دختــران زهـرایے
♥️✨♥️✨♥️✨ ✨♥️✨♥️✨ ♥️✨♥️✨ ✨♥️✨ ♥️✨ ✨ [°♥️✨پسرک فلافل فروش✨♥️°] #قسمت_پنجاه_و_هفتم اين اواخر ديگر در
♥️✨♥️✨♥️✨
✨♥️✨♥️✨
♥️✨♥️✨
✨♥️✨
♥️✨
✨
[°♥️✨پسرک فلافل فروش✨♥️°]
#قسمت_پنجاه_و_هشتم
هادي در كنار درس خواندن براي طلبه ها صحبت مي كرد و به شرايط روز
عراق و موقعيت آمريكا و دشمنی اين كشور با مسلمانان اشاره می كرد.
حالا ديگر زبان عربي را به خوبی تكلم مي كرد. خيلي از طلبه ها عاشق
هادی شده بودند.
او با درآمد شخصی خودش بارهادوستان را به خانه ي خودش دعوت
مي كرد و براي آنها غذا درست مي كرد.
منزل هادی محل رفت وآمددوستان ايرانی نيز شده بود. در ايام اربعين،
خانه را برای اسكان زائران آماده می كرد
خودش مشغول پخت و پز و پذيرايي از زائران ابا عبدالله الحسين می شد.
برخي از دوستان عراقي هادی مي گفتند: تو نمي ترسي كه در اين خانه ی
بزرگ و قديمی و ترسناك، تك وتنهازندگی ميكنی؟
هادی هم مي گفت: اگر مثل من مدتها كنار خيابان خوابيده بوديد قدر
اين خانه را مي دانستيد!
بعد از آن رفت و آمد هادی با منازل دوستان طلبه اش بيشتر شد. در اين رفت و آمدها متوجه شد كه بيشتردوستان طلبه، از خانواده هاي مستضعف
نجف هستند.
بسياري از اين خانواده ها در منازلي زندگی می كنند كه از
نيازهای اوليه محروم است.
🎵❤کانال دختران زهرایے❤🎵
DokhtaraneZahrai666
..............💫💫💫...............