❤کانال دختران زهرایے‌❤🎵 DokhtaraneZahrai666 ..................💫💫💫...................
•الهی لَو اَرَدتَ هَوانی لَم تَهدِنی• خدایا .. میدانم اگر میخواستی کوچکم کنی، مرا سمت خودت نمیکشاندی هرلحظه مرا به خودت نزدیکتر کن من به قدرتِ نور ایمان دارم همینطور به قلبِ تو و نگاهت..! میدانی که ایمان به تو نورِ قلبِ من است ..✨♥️| 🎵❤کانال دختران زهرایے‌❤🎵 DokhtaraneZahrai666 ..................💫💫💫...................
وعلۍ زهرایش را اینگونہ خطاب میکرد اے آرام دل علۍ . . . 🙂🖤 🎵❤کانال دختران زهرایے‌❤🎵 DokhtaraneZahrai666 ..................💫💫💫...................
دختــران زهـرایے
🌼💛🌼💛🌼 💛🌼💛🌼 🌼💛🌼 💛🌼 🌼 •°🌼سه‌دقیقه‌در‌قیامت🌼°• #قسمت_اول پسری بودم كه در مسجد و پاي منبرها بزرگ شدم.
🌼💛🌼💛🌼 💛🌼💛🌼 🌼💛🌼 💛🌼 🌼 •°🌼سه‌دقیقه‌در‌قیامت🌼°• چند روز بعد، با دوستان مسجدی پيگيری كرديم تا يك كاروان مشهد برای اهالی محل و خانواده شهدا راه اندازی كنيم. با سختی فراوان، كارهای اين سفر را انجام دادم و قرار شد، قبل از ظهر پنجشنبه، كاروان ما حركت كند. روز چهارشنبه، با خستگی زياد از مسجد به خانه آمدم. قبل از خواب، دوباره به ياد حضرت عزرائيل افتادم و شروع به دعا برای نزديكی مرگ كردم. البته آن زمان سن من كم بود و فكر ميكردم كار خوبی ميكنم. نميدانستم كه اهل بيت: ما هيچگاه چنين دعايی نكرده اند. آنها دنيا را پلی برای رسيدن به مقامات عاليه ميدانستند. خسته بودم و سريع خوابم برد. نيمه های شب بيدار شدم و نمازشب خواندم و خوابيدم. بلافاصله ديدم جوانی بسيار زيبا بالای سرم ايستاده. از هيبت و زيبايی او از جا بلند شدم. با ادب سلام كردم. ايشان فرمود: »با من چكار داری؟ چرا اينقدر طلب مرگ ميكنی؟ هنوز نوبت شما نرسيده.« فهميدم ايشان حضرت عزرائيل است. ترسيده بودم. اما باخودم گفتم: اگر ايشان اينقدر زيبا و دوست داشتنی است، پس چرا مردم از او ميترسند؟! ميخواستند بروند كه با التماس جلو رفتم و خواهش كردم مرا ببرند. التماسهای من بيفايده بود. با اشاره حضرت عزرائيل برگشتم به سرجايم و گويی محكم به زمين خوردم! در همان عالم خواب ساعتم را نگاه كردم. رأس ساعت 12 ظهر بود. هوا هم روشن بود! موقع زمين خوردن، نيمه چپ بدن من به شدت درد گرفت. در همان لحظات از خواب پريدم. نيمه شب بود. ميخواستم بلند شوم اما نيمه چپ بدن من شديداً درد ميكرد!! خواب از چشمانم رفت. اين چه رؤيايی بود؟ واقعاً من حضرت عزرائيل را ديدم!؟ ايشان چقدر زيبا بود!؟ 🎵❤کانال دختران زهرایے‌❤🎵 DokhtaraneZahrai666 ..................💫💫💫...................